(Minghui.org) من 20 سال پیش، بلافاصله پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان در چین، به آمریکا آمدم. پس از اینکه تحصیلاتم رادر دانشگاه بهپایان رساندم، در دو بانک بزرگ خصوصی در آمریکا، بهمدت تقریباً 10 سال کار کردم. با بسیاری از مشتریان سطح بالا ارتباط برقرار کردم و در محافل اجتماعی اصلی رفت و آمد میکردم. پس از ازدواج و داشتن فرزندان، گرفتار مسائل آنها و امور شغلیام بودم. گرچه، زندگی خوبی داشتم، اما در قلبم احساس پوچی میکردم.
شش سال قبل، در یک رویداد اجتماعی سازمان یافته توسط یک ایستگاه رادیویی محلی به نام «صدای امید» شرکت کردم. آن روز خانمی را که برای این رویداد داوطلبانه شرکت کرده بود، ملاقات کردم. ما با یکدیگر در تماس بودیم و او نهایتاً فالون دافا را به من معرفی کرد. در اواخر سال 2013 با تشویق او، خواندن دو کتابجوآن فالون و فالون گونگ را شروع کردم. بهتدریج، تمرین فالون دافا را آغاز کردم و چشماندازم از زندگی کاملاً تغییر کرد. احساس کردم روحیهام تازه شده است! زندگیام معنایی تازه و جهتی تازه بهخود گرفت. با نگاهی به سفر شش ساله تزکیهام، احساس میکنم که دسترسی به این فرصت سخت است. میخواهم برخی از تجربیاتام را برای شما تعریف کنم.
شوهرم فرصتهایی برای تزکیه به من داد
شوهرم یک مرد غربی است. او اطلاعات بسیار کمی درباره فرهنگ و آداب و رسوم چینی دارد و چیزی درباره تزکیه نمیداند. بعد از اینکه تمرین را شروع کردم او تعدادی مقاله در اینترنت خوانده بود که از دافا انتقاد شده بود، بنابراین نمیتوانست درک کند که چرا تمرین میکنم و مقاومت شدیدی داشت.
در اوایل تزکیهام، وقتی خوب رفتار نمیکردم یا خواستههای او را رعایت نمیکردم، او میگفت به این دلیل است که فالون دافا را تمرین میکنم. آنگاه، او چیزهایی منفی را درباره دافا تکرار میکرد که در اینترنت خوانده بود. هر وقت میشنیدم که چیزی منفی میگوید، احساس ناراحتی میکردم و قلبم سنگین میشد. بارها میخواستم به او بگویم که تزکیه چیست و حقیقت درباره دافا چیست. اما بهدلیل اینکه ذهنی پراز خشم و مبارزه داشتم، نمیتوانستم او را متقاعد کنم. درعوض، این فرصت را به او میدادم که چیزهای منفی دربارهام بگوید. بهظاهر، تحمل میکردم و با او بحث و جدل نمیکردم. اما قلبم آشفته و پریشان بود و افکار منفی بسیار زیادی درباره شوهرم داشتم.
حتی سعی میکردم از ذکر نام دافا فرار کنم. همچنین از انجام تمرینها یا انجام پروژههای اعتباربخشی به دافا در مقابل او خودداری میکردم. همچنین بهندرت برای انجام تمرینها یا شرکت در مطالعات بزرگ گروهی بیرون میرفتم. نهایتاً شجاعت این را بهدست آوردم که به او بگویم برای مطالعه فا با سایر تمرینکنندگان به جلسه گروهی میروم. صورتش را درهم کشید و گفت به دلیل اینکه فالون دافا را تمرین میکنم، به خانوادهمان اهمیتی نمیدهم.
گرچه، آن روز، به آن گروه بزرگ مطالعه رفتم، اما به فکر کردن درباره خانوادهام ادامه دادم. برای مدتی طولانی فقدان حمایت همسرم مرا به دردسر انداخت، اما نمیدانستم درباره آن چه کار کنم.
