(Minghui.org) یک تمرینکننده حدوداً 50 سالۀ فالون دافا در زادگاهم، مطالب اطلاعرسانی دافا را تهیه میکند؛ مطالبی که آزار و شکنجه فالون دافا را مستند میکنند. او با کارمای بیماری روبرو شد، اما با کمک سایر تمرینکنندگان بر آن غلبه کرد.
کارمای بیماری
او چند ماه پیش به بیماری غیرقابل درمان لوپوس منتشر مبتلا شد.
او چند روز در بیمارستان محلی بستری شد، اما بهدلیل وخیم شدن وضعیتش، پزشکان توصیه کردند که به بیمارستان بزرگی در پکن منتقل شود.
بعد از اینکه درباره وضعیتش شنیدم، به ملاقاتش رفتم. بهسختی او را شناختم. او آشفته و بههمریخته بود. وقتی نامش را صدا زدم، صدایم را شناخت. ما با کلمات ساده با هم صحبت کردیم.
به او یادآوری کردم که همه نظموترتیبات نیروهای کهن را نفی و مسیری که استاد نظموترتیب دادهاند را دنبال کند. او سرش را تکان داد و گفت که میخواهد به خانه برود تا بتواند فا را مطالعه کند و تمرینات فالون دافا را انجام دهد.
به دخترش گفتم که مادرش بهتر نمیشود، بنابراین میخواهد به خانه برود و تمرینات دافا انجام دهد. دخترش گفت که تصمیم با دایی بزرگش است. با داییاش صحبت کردم و درباره نمونههایی از تمرینکنندگان گفتم که با تمرین فالون دافا سلامتی خود را بهدست آوردند.
برادرش گفت: «ازآنجا که پولمان تمام شده، او میتواند بیمارستان را ترک کند. شما اجازه دارید به هر روشی که میتوانید کمکش کنید.»
او روز بعد به خانه رفت و خانوادهاش نیز خودشان را برای مراسم تدفینش آماده میکردند. دخترش با من تماس گرفت و آن غروب به خانهاش رفتم. او هنوز تب داشت و بههمریخته بود.
وابستگیها میتوانند خیابانی دوطرفه باشند
من با تعدادی از تمرینکنندگان محلی درباره وضعیت او صحبت کردم و همه آنها پیشنهاد دادند که تجربیاتمان را با او بهاشتراک بگذاریم و اجازه دهیم وابستگیهایش را پیدا کند، بهتر شود و به تهیه مطالب روشنگری حقیقت مرتبط با آزار و شکنجه ادامه دهد.
این بحث نشان داد که تمرینکنندگان محلی بهشدت به توانایی او تکیه دارند. بنابراین گفتم: «کارمای بیماری او ممکن است ناشی از وابستگیاش باشد، اما ممکن است ناشی از تکیه کردن بیشازحد ما به او نیز باشد.»
«او بسیار ضعیف است. انتظار بیشازحدی از او نداشته باشید، چراکه بهاندازه کافی آگاه و هشیار نیست. استاد از ما میخواهند که درونمان را جستجو کنیم، بنابراین بیایید نخست به درون خودمان نگاه کنیم و وابستگیهای خودمان را از بین ببریم!»
غلبه بر مشکلات
خانوادهاش به دلایل مختلف نمیخواستند که تمرینکنندگان محلی، مخصوصاً در طول روز، به خانه او بروند.
این جریان معضلی را ایجاد کرد. من در یکی از شهرهای مجاور زندگی میکنم و با موتور حدود یک ساعت و نیم طول میکشد تا به خانه او برسم. موافقت کردم در طول شب از او مراقبت و فا را با او مطالعه کنم، در حالی که تمرینکنندگان محلی برایش افکار درست میفرستادند.
من با خانواده پسرم زندگی میکنم. همه کارهای پختوپز را انجام میدهم و از نوههایم قبل و بعد از مدرسه مراقبت میکنم. بنابراین تا قبل از حدود هشت شب نمیتوانستم خانه را ترک کنم. بهعنوان یک زن میترسیدم در شب به تنهایی مسافرت کنم.
با دوچرخه برقیام در جادههای تاریک روستا میراندم و لامپ دوچرخهام فقط چند متر جلوتر را روشن میکرد. در دو طرف جاده مزارع ذرت بودند. ساقههای ذرت حدود 2 متر شده بودند، برای برداشت آماده بودند و در باد صدا میدادند.
هر گاه قلبم از ترس فشرده میشد، این عبارات را تکرار میکردم: «من یک تمرینکننده فالون دافا هستم، استاد با من هستند، فا با من است.»
یاری رساندن به تمرینکنندهای که نیاز به کمک دارد
پیش از آنکه به سخنرانیهای استاد گوش دهیم، با اسفنج مرطوبی بدنش را تمیز میکردم، کمکش میکردم به توالت برود و بدنش را چک میکرم که زخم بستر نداشته باشد. از او میخواستم افکار درست بفرستد و سپس تا سپیدهدم فا را با صدای بلند برایش میخواندم.
