(Minghui.org) درود استاد محترم و همتمرینکنندگان:
من یک تمرینکننده نسبتاً جدید فالون دافا هستم و خوشبختم که در سال 2018 وارد مسیر تزکیه دافا شدم. از آن زمان به بعد استاد را در مسیر بازگشت به خانه به سرچشمه واقعی خودم دنبال کردم.
بهرهمندی از تمرین دافا: بهبودی از کهیر مزمن طی سه روز
وقتی به 30 سالگی نزدیک میشدم، دچار کهیر مزمن شدم. جوشهای قرمز خارشدار بر روی بازوها و پاهایم داشتم که گاهی اوقات میسوخت. در بعضی مواقع پوستم را میخاراندم زیرا بهشدت میخارید. هرچه بیشتر آنها را میخاراندم، خارش آن بیشتر میشد و پوستم ورم میکرد. کهیر مزمن به سختی قابل درمان است. بیماران نباید چیزی بخورند که ممکن است باعث ایجاد حساسیت شود، چیزهایی مانند فلفل قرمز یا غذاهای دریایی. بهمنظور تسکین خارش پوستم، به کلینیکهای پزشکی غربی و چینی مراجعه کردم.
وقتی به خانه برگشتم، شروع به جوشاندن داروهای گیاهی چینی کردم. علاوه بر مصرف داروهای چینی، داروهای غربی نیز مصرف کردم تا هرگونه واکنش آلرژیک را کنترل کنم. عارضه جانبی داروهای غربی بیخوابی بود. تا حدود ساعت 2 یا 3 صبح نمیتوانستم بخوابم، به همین دلیل وقتی به سر کار میرفتم انرژی نداشتم. انواع داروها را امتحان کردم - چینی، غربی، داروهای خانگی و همچنین تمرینات بدنی را انجام دادم. هیچکدام از اینها کمکی نکردند. کهیر مزمن هر زمان که رخ میداد طولانیتر ادامه پیدا میکرد. پس از آن اعتمادبهنفس کمتری نسبت به بهبودیام پیدا کردم.
قبل از بیمار شدن، مادرم از چین، بلیط هواپیما را برای بازدید از من رزرو کرده بود. او به مدت 13 سال فالون دافا را تمرین کرده بود و از نظر جسمی بسیار سالم بود. او هرگز بهخاطر دارو یا تزریق به پزشک نرفته بود. او پیشنهاد کرد که شروع به تزکیه در فالون دافا کنم. این بار، با دقت کتاب استاد، جوآن فالون را برداشتم و شروع به خواندن آن کردم.
استاد بیان کردند:
«پس باید بدنتان را پاک کنم. فقط بدن افرادی را پاک خواهم کرد که اینجا آمدهاند تا بهطور واقعی تمرین را یاد بگیرند، بهطور واقعی فا را یاد بگیرند. یک نکته هست که تأکید میکنیم: اگر نتوانید وابستگی یا نگرانی در مورد بیماری را کنار بگذارید، نمیتوانیم هیچ کاری انجام دهیم و نمیتوانیم کمکتان کنیم.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)
تصمیم گرفتم كه فا را مطالعه كنم زیرا میخواستم سلامتیام را بازیابم. این دلیل اشتباهی برای شروع تزکیه بود. باید وابستگی برای معالجه شدن را کنار بگذارم و خودم را به عنوان یک تزکیهکننده اداره کنم، زیرا استاد فقط از یک شاگرد واقعی که در حال تزکیه است مراقبت میکنند. پس از گذشت سه روز از مطالعه فا، مصرف داروی ضد آلرژی را متوقف کردم و از آن زمان تاکنون علائم آلرژیکم برنگشته است. در طی سه روز، کهیر مزمن که ماهها ار آن رنج میبردم، از بین رفت. قدرت دافا را پس از شروع به تزکیه، تجربه كردم.