استاد بیان کردند:
«وقتی که بهطور واقعی یک تزکیهکننده شوید و آشکارا و شرافتمندانه یک مرید دافا شوید، هر چیزی تغییر خواهد کرد.» (آموزش فا در کنفرانس فای ۲۰۰۴ غرب آمریکا)
به درون نگاه کردم و دریافتم که وقتی با کمبود درک همسرم و حمایت برای تزکیهام مواجه میشوم، تحتتأثیر «احساسات» قرار میگیرم. از آنچه که او ممکن بود بگوید میترسیدم. گرچه، ظاهراً تحمل میکردم، اما قلبم عصبانی بود. احساس میکردم که او نمیتواند نجات پیدا کند. بهدلیل اینکه فا را عمیقاً مطالعه نکرده بودم و افکار درستم کم بود، مصمم بودم که از بروز اختلاف خودداری کنم، بنابراین جو خانوادهمان آرام باقی میماند. زمان میگذشت، اما همسرم هنوز درک اشتباهی درباره فالون دافا داشت. محیط تزکیهام در خانه ناپایدار مانده بود.
متوجه شدم که باید صداقت داشته باشم و در مقابل همسرم بهعنوان یک تزکیهکننده رفتار کنم. اول از همه، مجبور بودم افکار و عقاید منفی خود را درباره او رها کنم. باید با او مهربان شده و واقعاً به نیازهای او توجه کنم. برای نمونه: او میخواست صبحانهاش را در ساعت شش صبح بخورد. بهتدریج زود از خواب بیدار شدم. پس از انجام تمرین مدیتیشن نشسته، برای تهیه صبحانه و آماده کردن ناهارش به طبقه پایین میروم. هنگامیکه شب به خانه میرسد، شام حاضر است. اکثر کارهای خانه را انجام میدهم و به کلاسهای کودکان و تکالیف درسیشان رسیدگی میکنم. همیشه به خودم یادآوری میکنم که با هرگونه درگیری غیرمنتظره خانوادگی که ممکن است پیش بیاید با نگرشی صلحآمیز و آرام روبهرو شوم.
اکنون قلباً تفاهم بیشتری با همسرم دارم و کمتر گله و شکایت میکنم، میتوانم ویژگیهای خوب او را ببینم. او تمام مسئولیتهای اقتصادی و بار سنگین خانوادهمان را بهدوش میکشد. او همچنین خود را وقف فرزندانمان کرده است. همچنین بهطور ناگهانی دریافتم که عدم رضایت همسرم و مقاومت او در برابر تزکیهام، محنت سطحی است، اما آن همچنین به من کمک میکند تا در تزکیه بهبود یابم. بهعنوان یک مرید دافا، لازم است که خانواده پایداری داشته باشیم. مصمم بودم که «احساساتم» را به همسرم رها کنم، بهآرامی با سوء تفاهمش به دافا مواجه شوم و به او کمک کنم تا این گره را در قلبش باز کند.
فرزندانم به من کمک کردند بیصبریام را از بین ببرم
دو فرزند کوچک دارم که به مراقبتم نیاز دارند. بسیار بیصبر هستم و مراقبت از آنها واقعاً آشفتگیام را آشکار میکند. آنها را بهخاطر انجام دادن کارها به آهستگی، سرزنش میکردم. هر روز به آنها میگفتم: «از رختخواب بیرون بیایید. عجله کنید و غذایتان را بخورید، دندانهایتان را مسواک بزنید، بروید بخوابید. عجله کنید! عجله کنید! عجله کنید!» وقتی آنها نمیتوانستند هم پای من باشند، صدایم را بلند میکردم. گاهی اوقات عصبانی میشدم و آنها را سرزنش میکردم. این کار آنها را مانند خودم بیتاب میکرد. گاهی اوقات وقتی آنها نمیدانستند چگونه احساس نومیدی و اضطرابشان را در برابر ناشکیبایی و مجبور کردن آنها به انجام سریع کارها بیان کنند، از من تقلید کردهو صدایشان را بلند میکردند و سپس گریه میکردند. من ازنظر جسمی و روحی خسته بودم و حتی بیشتر مضطرب میشدم.
قبل از شروع به تمرین فالون دافا، اغلب تحریکپذیر بودم. پس از اینکه تزکیه را شروع کردم، میدانستم که باید احساساتم را مهار کنم. اما در خانوادهام به این موضوع توجه زیادی نمیکردم، مخصوصاً درباره فرزندانم.
