(Minghui.org) در محل کارم بسیار مورد توجه قرار دارم. مدیران و همکارانم فکر میکنند که صادقانه و درستکار هستم. شهرت خوبم از تزکیهام در فالون دافا سرچشمه میگیرد که به من آموخته است شخص خوبی باشم.
مدت بیست سال است که فالون دافا را تمرین کردهام. هنگامی که حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) شروع به آزار و اذیت دافا کرد، با ارسال اطلاعات از طریق ایمیل به مقامات دولتی و ادارات اجرای قانون به آنها توضیح میدادم که فالون دافا واقعاً چیست. ح.ک.چ مسیر نامهها را ردیابی کرد تا به من رسید. آنها مرا از مقامم بهعنوان مدیر ارشد در محل کار برکنار کردند و مرا به اردوگاه کار اجباری فرستادند.
وقتی که برگشتم، برنامهریزی شد که بهعنوان منشی در دفتر مدیر کار کنم. حقوقم دو رتبه کاهش یافت. دبیر حزب به افراد گفت که مرا به نامم صدا کنند که عنوانم دیگر «مدیر» نباشد.
هیچ کدام از این موضوعات مرا ناراحت نکرد. سعی کردم با توجه به آموزههای فالون دافا شخص خوبی باشم.
شخصی خوب بودن
یکبار کارفرمایم تصمیم گرفت که برای جبران هزینههای پزشکی پول نقد بپردازد. همکارانم همگی به دنبال راههایی برای دریافت پرگه پرداخت بودند. گرچه در وضعیت مالی شدیداً ناجوری بودم، تصمیم گرفتم که درپی برگههای جعلی برای بازپرداخت هزینههای درمانی نباشم.
پس از زمینلرزه در سال ۲۰۰۸، به کارفرمایم پول برای بازسازی دفاتر داده شد. تمام مبلمان اداری، از جمله پرده، لامپ، میز، صندلی و کابینت، جایگزین شدند. سایر کارکنان وسایل قدیمی را به خانه بردند اما من چیزی برنداشتم.
کارفرمایم هر سال دو رویداد آموزشی بزرگ را سازماندهی میکند. من مسئول خرید لوازم بودم. هرگز از این فرصت برای خرید لوازم برای خودم استفاده نکردم. فروشگاهها از من میپرسیدند که چه مبلغی در فاکتورهای دریافتی بنویسند. (در چین بسیار رایج است که مبلغ بالاتری در صورتحساب نوشته شود تا خریدار بتواند مابهالتفاوت را به جیب بزند.) به آنها میگفتم که مقدار درست را بنویسید. آنها شگفتزده میشدند.
به آنها میگفتم: «من فالون دافا را تمرین میکنم. استادم [لی هنگجی] به ما میآموزند که شخص خوبی باشیم و از اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری پیروی میکنم. نمیتوانم پولی را بگیرم که حاصل درآمد خودم نباشد.»
«این روزها خیلی سخت است که افراد خوبی مثل شما را پیدا کرد. استاد شما عالی است. فالون دافا عالی است!»
مسئول مُهر رسمی بودم. یک بار مدیرم مُهر را به شخص دیگری تحویل داد. اما طولی نکشید که آن را به من بازگرداند. او گفت: «این فرد از مهر برای دریافت پول و کالا استفاده کرد. من به تمرینکنندگان فالون دافا اعتماد میکنم: آنها مرتکب هیچگونه فساد اخلاقی و سوءاستفاده از محل کار نمیشوند.»
یک بار محل کار ما دهها چتر دریافت کرد، که به هر کارمند یکی میرسید. اما یکی از چترها شکسته بود. من مسئول توزیع آنها بودم. چتر شکسته را برای خودم نگه داشتم و تمام چترهای سالم را توزیع کردم. به هیچ کسی چیزی دربارهاش نگفتم.
کسب احترام
رئیس یک بار به مدیر اداره گفت یک سبد گل و کیکی بزرگ خریداری کند و ضیافت ناهار بزرگی به مناسبت جشن تولدم سفارش دهد. نزد مدیر اداره رفتم: «از زمان تولدم گذشته است. لطفاً برایم هزینه نکنید.»
مدیر به من گفت: «خانم، این اولین بار است که چنین کاری را در محل کار انجام میدهیم. رئیس فکر میکند که شما شخص خوبی هستی و خودت به جای سه نفر کار میکنی بدون اینکه هیچ شکایتی داشته باشی. آنها میخواهند به شما پاداش بدهند!»
مدیران و همکارانم چند بار از همکاری با اداره ۶۱۰ امتناع کردند که قصد آزار و اذیت مرا داشتند. همکارانم چندین بار مرا بهخاطر خصوصیات اخلاقیام برای دریافت جایزه معرفی کردند.
در طول چند سال کار زیر نظر چند مدیر مختلف کار کردم. همه آنها از سرپرستان خود ارتقاء مرا درخواست کردند. گرچه درخواست همه آنها را رد کردند (ح.ک.چ بهمنظور آزار و اذیت فالون دافا، مزایای شغلیام را محدود کرد)، همچنان از آنها قدردانی میکردم.
قبل از بازنشستگی، به همۀ مدیران و همکارانم کمک کردم تا از ح.ک.چ کناهگیری کنند. ازآنجاکه به من احترام میگذارند، دوست دارند به صحبتهایم درباره فالون دافا گوش کنند. همچنین با پنج نفر از کارمندان جدید صحبت کردم که بعد از بازنشستگیام در آنجا مشعول به کار شدند و به آنها کمک کردم تا از حزب کمونیست چین کنارهگیری کنند.
میدانم که شهرت خوبم من از استاد و دافا است!