بالا بردن شینشینگ و ایجاد محیطی برای تزکیه
قبل از شروع به تزکیه، من رئیس خانواده بودم. همه چیز باید مطابق با افکار من میبود، در غیر این صورت خیلی عصبانی میشدم. من و شوهرم همیشه نزاع میکردیم، خصوصاً وقتی او بازیهای رایانهای انجام میداد. وقتی عصبانی میشدم، اینترنت را قطع میکردم و روتر و کامپیوتر را به زمین پرتاب میکردم. با این حال، نتوانستم مانع او از انجام بازیهای رایانهای شوم. بنابراین، خلق و خویم بدتر شد.
بعد از شروع به تزکیه، كار خاصی در رابطه با این موضوع انجام ندادم، اما هر وقت صدای کلیک ماوس او را میشنیدم، احساس ناراحتی میكردم. حس کردم که این وضعیت یک تزکیهکننده نیست. به درون نگاه کردم و وابستگیهای زیادی را پیدا کردم. یکی از آنها ذهنیت رقابتجویی قوی بود و دیگری تمایل به کنترل داشتن.
در ذهن من انجام بازیهای رایانهای اتلاف وقت بود و برای بینایی نیز مضر بود. هرچه شوهرم بیشتر بازیهای رایانهای را انجام میداد، خلق و خویش تندتر میشد. فکر کردم که او باید از وقت خود برای ارتقاء دانش حرفهایاش استفاده کند و نباید وقت خود را برای بازیهای رایانهای تلف کند. در این فکر، وابستگی به منافع شخصی پنهان بود. اگر دانش حرفهای خود را افزایش میداد، میتوانست شغل جدیدی بهدست آورد که حقوق بهتری به او میداد. خودم را کم کم كنترل كردم كه به آن فكر نكنم و ناراحت نشوم.
من و همسرم یک رابطه از پیش تعیین شده بسیار قوی داشتیم که ما را در این زندگی کنار هم قرار داده بود - او نیز موجودی بود که برای فا بهوجود آمده بود. اما اکنون در بازیهای رایانه ای گم شده بود و تحت کنترل آنها بود.
سپس، مقابل عکس استاد زانو زدم، گریه کردم و از استاد خواهش کردم که وابستگیهایم را به من نشان دهند. اگر هنوز ذهنیت رقابتجویی و وابستگیهای دیگری داشتم، به جای استفاده از شوهرم برای نشان دادن این وابستگیها به من، حتماً راههای دیگری برای نشان دادن آنها به من وجود داشت. او نباید زندگیاش را اینگونه هدر دهد، زیرا او نیز برای فا آمده بود.
از استاد استدعا کردم که ماده بدی را که پشت او است از بین ببرند. سپس، از اتاق بیرون رفتم و گفتم: «چطور است که الان انجام بازیهای رایانهای را متوقف کنی؟» در ابتدا، توانستم مهربان باشم. سپس، آن را بیشتر و بیشتر گفتم. او قادر به تحمل آن نبود. او مواس را کوبید، حرفهای خیلی بدی زد و آماده شد تا از خانه بیرون برود. رفتار و خلق خوی شیطانیاش بیرون آمده بود، اما عصبانی نبود. تازه احساس کردم که او بسیار رقتانگیز است. به او نگاه کردم، گویی به موجود ذیشعوری نگاه میکردم که در پیچ و خم جامعه روزمره گم شده است. در آن لحظه، بسیار متأسف شدم که او فا را کسب نکرده است.
برای جلوگیری از رفتنش، بازویش را کشیدم. با صدای آرام و ملایم از او سؤال کردم که چرا اینقدر عصبانی شد. او با عصبانیت گفت: «آنچه گفتی وقارم را پایین آورد!» در مورد آنچه او گفت فکر کردم. موافق بودم که خیلی نامهربانانه با او رفتار کرده بودم، و به این فکر نکردم که آیا او میتواند آن را قبول کند یا نه. او را نگاه کردم و صادقانه گفتم: «متأسفم. من اشتباه میکردم. نباید این را میگفتم.» در آن لحظه احساس رنجش نداشتم. شب بعد، شوهرم بازیهای رایانهایاش را حذف کرد.