استاد بیان کردند:
«شما همه میدانید كه فا خوب است و اینکه باید از فا محافظت كنید-- شما باید آنرا انجام دهید، عرضه کردن نجات به موجودات ذیشعور و اعتبار بخشیدن به فا-- بنابراین وقتی افكار درست شما به اندازه كافی نباشد، افكار انسانی شما با آن تداخل پیدا میكند. پس این باعث آشفتگی شما درست مثل یك انسان معمولی میشود، حتی تا نقطهای که عواملی مثل اینکه برخی از افراد اعتقاد دارند كه باید به ایدههای خود، این یا آن، پایبند باشند را ایجاد میکند، بنابراین موقعیتهایی را بهوجود میآورد که نباید میان مریدان دافا نمایان شود.» (آموزش فا در سال ۲۰۰۲ در كنفرانس تبادل تجربه در فیلادلفیا در امریكا)
پس از خواندن این مطلب، فهمیدم که تحریکپذیر بودن حالت مردم عادی است. یک تمرینکننده که خوب تزکیه میکند، آسانگیر و آرام است و همیشه نگرشی دلسوزانه و صلحآمیز دارد.
استاد بیان کردند:
«حالت تزکیه شما در هر جنبه از زندگیتان خودش را نشان میدهد. آن درباره عمداً انجام دادن کاری نیست، انگار با قصد در حال انجام دادن کاری باشید؛ آنوقت در حال انجام کارها با زور و فشار هستید. اما بهعنوان تزکیهکنندگان ما باید ذهنی آرام و خوددار داشته باشیم. هرکاری را با قلبی مهربان انجام دهید، زیرا آن چیزی است که ما باید انجام دهیم و این نمیتواند یک وابستگی خوانده شود.» (آموزش فا در کنفرانسغرب ایالات متحده)
میدانم که باید از شر این بیتابی سمج خلاص شوم، زیرا افکاری خودخواهانه در پشت آن وجود دارد. تبادل تجربه یک همتمرینکننده را در وبسایت مینگهویی خواندم که: «ذهن بیتاب مفهومی اکتسابی و بازتاب فرهنگ حزب است. بیتاب بودن میتواند چیزهای خوب را بد کند و مهربان یا پرتحمل نیست. این مخالف اصول دافا است.»
در ظاهر، میخواهم بر انجام سه کار تمرکز کنم. احساس میکردم هیچ کسی نباید مزاحم من شود. فرزندان نباید وقتم را تلف کنند یا تواناییام را برای نجات مردم تحتتأثیر قرار دهند. در حقیقت، تمام افکارم معطوف به خودم بود: «زمان برایم ارزشمند است، پروژهام نمیتواند بهتأخیر بیفتد.» این نکته را درنظر نگرفتم که دو فرزندم هنوز جوان هستند. آنها به مراقبت، عشق و توجهم نیاز دارند. باید صبور باشم و از آنها مراقبت کنم. آنها نیز برای دافا به اینجا آمدهاند. آنها نیز مریدان کوچک، همتمرینکنندگان کوچک من هستند. بهعنوان مادر، نهتنها باید به آنها بهخوبی تعلیم دهم، بلکه همچنین مسئولیت دارم تا آنها را برای تمرین دافا راهنمایی کنم.
من تصمیم گرفتم سه روز در هفته را برای مطالعه فا در کنار دختر ارشدم بگذرانم. از آنجا که زبان اصلی او انگلیسی است، او فقط چند حرف چینی را میتوانست تشخیص دهد. نمیدانستم چگونه به او کمک کنم تا آموزههای استاد را به زبان چینی بخواند. درحالی که جوآن فالون را به زبان چینی میخواندم، او هم یک نسخه چینی کتاب را در دستداشت. از او خواستم تا مرا همراهی کند و در حین خواندن به حروف چینی توجه داشته باشد.
