(Minghui.org) در 9 نوامبر 2018 دستگیر و به اداره پلیسی منتقل شدم. رئیس اداره با اشاره به بازداشت قبلیام در اردوگاه کار اجباری، مرا تهدید به قطع منبع درآمدم کرد. دلیلش این بود که من فالون گونگ را رها نکرده بودم، مخصوصاً وقتی حزب آن را ممنوع کرد. همه این نظرات منفی مرا تحت فشار زیادی قرار داد.
در طول زمانی که در بازداشتگاه بودم، دائماً فا را ازبرمیکردم، به درون نگاه میکردم و با خواستههای نگهبانان همکاری نمیکردم. پس از 12 روز بازداشت غیرقانونی، با خیال راحت به خانه برگشتم.
این واقعه به من آموخت که استاد و دافا هستند که در نهایت تصمیم میگیرند چه اتفاقی روی دهد.
امتناع از همکاری
پنج تن از مأموران پلیس در 9 نوامبر پس از ساعت 6 صبح به منزلم هجوم آوردند. رئیس اداره پلیس کارت شناسایی خود را نشان داد و اعلام کرد که بهخاطر تمرین فالون گونگ بازداشت خواهم شد. مقاومت کردم، اما قدرتشان بیشتر از من بود و به خودروی پلیس کشانده شدم. هنگامی که در داخل بازداشتگاه بودم، آنها سعی کردند مرا تحت بازجویی قرار دهند و روند را ثبت کنند. اما من از گفتن یا امضای هر چیزی امتناع ورزیدم. در نهایت آنها عبارات «بدون پاسخ» و «امتناع از امضاء» را ثبت کردند.
در طول بازداشت سه بار تحت بازجویی قرار گرفتم. در اولین بار، پیشقدم شدم و از مأمور پلیس پرسیدم اهل کجا است. پس از پاسخش از او پرسیدم نام او چیست. او پاسخ داد: «به تو نمیگویم.» این واکنش تذکر بهموقعی بود که من نباید با آنها به هیچ وجه همکاری کنم.
استاد بیان کرده بودند:
«اما فرقی نمیکند چه وضعیتی است، با درخواستها یا دستورات شیطان یا آنچه که تحریک میکند همکاری نکنید.» («افکار درست مریدان دافا قدرتمند است، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
آنها در حالی که قلم و کاغذ در دست داشتند، پشت سرهم تمام سؤالاتی را که داشتند، از من پرسیدند از جمله نام و سنم، و اینکه چرا فالون گونگ را تمرین میکنم. ساکت باقی ماندم و بهشدت از پاسخ به هر یک از سوالات امتناع ورزیدم. علاوه بر آن دیدم که در بالای برگهها کلماتی حاکی از گناهکار و متهم قلمداد کردن مانند اعمال غیرقانونی یا جرم جنایی چاپ شده بود. نمیخواستم حتی عبارت «فالون دافا خوب است» در اسنادشان ظاهر شود چراکه آن ممکن بود وقار فالون دافا را تنزل دهد. یک برگه خالی به معنی این است که هیچ مدرکی گرفته نشده است- آن تنها راهم برای نجات این افراد بود. در تمام طول سه بازجویی از همین ترفند استفاده کردم.
بعضی وقتها از دست بازجوها ناراحت میشدم- مثلاً وقتی اسم مرا باصدای بلند صدا میکردند. بهمنظور حفظ آرامشم، بارها و بارها تکرار میکردم:
«...فقط اگر تکاننخورده بمانید قادر خواهید بود همه وضعیتها را اداره کنید...» (آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای سان فرانسیسکو ۲۰۱۴)
زمانی که مرا تهدید کردند که اگر همکاری نکنم تحت شکنجه قرار خواهم گرفت، به آنچه استاد بیان کرده بودند فکر کردم:
«در بودیسم میگویند که هر پدیدهای در جامعه بشری توهم بوده و واقعی نیست.» (سخنرانی دوم، جوآن فالون)
این کلمات استاد به من یادآوری کردند که این بازجوییها و تهدیدات توهم و غیرواقعی است. مأموران پلیس فقط عروسکهایی در این بُعد بودند، آنها توسط نیروهای کهن و شبح اهریمنی حزب کمونیست در بُعدهای دیگر تحت کنترل و دستکاری قرار میگرفتند. بنابراین افکار درستم را بهمنظور پاکسازی این عناصر اهریمنی هدایت کردم، که باعث شد پلیسها انسانیتر و کنترلشدهتر رفتار کنند.