استاد بیان کردند:
«"من حالا میخواهم حقیقت را روشن كنم"، مثل اینكه آن لحظه درحال روشن کردن حقیقت هستند؛ اما در لحظات دیگر آن را انجام نمیدهید. نجات موجودات را در هر كاری از زندگی روزانهتان جای دهید. اگر همگی شما بتوانید اهمیت آن را درك كرده و واقعاً ببینید، فكر میكنم موجودات بیشتری را نجات خواهید داد» (آموزش فا در كنفرانس فای ۲۰۰۳ آتلانتا)
نگرشم را نسبت به بازیهای رایانهای تغییر دادم. از ابتدا وقتی به او اجازه نمیدادم بازیهای رایانهای را انجام دهد، ذهنیت رقابتجویی و وابستگی به نفع شخصی داشتم. بعداً، متوجه شدم که این موجود که برای بهدست آوردن فا اینجا بود، اکنون در جامعه بشری گم شده است و متأسف بودم که نتوانسته بود راه بازگشت به بهشت را پیدا کند. حس نیکخواهیام بیرون آمد.
اکنون از منظر او به چیزها فکر میکردم، و با او با ازخودگذشتگی ارتباط برقرار میکردم. به انتخابش احترام میگذاشتم. سرانجام او تغییر کرد. اما میدانستم که همه چیز توسط استاد انجام شده است. استاد بیان کردند: «عمل تزکیه به خود فرد بستگی دارد، در حالی که گونگ به استاد شخص مربوط است.» (سخنرانی اول ، جوآن فالون)
او بیش از 10 سال بازیهای رایانهای انجام داده بود، و رهایی از این وابستگی دشوار بود. بنابراین، آیا این وابستگی حاضر بود در بُعد دیگر از بین برود؟ هنگامی که تزکیهام تغییر کرد، و بر اساس اصول فا کارها را انجام دادم، استاد ماده بد بازیهای رایانهای را از پشت شوهرم که هنوز یک تمرینکننده نبود از بین بردند.
روشنگری حقیقت به همکارانم
وقتی آموزههای استاد را بیشتر مطالعه کردم، فهمیدم کهروشنگری حقیقت و نجات موجودات ذیشعور برایم ضروری است، زیرا مردم با دروغ مسموم شدهاند. من نیز زمانی قربانی دروغها بودم. پس از شروع به تزکیه، زیبایی و جلال فای بودا را تجربه كردم. فالون دافا بسیار خوب است، اما چینیهای سرزمین اصلی از فای بودا متنفر هستند، زیرا ح.ک.چِ شیطانی در حال تهمت زدن به دافا بوده است. وقتی آنها از بین میروند متوجه میشوند که فای بودا در نزدیکی آنها بوده است، اما آنها صرفاً این فرصت را از دست دادهاند. آن زمان برای توبه کردن خیلی دیر خواهد بود. میتوانم این احساس را درک کنم، زیرا در کمال تأسف 12 سال از تزکیه را از دست دادم و زودتر از این فا را نگرفتم. تصمیم گرفتم حقیقت مربوط به دافا را برای همکارانم روشن کنم.