تبش یک هفته بعد ازبین رفت، اما هنوز نمیتوانست چیزی بخورد. بعد از یک هفته خسته شدم، بنابراین از استاد خواهش کردم: «استاد، به من کمک کنید. بگذارید او بهبود پیدا کند، زیرا اگر چیز بدی برایش رخ دهد، تأثیر منفیِ آن در منطقه ما عظیم خواهد بود. پس از مدت کوتاهی دوباره به خانهاش میآیم. لطفاً به من خرد ببخشید!»
همانطور که آماده رفتن میشدم، سخنان استاد در ذهنم جرقه زد: «مسائل فردِ دیگر، مسائل شما هستند و مسائل شما، مسائل او هستند.» («آموزش فا در کنفرانس فای واشنگتن دیسی»)
از خودم پرسیدم که آیا مشکل این تمرینکننده را مشکل خودم درنظر میگیرم؟ بهیاد آوردم که وقتی مادرم بیمار بود، چگونه از او مراقبت میکردم. یک کاسه فرنی آماده کردم و کنار آن همتمرینکننده نشستم. از او پرسیدم که آیا یک تمرینکننده است یا یک بیمار و آیا استاد به او گفتهاند که کل روز در تخت دراز بکشد و چیزی نخورد.
سپس یک قاشق فرنی به سمت دهانش بردم و سخنان استاد را تکرار کردم: «برای یک تمرینکننده، نیت ذهنی او به تواناییهای فوقطبیعی فرمان میدهد که کارهایی را انجام دهد.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون) بعد از او خواستم از قدرتش برای خوردن استفاده کند.
اولین قاشق را بهسختی فرو برد. چند لقمه بعدی آسانتر بودند، سپس خواست که خودش غذا را بخورد. خوردن نصف کاسه فرنی 20 دقیقه طول کشید. پس از استراحتی کوتاه، من و دخترش به او کمک کردیم تا در وضعیت لوتوس بنشیند و تمرین مدیتیشن نشسته را انجام دهد.
پس از گذشت نیم ساعت شروع به لرزش کرد و خیس عرق شد. او را تشویق کردم که ادامه دهد و افکار درست فرستادم تا مداخله ازبین برود.
بعد از یک ساعت، استراحت کردیم، افکار درست فرستادیم و یک وعده کوچکِ دیگر غذا خورد. آن شب سه وعده کوچک غذا خورد و فا را مطالعه کردیم و بین آنها تمرینات را انجام دادیم.
تجربه قدرتهای دافا
صبح روز بعد فرزندانش با دیدن بهبودی او حیرتزده شدند، بنابراین پسرش موافقت کرد که تزریقات را متوقف کند.
از آن روز به بعد، وقتی به خانهاش میرفتم، میوه و چیزهای مفید برایش میخریدم. وقتی پوره سیب به او میدادم که بخورد، او گفت که بهتر از خواهرش با او رفتار میکنم. به او یادآوری کردم که ما تمرینکننده دافا هستیم.
پس از اینکه وضعیت سلامتیاش بهبود یافت، نگرش اعضای خانوادهاش درباره تمرینکنندگان دافا تغییر کرد. حالا تمرینکنندگان محلی برای مطالعه گروهی به خانه او دعوت میشدند.
شب بعد از اینکه توانست غذا بخورد، کمکش کردم که راه برود. با کشیدن قسمت پایین بدنش شروع کردم، به او کمک کردم برگردد و از او خواستم درحال تکیه دادن به یک صندلی، تمرینات ایستاده را انجام دهد.
تا سپیدهدم توانست با نگه داشتن دیوار راه برود. روز بعد، شروع به انجام تمرینات ایستاده کرد، درحالی که به تخت تکیه میداد.
وقتی تمرین «بودا هزاران دست را نشان میدهد» را به پایان رساند، خسته و خیس عرق شده بود. فای استاد را به او یادآوری کردم: «وقتی تحمل کردن آن سخت است، میتوانی آن را تحمل کنی. وقتی انجام آن سخت است، میتوانی آن را انجام دهی» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)
دو هفته بعد، به تنهایی راه میرفت. یک ماه بعد، مطالعه فا، انجام تمرینات و فرستادن افکار درست بهصورت روتین را ازسر گرفت. وقتی مطالب اطلاعرسانی دافا مورد نیاز بود، برای تهیه آنها داوطلب شد.
طی کمک به این تمرینکننده برای غلبه بر رنج و محنت بیماری، سه چیز آموختم. نخست اینکه استاد پیوسته مراقب ما هستند. دوم اینکه اگر با سایر تمرینکنندگان مانند اعضای خانواده خودمان رفتار کنیم، قدرت دافا به نمایش در خواهد آمد. سوم اینکه، کمک به سایر تمرینکنندگان نیز تزکیه است، زیرا ما میتوانیم بردباریمان را بهبود ببخشیم و طی این روند شکیباتر شویم.