اعتصاب غذا
در عصر همان روز دستگیری، به بازداشتگاهی در سطح شهر منتقل شدم. با امتناع از پوشیدن لباسهای زندان، در صف قرارگرفتن یا خوردن غذا، با شیطان همکاری نکردم. دست به اعتصاب غذا زدم.
روی تختخواب دراز میکشیدم و چشمهایم را میبستم، همه قوانین اطرافم را نادیده میگرفتم. به این ترتیب زمان زیادی برای فکر کردن داشتم. عمیقتر اندیشیدم که چرا توسط شیطان مورد هدف قرار گرفتم و برخی کاوشهای درونی و ذهنی انجام دادم که وابستگیهایم را شناسایی کنم. همیشه در تمام اوقات هوشیاریام را حفظ میکردم. بنابراین بهتر میتوانستم افکار درست بفرستم.
در حین فرستادن افکار درست، متوجه شدم که هنوز در قلبم رنجش داشتم و در ذهنم دنبال نتیجه بودم. بهعنوان مثال، میخواستم استاد به من کمک کنند تا تمام عناصر شیطانی را پاک کنم و رئیس پلیسی که مرا دستگیر کرد، از طریق تصادف خودرو، مجازات کارمایی فوری دریافت کند. این افکار ناخالص و نابخردانه هیچ نیرویی در نابودی شیطان نداشتند!
باید متوجه میشدم که مأموران پلیس نیز قربانیانی هستند که باید بهطور مشابه نجات داده شوند. آنها حقیقت را درک نمیکنند و تنها بهدلیل تعالیم حزب، بهطور بدی رفتار کردند. افکار درستم را هدایت کردم تا موجودات بسیار کوچک پشت رئیس اداره پلیس را متلاشی کنم. از آنها درخواست کردم که نسبت به مریدان فالون دافا مهربان باشند و به آزار و شکنجه کمک نکنند بهطوری که از نابود شدن در آینده جلوگیری کنند.
افکار مداخلهگر نیز اغلب اوقات ظاهر میشدند. بهعنوان مثال، چنین فکری بهطور تصادفی به ذهنم خطور کرد: «هنوز کارتهای روشنگری حقیقت و اسکناسهای حاوی پیامهای دافا را در خانه ذخیره دارم. چرا زودتر آنها را توزیع نکردم؟ چرا آنها را در محل امنی ذخیره نکردم؟» افکاری مانند آن با تلاشهایم برای فرستادن افکار درست مداخله کردند.
مجبور بودم ذهنم را پاک کنم و خودم را اصلاح کنم- کارتهای روشنگری حقیقت و اسکناسها برای نجات مردم است، نه برای اینکه توسط شکنجهگران بهعنوان مدرک علیه من استفاده شوند.
استاد بیان کردند:
«هر چیزی که بر خلسه فرد و تزکیهاش تأثیر میگذاشت بهعنوان دخالتی جدی بهحساب میآمد.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)
جستجو برای علت دستگیریام
در حالی که در زندان بودم، زمان زیادی را صرف کردم که روی نقاط ضعفی تأمل کنم که احتمالاً در تزکیهام داشتم که منجر به دستگیریام شده بود.