در یک شرکت دولتی چینی کار میکردم و بیشتر کارکنان آن چینی بودند. در گذشته غالباً وقتی مبتلا به بیمار کهیر میشدم مرخصی استعلاجی درخواست میکردم، بنابراین همه از بیماریام مطلع میشدند. با همکارانم روابط خوبی داشتم که بنیان خوبی برای روشنگری حقیقت بود. حقایق را بهصورت جداگانه برایشان روشن کردم. معمولاً با سرپرست خود ناهار میخوردم. او اهل هنگ کنگ است و به ح.ک.چ یا سازمانهای جوانان وابسته به آن ملحق نشده است. این اولین تجربهام از روشنگری حقیقت بود و احساس عدم اطمینان داشتم. او حقیقت را درک کرد، و سپس شوهرش را آورد تا حرفهای مرا بشنود. او اهل استان گوانگدونگ بود و پس از شنیدن حقیقت درباره ح.ک.چ از آن خارج شد.
سپس حقیقت را برای دختر سهامدار عمده شرکت روشن کردم. در ابتدا گفتم که میخواهم تجربه شخصی واقعی خود را با او در میان بگذارم، چگونه بیماریام بهبود یافته است و چگونه فالون دافا فای بودا است. سپس در مورد زندگی با اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری صحبت کردم. در مورد استفاده نکردن از هیچ یک از وسایل و اموال شرکت برای استفاده شخصی خود صحبت کردم، و از زمان شروع به تزکیه در دافا ، هرگز درخواست مرخصی استعلاجی «دروغین» ارائه نکردهام. و چگونه اضافهکاری میکردم تا کارم را تمام کنم. سپس به توضیح درباره حقه خودسوزی تیانآنمن، برداشت اعضای بدن و خروج از ح.ک.چ پرداختم. او پس از شنیدن حقیقت تحت تأثیر واقع شد و گفت که میخواهد به تمام اعضای خانواده خود کمک کند تا از ح.ک.چ خارج شوند. او گفت: «شما میتوانی تجربه خود را با افراد دیگر در این شرکت بهاشتراک بگذاری.» او به من یادآوری کرد که اگرچه ما در استرالیا هستیم، اما باید به امنیتم توجه داشته باشم.
این نشان داد که موجودات ذیشعور پس از آگاهی از حقیقت، طرف نیکخواه را انتخاب کردهاند. برای او بسیار خوشحال شدم. بعد از اینکه حقیقت را برای او روشن کردم، او گفت که وقتی مدیر ارشد مالی از چین برگشت، حقوق مرا افزایش خواهد داد. من پرکارترین فرد در شرکت بودم و اغلب اوقات اضافهکاری میکردم، اما حقوقم کمترین بود.
وقتی مدیر برگشت، او با بخش امور مالی غذا خورد. در طول صرف غذایی، گفت كه همسرش بیمار است و به عمل جراحی نیاز دارد. فکر کردم اتفاقی نیست که به این آگاه شدم. قصد داشتم از این مسئله بهعنوان فرصتی برای روشنگری حقیقت استفاده كنم. بعد از غذا، برای روشنگری حقیقت نزد او رفتم. او عضو ح.ک.چ و مقامی بسیار ارشد در یک شرکت دولتی بود. او نگرانیهای زیادی داشت. در پایان گفت: «شما نباید این را به من میگفتی.»
بیش از یک ماه گذشت و او دوباره در یک سفر کاری به استرالیا آمد. این بار او خواست تا با من صحبت کند، اما در مورد افزایش حقوقم نبود. در عوض گفت: «به دلایل مالی، این شرکت تصمیم به کاهش کارمند گرفته است. شما میتوانی تا 30 ژوئن کار کنی.» قبل از این صحبت کمی احساس کردم که نگرشش به من متفاوت شده است، بنابراین از قبل برای این امر آماده بودم. گفتم: «جای نگرانی نیست. باور دارم که میتوانم به زودی شغل دیگری پیدا کنم.» او خود را آرام کرد و گفت: «خوشحالم که چنین اطمینانی داری.»