اغلب در وبسایت مینگهویی میخواندم که کودکان والدینشان را همراهی میکنند تا آموزهها را بخوانند و آنها قادر به خواندن کلمات در جوآن فالون هستند. بنابراین، کلمهای را که بارها خوانده بودیم انتخاب کردم و از دخترم پرسیدم که آیا آن را به یاد دارد. سرش را به علامت نفی تکان داد. از او کلمه دیگری پرسیدم و او دوباره سرش را تکان داد. فکر کردم، ما این دو کلمه را چندبار خواندهایم، چرا یادت نیست؟ بعد از چندبار، او متوجه آنچه که من فکر میکردم شد. او مایل نبود فا را بخواند و چشمانش پر از اشک شد. گرچه، دریافتم که برای خواندن فا با او وقت گذاشتم، اما اشتیاق و پیگیریام کمکی نکرد و او نتوانست کلمات را بخواند یا درک کند.
اگر برای کمک به او در یادگیری فا وقت میگذاشتم، فقط میتوانستم چند صفحه بخوانم. وقتی این فکر ظاهر شد، فهمیدم که اشتباه است. این تجلی دیگری از «خودخواهیام» بود. بلافاصله از او عذرخواهی کردم و برای پاک کردن خودم افکار درست فرستادم.
چند روز بعد، تمرینکننده دیگری به من گفت که هنگام آموزش کودکان برای خواندن دافا، لازم است معنای کلمات را توضیح دهم. خواندن و درک نکردن فا، بیفایده است. از این تمرینکننده برای بینشاش تشکر کردم. میل به پیشرفت و همچنین تصور نادرستی را که کودکان میتوانند بهتنهایی آن را یاد بگیرند، کنار گذاشتهام. فا را با دخترم با ذهنی آرام مطالعه کردم. بعد از خواندن چند کلمه، معنی کلمات را برای او توضیح دادم. طولی نکشید که او میتوانست معنی آنرا درک کند. اکنون میتوانیم هربار حداقل نیم ساعت بخوانیم. من به او فشار نمیآورم تا پیشرفت کند.
استاد بیان کردند: «عمل تزکیه به خود فرد مربوط است، درحالیکه گونگ به استاد شخص مربوط است.» (سخنرانی اول، جوآن فالون) آنچه مرا خوشحال میکند این است که او حاضر است فا را با من بیاموزد. درحالی که با او چند کلمه میخواندم و این جمله را توضیح میدادم، دریافتم که درک و آگاهی جدیدی از فای استاد دارم. میدانم که استاد مرا تشویق میکنند.
تزکیه هنگام ترویج شن یون
من به ندرت در جلسات گروه اصلی تمرینکنندگان شرکت میکردم تا آموزهها را با آنها بخوانم. وقتی یک بار رفتم، هماهنگکننده محلی پروژه شن یون گفت که امیدوار است همه بتوانند با پیدا کردن حامیان مالی تبلیغاتی به آنها کمک کنند. بعد از شنیدن این مسئله احساس کردم که باید وظیفه خود را انجام دهم و به پیدا کردن حامیان مالی تبلیغات برای اجرایِ ماه دسامبر کمک کنم. تصمیم گرفتم که هر روز حداقل دو ساعت را صرف جستجو برای یافتن حامیان مالی تبلیغات کنم.
با نگاه کردن به یک مجله محلی شروع کردم. چندین فروشگاه معروف جواهرات با نام تجاری و هتلهای سطح بالا که هر ماه در این مجله تبلیغ میکنند. بنابراین با آنها تماس گرفتم. من و دو تمرینکننده به مناطق مرفه و چند شغل مختلف با نام تجاری رفتیم تا درخواست حمایت مالی کنیم. برخی از مدیران فروشگاه برخورد بسیار گرم و دوستانهای داشتند. آنها به ما گفتند که این تصمیم توسط دفتر مرکزی گرفته میشود و اطلاعات تماس را به ما دادند. برخی بیتفاوت بودند. صرفنظر از نگرش آنها، ما از این فرصت استفاده کردیم که با آنها درباره شن یون صحبت کنیم. بسیاری از افراد گفتند که آنها چیزی درباره شن یون نشنیدهاند یا فکر میکردند که این یک شرکت رقص از چین است. از طریق معرفی مختصر ما، آنها درک جدیدی داشتند و همچنین گفتند که وقتی شن یون بیاید، برای رفتن به تماشای آن برنامهریزی خواهند کرد.
