(Minghui.org) تخریب خانه و جابجایی موضوع مهمی برای مردم در چین است، زیرا درآمد زیادی از این طریق کسب میشود. برخی از افراد با جعل اسناد درآمد حتی بیشتری کسب کردهاند.
روزی مردی با دخترم تماس گرفت و گفت: «فردی را برای اندازهگیری خانۀ شما میفرستم. هرچه خانه بزرگتر باشد، برای تخریب کردن آن پول بیشتری خواهید گرفت. از آنجا که باید از ارتباطاتم استفاده کنم، نیاز به بیعانۀ 8/1 میلیون یوآنی دارم. باید سریع اقدام کنید، هرچه سریعتر بهتر!»
چطور ممکن است یک فرد عادی تحت تأثیر وسوسۀ مقدار زیادی پول قرار نگیرد؟ اما چه کسی این مقدار پول زیاد را دارد تا کار را شروع کند – 8/1 میلیون یوآن! خانوادهام با عجله به همه جا رفتند تا پول قرض بگیرند، اما در پایان نتوانستند به مقدار کافی پول قرض کنند. من یک آپارتمان دو خوابه دارم و دخترم از من پرسید که آیا میتواند از خانهام بهعنوان تضمین استفاده کند. آنها قبلاً سند ملک مرا گرفته بودند. اما برای دریافت وام باید موافقت و آن را امضاء میکردم، درغیر اینصورت نمیتوانستند این کار را انجام دهند.
من یک تمرینکنندۀ قدیمی هستم و سالها است که فالون دافا را تمرین میکنم. صرفنظر از اینکه چقدر خوب تزکیه کردهام، باید به یاد داشته باشم که هرچیزی را بر اساس استاندارد فا بسنجم. کلاهبرداری و بهدست آوردن چیزها با فریب و کلک روند ناسالمی دربین مردم عادی است. تمرینکنندگان نباید در این کار درگیر شوند. استاد بیان کردند:
«...استاد را در اصلاح فا پیروی میکنند
علیه این جریانهای شوم کار میکنند» («پیروی از استاد»، هنگ یین 3)
چطور میتوانستم به دخترم کمک کنم چنین کاری انجام دهد؟ تصمیم گرفتم امضاء نکنم.
وقتی دخترم شنید که امضاء نمیکنم، با گریه شکایت کرد و مرا متهم کرد که خودخواه و بیاحساس هستم. او همیشه از تمرین فالون دافای من حمایت میکرد. وقتی مورد آزار و شکنجه قرار گرفتم و بهطور غیرقانونی در یک اردوگاه کار اجباری حبس شدم، بهطور مرتب مرا ملاقات میکرد و برایم پول و چیزهایی که لازم داشتم میآورد.
دخترم چنان از امضاء نکردنم ناراحت شد که نتوانست بخوابد و تمام طول شب را گریه میکرد.
در خانوادهام غوغایی به پا شده بود. فکر کردم: «وسوسۀ کسب مادیات و وابستگی به خانواده، مرا تحت فشار بسیاری قرار داده است. باید چه کنم؟ این واقعاً سخت است!» استاد به ما آموزش دادند که هر وقت با مشکلاتی مواجه میشویم به درون نگاه کنیم. با آرامش به آن فکر کردم: «آیا کار نادرستی انجام میدهم؟ نه! وابستگی به خانواده باعث شده که درباره تصمیمم شک کنم. باید قاطعانه مسیر تزکیه را بپیمایم.»
به این فکر کردم که چگونه برخی از تمرینکنندگان توانستند بر آزمون وابسته بودن زیاد به خانوادههایشان غلبه کنند. فرزندانشان از آنها خواهش کردند و هرکاری از دستشان برمیآمد انجام دادند تا آنها را از تمرین کردن بازدارند– حتی درمقابل آنها زانو زدند و به آنها التماس کردند.
از آنجاکه تصمیمم را گرفته بودم، بهطور معمول به انجام کارهای خانه ادامه دادم. وقتی شام را آماده کردم، دخترم گفت: «غذا نمیخورم!» وقتی چهرهای محزون به خود گرفت و اخم کرد، تحت تأثیر قرار نگرفتم. سعی کردم توضیح دهم که برای هرچه دریافت میکنیم باید بپردازیم و به دست آوردن چیزها با فریبکاری باعث خواهد شد تقوا از دست بدهد و مرتکب گناه شود. وقتی گفتم که انجام کارهای خلاف ممکن است در آینده برایش خسران به بار آورد، با اوقات تلخی حاضرجوابی کرد و گفت: «آینده برایم مهم نیست! حالا پول میخواهم! اگر مادرم به من کمک نکند، به چه کسی میتوانم تکیه کنم؟»
متوجه شدم که دخترم نتوانست خودش را از این وضعیت دشوار خلاص کند. مضطرب بودم و به آرامی از استاد تقاضا کردم: «لطفاً به من کمک کنید، تواناییام محدود است!»
پس از اینکه دخترم برای چند روز عصبانیتش را خالی کرد، کم کم آرام شد. مشخص بود که اختلاف نظر داشتن با من آنچه میخواست را به او نمیداد. نهایتاً بهنظر رسید که درک کرد و گفت: «اگر این کار نمیتواند انجام شود، پس نمیتوان گفت که پول ما نیز قطعاً به ما پرداخت میشود. در این جامعه هر چیزی میتواند اتفاق بیفتد. مردی که قول داد به من کمک کند ممکن است حتی برضد من شود. فراموشش کن. هر آنچه به من پیشنهاد شد را خواهم پذیرفت.» دخترم سند ملک مرا بازگرداند.
روزی که دخترم تصمیم گرفت آن معاملۀ فریبآمیز را انجام ندهد، اتفاق شگفتانگیزی روی داد. یکی از دوستان همسرش با همسر دخترم تماس گرفت و از او خواست که به دفتر تخریب برود تا دربارۀ خانهشان صحبت کنند. آنها براساس ابعاد اصلی خانه قرارداد تخریب را آماده و امضاء کردند.
نهایتاً این بحران خانوادگی فروکش کرد. درک کردم که چون شینشینگم را در این آزمون بزرگ حفظ کردم، استاد به من کمک کردند تا این مشکل را حل کنم. میدانستم که بهطور استوار در مسیر درست نجات مردم و کمک به استاد در اصلاح فا بودم.
استاد بیان کردند:
«در میان جامعۀ پیچیدۀ مردم عادی و اصطکاک شینشینگ بین افراد آن، باید بتوانید به بالا و فراتر از آن صعود کنید، این سختترین چیز است. آنچه که سخت است این است که وقتی میدانید موضوع از چه قرار است و علایق شخصیتان از دستتان میرود یا وقتی چیزی حیاتی در معرض خطر است، آیا دروناً تحت تأثیر قرار میگیرید؟ وقتی در بین جنگ و دعوا و دوز و کلک مردم قرار دارید، آیا دروناً تحت تأثیر قرار میگیرید؟ وقتی خانواده و دوستانتان زجر میکشند، آیا دروناً تحت تأثیر قرار میگیرید؟ و آیا میتوانید این چیزها را مد نظر قرار دهید؟ یک تزکیهکننده بودن اینگونه سخت است!» (سخنرانی هشتم، جوآن فالون)
با کسب این تجربه درک کردم که تا وقتی قلبم در فا باشد و تحت تأثیر وابستگی احساسات قرار نگیرم، مداخله ازبین خواهد رفت. این تزکیۀ حقیقی است.