او احتمالاً انتظار داشت كه من از شنیدن این خبر گریه كنم، بنابراین او برای این گفتگو از اتاق اجتماعات كه در یك گوشه دورافتاده شركت بود استفاده كرد. اما آرام و مصمم بودم. میدانستم اعتماد به نفسم از دافا است. و میدانستم که گفتن حقایق به مردم، به طوری که آنها توسط دروغها فریب نخورند، درستترین کار در جهان است. به دلیل روشنگری حقیقت کار خود را از دست نمیدهم. فرصتهای شغلی بهتری خواهم داشت.
اگرچه بعد از آگاهی خبر اخراجم آرام بودم ، اما به این فکر میکردم که بعد چه کاری انجام دهم. اما کاملاً اعتقاد داشتم که استاد نظم و ترتیبهای بهتری برای من دارد.
استاد بیان کردند:
«یک تزكيهكننده نمیتواند به كمال برسد هنگامی كه زير بار افكار بشری است، زير بار بدهیهای كارمايی است يا زير بار وابستگیها است.» («به كنفرانس فاي شيكاگو» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر ۳)
فکر کردم، اگر فعلاً نتوانستم شغل مناسبی پیدا کنم، میتوانم از وقت برای مطالعه آموزههای اولیه استاد استفاده کنم، یا در اپک تایمز کمک کنم، یا برای روشنگری حقیقت به محلهای گردشگری بروم. به عبارت دیگر، مجبور شدم همه وابستگیها را رها کنم و از نظم و ترتیبات استاد پیروی کنم.
طی کمتر از دو هفته، سه پیشنهاد شغلی دریافت کردم که فراتر از انتظارم بود. کار جدیدم از اول ژوئیه شروع میشد، آنقدر زمان خوب و مناسبی بود که یک روز بیشتر یا یک روز کمتر از تاریخی که از شرکت قبلی اخراج میشدم نبود - با چشم سوم بسته تزکیه میکنم، اما در آن لحظه احساس کردم استاد همیشه در کنارم هستند و از من مراقبت میکنند.
روشنگری حقیقت برای مدیرعامل شرکت قبل از ترک آن شرکت
استاد بیان کردند:
«همچنین، در ارتباط با افرادی كه بهطور اتفاقی با آنها برخورد میكنید، كسانی كه در طی زندگی روزمره با آنها مواجه میشوید، افرادی كه در محل كار به آنها بر میخورید، همۀ شما باید حقیقت را برایشان روشن كنید. حتی هنگامی كه در طی زندگی روزمرهتان خیلی سریع از كنار افراد میگذرید كه فرصت صحبت كردن با آنها را ندارید، با این همه باید اثری از نیكخواهی و مهربانی خود به جای بگذارید. آنهایی را كه باید نجات یابند از دست ندهید، مخصوصاً كسانی كه رابطۀ تقدیری دارند.» (آموزش فا در كنفرانس فای ۲۰۰۳ آتلانتا)
در هفته آخرم در این شرکت، متوجه شدم که به جز همکارانی که در دفتر مرکزی کار نمیکنند، مدیرعامل شرکت تنها شخصی است که حقیقت را برایش روشن نکردهام. میخواستم حقایق را به او بگویم، اما نمیدانستم از چه بهانهای میتوانم برای دیدنش استفاده کنم. همچنین نگران بودم که پذیرشش برای او دشوار باشد، زیرا او فردی بود که از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) مزایایی بهدست میآورد، در غیر این صورت قبول نمیکرد که مرا اخراج کند.
سپس، مشغول کار شدم و روشنگری حقیقت را فراموش کردم. دو روز بعد، با یک سند قدیمی روبرو شدم که به خیلی وقت پیش بازمیگشت، زمانی که مدیر عامل هنوز اسناد را به صورت دستی امضاء میکرد. اکنون همه اسناد به صورت الکترونیکی امضاء میشد و نیازی به امضای فیزیکی مدیریت نیست. اما این سند به طرز عجیبی نیاز به امضای او داشت. خیلی سرم شلوغ بود و از اینکه مجبور بودم امضای او را بگیرم احساس ناراحتی کردم. اما وقتی وارد دفترش شدم، ناگهان فهمیدم که این فرصت بسیار خوبی برای روشنگری حقیقت برای او است. بنابراین به طور طبیعی گفتگویم را با این جملات آغاز کردم: «امروز آخرین روز کاری من در این شرکت خواهد بود و واقعاً از آموزشهای صبورانه شما پس از آمدنم به کار در اینجا قدردانی میکنم.» ادامه دادم: «آیا میتوانم شما را عمو صدا کنم؟ میخواهم تجربه شخصی واقعی خود را با شما در میان بگذارم.»