همچنین با هتلهای بزرگی تماس گرفتم، اما نتوانستم فرد کلیدی را پیدا کنم تا با آنها صحبت کنم. بعد از برقراری بیش از دهها تماس، احساس ناامیدی میکردم. بهتدریج افکار منفی افزایش یافتند، اما سریعاً دریافتم که این فقط ذهنیت بشریام است. نمیتوانستم این افکار منفی را دنبال کنم.
استاد بیان کردند:
«میخواهم به شما بگویم، بدون توجه به اینکه چهقدر معذب هستید، بهترین سعیتان را بکنید که به آمدن به کلاس ادامه دهید، به محض اینکه قدم به اتاق کلاس بگذارید، تمام علائم شما ناپدید خواهد شد و هیچ خطری وجود نخواهد داشت. میتوانم این را بگویم و امیدوارم بدون توجه به اینکه چگونه از آن «بیماری» احساس بدی دارید، سعی کنید که بیایید. فرصت برای کسب فا سخت بهدست میآید.» (سخنرانی دوم، جوآن فالون)
دریافتم این «بیماری» که استاد درباره آن صحبت میکردند دقیقاً همان حس ناامیدی و عصبانیتی بود که احساس میکردم. چرا اینگونه احساس میکردم؟ وقتی خودم را مورد بررسی قرار دادم، وابستگیهایم را به شهرت و ثروت دیدم و اینکه میخواستم به موفقیتی سریع دستیابم. با چنین انگیزههای ناخوشایندی چگونه حرفهایم میتوانست دیگران را تحتتأثیر قرار دهد؟ لازم بود بهسرعت ذهنم را مطابق با فا اصلاح کنم، طرز فکرم را تنظیم کنم و با افکار درست با هتلهای بیشتری ارتباط برقرار کنم.
با هتلی در نزدیکی تئاتری که قرار بود در آن شن یون اجرا شود، تماس گرفتم. مدیر بازاریابی مستقیماً به تماسم پاسخ داد و به حمایت مالی بسیار علاقهمند بود. با هماهنگکننده شن یون تماس گرفتم و ما با مدیر بازاریابی ملاقات کردیم. وقتی هماهنگکننده فهمید که من با این هتل ارتباط برقرار کردهام، بسیار شگفتزده شد. او گفت که همیشه میخواست یک تمرینکننده را پیدا کند تا بتواند با این هتل تماس بگیرد زیرا فاصلهاش به تئاتر بسیار نزدیک است. پس از چند مذاکره، مدیر نهتنها قیمت اتاقها را کاهش داد، بلکه موافقت کرد که تبلیغات را حمایت کند.
یافتن حامیان تبلیغاتی برای شن یون یک تجربه عمیق در تزکیه بود. من و سایر تمرینکنندگان درحالی که با افراد مختلف و عکسالعملهای متفاوت آنها روبرو میشدیم، افکار درست را حفظ کردیم. ما صمیمانه همکاری کرده، به یکدیگر اعتماد کردیم و یکدیگر را ترغیب کردیم تا از اکثر فروشگاهها با نام تجاری معروف در منطقه خلیج بازدید کنیم. احساس کردم این فرصتمان برای به اشتراک گذاشتن رسالت مقدس شن یون با مردم است. استاد، برای نظم و ترتیب شما، متشکرم.
ادامه دادن مسیر
شش سال پیش وقتی فهمیدم دافا به مردم میآموزد که خوب باشند، احساس کردم دافا خوب است و بهطور معمولی این تمرین را شروع کردم. بعداً فهمیدم چقدر خوشبختم که آموزههای واقعی را تمرین کردم که به مردم کمک میکند در حالیکه هنوز در این دنیای مادی زندگی میکنند، به خود واقعی اولیهشان بازگردند. هیچ کلامی نمیتواند قدردانیام را نسبت به استاد بزرگوارمان بیان کند. باید فا را خوب مطالعه کنم، ابتدا دیگران را درنظر بگیرم و سه کار را که استاد از ما میخواهند انجام دهم. باید صمیمانه تمرین کرده، به عهد و پیمانم در گذشته عمل کنم و استاد را برای بازگشت به خانه دنبال کنم.
متشکرم، استاد! متشکرم، همتمرینکنندگان! لطفاً اگر مطلب نامناسبی بیان کردهام به آن اشاره کنید.
(ارائه شده در آموزش فا در کنفرانس فای 2019 سان فرانسیسکو)