موضوعی به ذهنم خطور کرد. تعداد کمی از تمرینکنندگان در منطقه ما در طرحهای هرمیدرگیر شدند. وقتی به آن پیبردم، نتوانستم بهدرستی عمل کنم، یعنی در وهله اول قبل از اینکه با مهربانی درباره آن مسائل با افراد درگیر آن مسئله گفتگو کنم، نتوانستم به درون نگاه کنم تا هر نوع وابستگی را پیدا کنم و ازبین ببرم. عکس آن عمل کردم، درست مانند تعالیم حزب که در من القاء شده بود. درباره کسانی که درگیر آن بودند اطلاعاتی کسب و اعمال آنها را فاش کردم.
به جای نگاه کردن به درون به بیرون نگاه کردم و از خودم کاملاً عدم نیکخواهی نشان دادم.
استاد بیان کردند:
«اگر بخواهید از طریق بعضی تکنیکها و روشها به سکون برسید، میگویم که در بیرون به دنبال کمک میگردید. این بدین معنی است که در تمرینتان به اشتباه رفتهاید یا مسیری نادرست و منحرف را برگزیدهاید که درست همان در بیرون به دنبال کمک گشتن است. بهویژه در بودیسم، اگر به بیرون نگاه کنید میگویند راهی اهریمنی را رفتهاید.» («سخنرانی نهم، جوآن فالون)
اقدامات بعد از آزادی از زندان
زمانی که در زندان بودم، آنچه بیشتر از همه باعث ناراحتیام میشد ازدست رفتن آزادیام برای مطالعه فا بود. فقط درک کلی از فا داشتم و نمیتوانستم کلمات دقیق استاد را از جوآن فالون بهیاد آورم. عمیقاً پشیمان بودم که چرا فا را کلمه به کلمه ازبرنکردم.
اضطرابم برای وضعیت فرستادن افکار درستم نیز کمتر از آن نبود. ساعت نداشتم، بنابراین نمیتوانستم افکار درست را در زمانهای تعیین شده انجام دهم و نمیتوانستم بنشینم تا آن را در حالت درست انجام دهم.
به محض اینکه به خانه برگشتم، برای یک ماه کامل از هر لحظه موجود برای حفظ کتاب جوآن فالون از ابتدا تا انتها استفاده کردم. علاوه بر این، در شروعِ هر ساعت، افکار درست میفرستادم و زمان فرستادن افکار درست در چهار زمان مقرر شده را افزایش دادم. با فرستادن افکار درست برای مدت زمان طولانی، بهویژه به تمرینکنندگان محلی که زندانی شده بودند، کمک کردم.
آرام باقی ماندن هنگام مواجهه با اختلافات
روز سوم بعد از بازگشت به خانه، خشم سرکوب شده شوهرم سرانجام منفجر شد. قصد داشتم با او جر و بحث کنم، که ناگهان بهیاد آوردم که به خودم قول داده بودم که وقتی به خانه برگشتم، تلاش بیشتری برای مطالعه فا صرف کنم و با مردم عادی با شفقت رفتار کنم.
در مقابل خشم شوهرم، به خودم گفتم که آرام باشم و تحت تأثیر اتفاقاتی که در این بُعد رخ میدهد، قرار نگیرم. جوآن فالون را باز کردم و کلمات استاد توجه مرا جلب کرد:
«بهطور مثال اگر درمیان مردم عادی، وقتی کسی به شما توهین میکند یک کلمه هم جواب او را ندهید و دروناً کاملاً آرام باشید یا وقتی کسی با مشت به شما میزند دوباره چیزی نگویید و با لبخندی از آن بگذرید آن نشان میدهد که سطح شین شینگ شما در حال حاضر بسیار بالا است. (سخنرانی اول، جوآن فالون)
همانطور که در حال خواندن فا بودم، انگیزه جر و بحث در من ازبین رفت. روز بعد بهنظر میرسید که شوهرم تغییر کرده است. صدایش نرمتر شد و رفتارش خیلی بهبود یافت. این ثابت کرد که:
«برای یک تزکیهکننده، نگاه به درون ابزاری جادویی است.» («آموزش فا در کنفرانس فای بینالمللی واشنگتن دیسی 2009)