(Minghui.org) استاد محترم و همتمرینکنندگان:
از دوران جوانی ترسی عظیم همراهیام میکرد که گاهی به وحشت تبدیل میشد. از صحبت کردن مقابل تعداد زیادی از افراد یا ارائه سخنرانی میترسیدم.
غلبه بر ترس
پس از فارغالتحصیلی واقعاً خوشحال بودم، چون دیگر مجبور نبودم امتحان دهم یا مقابل گروهی از افراد سخنرانی کنم. حدود سه سال به این صورت بود تا اینکه شروع به تزکیه در فالون دافا کردم.
سپس ایده تبال تجربه پس از مطالعه گروهی فا با تمرینکنندگان آلمانی- سوئیسی باعث ترس شدیدی در من شد. بنابراین واقعاً خجالتی عمل میکردم تا اینکه فرصت صحبت کردن را از دست میدادم.
وقتی از من خواسته شد در غرفه ترویج شن یون همکاری کنم، با آزمون ترس مواجه شدم. بهطور مستقیم با مشکل قدیمیام روبرو شدم. مطمئن هستم که در نهایت فقط با کمک استاد آن امتحان را گذراندم.
اگرچه مطلبی را که قرار بود بگویم، از قبل آماده و ازبر کرده بودم، ذهنم خالی بود، مثل اینکه حافظهام را ازدست داده باشم.
پس از غلبه بر این سختی و وضعیتهای مشابه، از جمله ارائه گزارشهای مینگهویی، وقت آن بود که وابستگی به ترسم از صحبت کردن در نزد عموم را از بین ببرم.
استاد بیان کردند:
«اینطور نیست که اگر ترس دارید خوب نیستید. موضوع این است که به ترسهایتان غلبه کنید و سعی کنید با افکار درست قویتر سه کار را به خوبی انجام دهید، و این خارقالعاده است. (تشویق) از منظری دیگر که بیان کنیم، هر اندازه هم که هراسان باشید، اگر هنگام مواجهه با مسئولیت نجات موجودات ذیشعور احساس کنید که باید اقدامی انجام دهید، که بروید و مردم را نجات دهید، آنگاه این برجسته و قابل توجه است.» («آموزش فا در کنفرانس فای 2013 نیویورک بزرگ»)
فراخوان ارائه مقالات برای فاهویی آلمان منتشر شده بود. میلی قوی در من میگفت: «باید شرکت کنم.» بنابراین پس از دودلی زیاد، بر بیمیلیام برای نوشتن این مقاله غلبه کردم و امروز آن را ارائه میدهم.
کارمای بیماری
مشتاق کار کردن در غرفه فالون دافا در دوشنبه آینده، روز تعطیلیام، بودم. محل رویداد از خانهام مقداری فاصله داشت، بنابراین اتاقی را برای یک شب، از یکشنبه تا دوشنبه، رزرو کردم.
یکشنبه بعدازظهر دچار مشکل در بلعیدن غذا (دیسفاژی) شدم که بدتر میشد. در مسیرم برای رفتن به محل رویداد زمان سختی را با این مشکل داشتم. باور داشتم این جریان یک مداخله است. نیروهای کهن میخواستند مانع شوند }}حقیقت دافا و آزار و شکنجۀ درحال وقوع را روشن کنم و مردم را نجات دهم.
استاد بیان کردند:
«ما ميگوييم که يک پيامد خوب يا بد از يک فكرِ آني ميآيد. تفاوت در يک فکر، به نتايج مختلفي منجر ميشود.» (سخنرانی چهارم، {{جوآن فالون)
در حین رانندگی افکار درست میفرستادم، زیرا میدانستم که آن یک آزمون مرگ و زندگی است.
به یاد آوردم که وقتی به ترویج نمایش شن یون 2018 کمک میکردم، با وضعیت مشابهی روبرو شده بودم. وقتی بروشورها را توزیع میکردم، سه ماه کارمای بیماری را تجربه کردم، اما در آن زمان افکار درستم انرژی و نیروی زیادی نداشت و تمرکز لازم را برای ازبین بردن شیطان نداشتم. پس از اتمام اجراهای شن یون همه ناراحتیهایم ازبین رفت و متوجه شدم که واقعاً مداخلهای را تجربه کردم.
مصمم بودم که این بار به آن صورت پیش نرود. میخواستم و باید این آزمون را تحت هر شرایطی میگذراندم. در حقیقت رویداد اخیر دیگری به من نشان داد که استاد نیکخواهمان قدرت و تمرکز لازم برای فرستادن افکار درست را به من دادهاند.
