(Minghui.org)
68 ساله هستم و در سال 1998 تمرین فالون دافا را شروع کردم. اولین شب پس از شروع تمرینات دافا، التهاب جمجمهام که 28 سال عذابم داده بود، ناپدید شد.
حادثهای که منجر به التهاب جمجمهام شد، در 18سالگی و در روزی که به دیدار مادربزرگم رفته بودم، اتفاق افتاد. ارتفاع چارچوب در ورودی منزل مادربزرگم کم بود و من هم بیدقت بودم. بنابراین پیشانیام به چارچوبِ در خورد. متأسفانه پیشانیام عفونی شد و شروع به خونریزی و ترشح چرک به بیرون کرد.
به یکی از بیمارستانهای بزرگ شهر منتقل شدم. پزشک آنجا گفت که باید تحت عمل جراحی قرار بگیرم که هزینهاش بیش از 100هزار یوآن بود و اگر جراحی با شکست مواجه میشد، تا آخر عمر یک زندگی نباتی میداشتم. خانوادهام توانایی پرداخت هزینه جراحی را نداشت، بنابراین به یک بیمارستان محلی کوچک رفتیم که در آنجا بهمدت یک ماه به من قرصها و آمپولهای داخل وریدی دادند و تحت تزریقات قرار گرفتم.
التهاب جمجمهام طی سالهای بعد بدتر شد، درحالی که هیچ یک از پزشکانی که با آنها مشورت میکردیم، نمیتوانستند کمکی کنند. موهایم سفید شده بود. در پایان، پزشکی گفت که قسمتی از بافت جمجمهام مرده است.
در 15 ژانویه 1998، سردردم تقریباً غیرقابل تحمل بود، بنابراین تصمیم گرفتم برای پیادهروی و تماشای آتشبازی بیرون بروم.
سه نفر را دیدم که جلوی مغازهای فالون گونگ را تمرین میکردند. با دنبال کردن حرکاتشان سعی کردم تمرینات را یاد بگیرم. سردردم ازبین رفت، بنابراین متعاقباً همه تمرینات را آموختم.
همان شب وقتی روی تختم دراز کشیدم، صدایی شنیدم و احساس کردم که یک چرخ مدتی طولانی بین سر و انگشتان پایم میچرخد. احساس میکردم سرم با پارچه ضخیمی پوشانده شده است.
تا صبح روز بعد التهاب جمجمهام ناپدید شد و پوست سرم به حالت عادی بازگشت. بعد از 20 سال تمرین دافا، موهایم بهتدریج دوباره سیاه شدند.
درواقع قدرت دافا خود را بهنمایش گذاشت.