مدیرعامل بسیار خوشحال شد و به من گفت روی صندلی بنشینم. شروع به گفتن این کردم که من در ابتدا بیمار بودم و بعد از انجام یک تمرین چیگونگ دوباره خوب شدم. سپس به او گفتم که تمرینی را که انجام دادهام نامش فالون دافا است. پس از آن، در مورد مشکلات موجود در حقه خودسوزی تیانآنمن به او گفتم. بسیار بادقت گوش کرد و از من سؤال کرد: «آیا آنچه گفتی درست است؟» گفتم: «بله». همچنین به او گفتم که بعد از تزکیه در دافا چقدر روابطم با شوهرم بهبود یافته است، به او گفتم: «امیدوارم که شما این نُه کلمه را که برایتان خوش شانسی میآورد بهخاطر بسپارید - آنها عبارتند از: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است»، و برای شما آرزوی سلامتی و خوشبختی میکنم.» مدیر عامل شرکت به من نگاه کرد و سر تکان داد. میتوانستم ببینم که او به گفتههایم باور آورد. فهمیدم که افرادی که از ح.ک.چ مزایایی دریافت میکنند، واضحتر از شهروندان عادی به شرارت ح.ک.چ واقف هستند و درک این حقیقت برای آنها آسان است.
استاد بیان کردند:
«عمل تزکیه بستگی به تلاش خود فرد دارد، درحالی که گونگ به استاد شخص مربوط است- اگر آن آرزو را داشته باشید کافی است. این استاد است که درواقع این کار را انجام میدهد، درحالی که شما به هیچ طریقی نمیتوانید از پس این کار برآیید» (سحنرانی اول، جوآن فالون)
استاد این فرصت را برایم نظم و ترتیب دادهاند زیرا قلب این را داشتم تا حقایق را به مدیرعامل بگویم! سطح آگاهیام در آن زمان پایین بود، و در واقع به نوعی تلاش میکردم این فرصت را کنار بزنم. همچنین احساس کردم که همه چیز توسط استاد برنامهریزی شده است و تا زمانی که ما با افکار درست کارها را انجام دهیم، قطعاً موفقیتآمیز خواهد شد.
تزکیه در سرزمینی پاک
استاد بیان کردند:
«یک حقیقت را به شما میگویم: تمام روند تزکیه، روند دائمی رها کردن وابستگیهای بشری است.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)
اگرچه فقط کمتر از یک سال است که دافا را تمرین میکنم، اما همیشه میتوانم احساس کنم که استاد از محنتهای اطرافم استفاده میکنند تا به وابستگیهایم اشاره کنند، معیارهای فا را به من نشان دهند، و به من بیاموزند که چگونه میتوانم شینشینگم را از طریق یک راه پر دردسر بالا ببرم. به نظر میرسد که ما رنج میبریم، اما با نگاهی دقیقتر، آنها به پلههای آسمانی تبدیل میشوند که ما را به سرچشمهمان برمیگردانند.
بسیار خوش اقبالم که در این زندگی به ذرهای از فا تبدیل شدهام. از رحمت استاد سپاسگزارم، که به من اجازه میدهند در پیچ و خم جامعه بشری، در یک سرزمین پاک باشم، و مرا به راه بازگشت به خانه سوق میدهند.
(ارائه شده در کنفرانس فای استرالیا 2019)