وقتی وارد اتاقم در مهمانخانه شدم، یک مجسمه بودا را دیدم. فکر کردم که صاحب آنجا باید تمایل به شنیدن درباره بودیسم داشته باشد و اینکه این جریان تصادفی نیست.
ناراحتی مربوط به بلعیدنم هنوز نسبتاً شدید بود. بدتر نیز شده بود و احساس سرما میکردم. بنابراین یک سخنرانی از جوآن فالون را خواندم، افکار درست فرستادم و به تختم رفتم. بعد از سه ساعت درحالی که عرق کرده بودم، بیدار شدم و بهسختی میتوانستم چیزی ببلعم. درحالی که آشفته بودم و بهسختی میتوانستم چیزی بخورم، نمیتوانستم دوباره بخوابم. دوباره افکار درست فرستادم و مداخله و آزار و شکنجه نیروهای کهن را نفی و تلاش کردم آنها را از بین ببرم. این وضعیت چند ساعت ادامه داشت تا اینکه زمان تعیینشدۀ جهانی برای فرستادن افکار درست فرارسید.
ناراحتیام هنوز بسیار شدید بود، اما تمرینات را انجام دادم و سپس صبحانه خوردم. مقابل دیواری نشستم که انواع مختلفی از مجسمههای بودا رویش به نمایش گذاشته شده بود. شنیدم که صاحب آنجا سابقاً معمار بود و بعداً درمانگر شد. همسرش زمان زیادی بود که بودیسم را تمرین میکرد.
حقیقت دافا و آزار و شکنجه را برای این زن و شوهر توضیح دادم. درباره برداشت اجباری اعضای بدن که بهدست رژیم چین و با مجوز دولت صورت میگیرد نیز به آنها گفتم. هر دو آنها بروشورها حاوی اطلاعات مفصلتر را گرفتند.
در مسیرم به سوی غرفه اطلاعرسانی برای کمک به راهاندازیاش، ناگهان متوجه شدم که مشکل بلعیدنم از بین رفته است. احساس بسیار خوبی داشتم. در پارکینگ کارمندی کوپنی برای پارک رایگان به من داد. شگفتزده شدم و از او تشکر کردم.
رهگذرانِ علاقهمند به شنیدن حقیقت
محل غرفه اطلاعرسانی زیر درختان و برای یک روز گرم تابستانی عالی بود. مشکل بلعیدنم تقریباً ازبین رفته بود و بهراحتی نادیدهاش میگرفتم.چهار نفر از ما همراه تعداد بیشتری که بعداً آمدند، تمرینات را به نمایش گذاشتیم و فلایرها را توزیع کردیم. افکار درست میفرستادیم و انرژی قدرتمندی را احساس میکردیم.
نخست فقط چند رهگذر را دیدیم، اما آنها علاقه بسیار زیادی به فالون دافا نشان دادند. بعضی نمایش تمرینات را با دقت تماشا کردند. بیش از یک بار متوجه اهمیت توضیح روشن و صادقانۀ وضعیت دافا شدیم و پیوسته آماده بودیم جزئیات بیشتری را ارائه دهیم. همچنین متوجه شدیم که مردم پس از تماشای تابلوهای نمایشی به میل خود جلو میآیند و سؤالاتی میپرسند. بسیاری از رهگذران دادخواست اعتراض به برداشت اجباری اعضای بدن را امضا کردند که خطاب به شورای فدرال در منطقهمان بود.
درحالی که مرد جوانی با تمرینکننده دیگری صحبت میکرد، نزدیکش شدم و شنیدم که میگفت امیدوار بود به چیز خوبی برخورد کند و اینکه از تلاشهای ما حمایت میکند. سپس به من گفت: «خیلی خجالتی نباش.» این را بهعنوان یک یادآوری دیدم دال بر اینکه باید به درون نگاه کنم. متوجه شدم که باید حقیقت را با اعتمادبهنفس روشن کنم و ترسو نباشم. برایم مشخص شد که این واقعاً به اعتماد ما به استاد و باورمان به دافا مرتبط است.
آن روز بهسرعت گذشت، گویا لحظهای بیش نبود و ما تجربیات مثبت زیادی داشتیم. اگرچه شب قبل نتوانسته بودم بخوابم و در بلعیدن مشکل داشتم، حالا هشیار، سالم و مملو از انرژی بودم.
قبل از رفتن غرفه را جمع کردیم و افکار درست فرستادیم. وقتی آن شب دیروقت به خانه رسیدم، متوجه شدم که ناراحتی بلعیدنم کاملاً ازبین رفته است.
(ارائهشده در کنفرانس فای 2019 آلمان)