(Minghui.org) با یادآوری مسیر طولانی 20 ساله تزکیهام، حقیقتاً احساس میکنم که استاد همیشه درحال آگاهی دادن و محفاظت از من بودهاند.
بدون توجه به اینکه با چه مشکلاتی مواجه میشدم، خواه از نظر جسمی بود یا با سختیهای دیگری مواجه میشدم، با ایمان قاطعانه به استاد و دافا، از سد مشکلات گذشتم.
بهخاطر مطالعه روزانه فا، از بر کردن فا و تزکیه شینشینگم چنین عزم راسخی داشتم. از اینرو ذهنم بسیار آگاه شد. علاوه بر اینکه صدایم قوی و پرشور و دارای قدرتی نافذ شد.
تفاوت در یک فکر، به نتایج مختلفی منجر میشود
در سال 2014 برای اجتناب از آزار و شکنجه، خانهام را ترک کردم. به شهر دیگری رفتم و یک دوچرخه برقی گرفتم تا مشغول به کار شوم. زمانی که دوچرخه را خریدم نمیدانستم که قبل از هل دادن آن در سربالایی باید برق آن را خاموش کنم. دوچرخه به حرکت در آمد و مرا با خود روی زمین کشاند و سپس دوچرخه روی شکمم افتاد. درد شدیدی داشتم. در آن لحظه بود که سخن استاد را به یاد آوردم:
«...تفاوت در یک فکر، به نتایج مختلفی منجر میشود.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
بلند شدم و دوچرخهام را به سمت خانه هل دادم. با اینکه تمرینکننده دیگری مرا ترغیب کرد تا یک روز استراحت کنم، اما تصمیم گرفتم درد را تحمل کنم. فکر کردم اگر دراز بکشم سخت است که دوباره بلند شوم.
با این وجود شب پس از کار، درد شدیدی را تحمل کردم. اما ساعت 3:40 صبح بیدار شدم تا تمرینات دافا را انجام دهم. هنگامی که تمرینات تمام شد، بهبود یافته بودم.
تجربه قدرت دافا
روزی شنیدم که کسی در را میکوبد. تمرینکنندهای آمده بود و همزمان خانمی هم رسید که ادعا میکرد برای انجمن محلی کار میکند. او میخواست برای سرشماری از افراد خانه به داخل بیاید. اما به دلیل حضور چند تمرینکننده در داخل خانه و مقداری مطالب روشنگری حقیقت روی زمین، درخواست او را رد کردم.
وقتی تمرینکنندگان متوجه شدند که ممکن است تحت نظر باشم، توصیه کردند که نقل مکان کنم. ابتدا کمی در اطراف پرسه زدم اما بعد تغییر عقیده دادم و تصمیم گرفتم به خانه بازگردم. هنگام شب افکار درست میفرستادم و در طول روز شعارهای روشنگری حقیقت مینوشتم.
از آنجا که دچار پا درد بودم، نشستن در وضعیت مدیتیشن برایم سخت بود. درست زمانی که میخواستم پاهایم را باز کنم ماجرایی را به یاد آوردم که استاد بیان کرده بودند: پای تمرینکنندهای به دست نگهبانی شکسته شده بود اما او بهطور کوشا مدیتیشن نشسته را انجام داد و بهسرعت بهبود یافت.
بنابراین تصمیم گرفتم پاهایم را باز نکنم و در دلم «دربارۀ دافا» را تکرار کردم. پس از پایان تمرینات، افکار درست فرستادم و در وضعیت لوتوس نشستم تا اینکه درد ناپدید شد.
حل و فصل تضادها
هنگام درست کردن نشان یادبود با سایر تمرینکنندگان دچار تضاد شدم. پس از آن طولی نکشید که در گلو و قفسه سینهام دردی احساس کردم انگار که چیزی رویم فشار میآورد. این وضعیت اجازه نمیداد تا در مدیتیشن و مطالعه فا به سکون برسم. هر حرفی که تمرینکنندگان به من میزدند باعث تضاد میشد. تمرینکنندهای توصیه کرد مقاله جدید استاد را بخوانم.
استاد بیان کردند:
«پیچیدگیِ مربوط به اصلاح فای کیهان، ورای درک و فهم موجودات بشری است و مزاحمت ایجادشده بهوسیلۀ نظموترتیبهای نیروهای کهن، بسیار شدید بوده است. بهعنوان استادتان از شما نخواسته بودم که در جزئیاتِ هرجومرجِ پیچیده فرو روید و درنتیجه باعث شود تزکیهتان تحت تأثیر قرار بگیرد. بلکه، از شما درخواست میکنم که با موجودات ذیشعور با فراخترین ذهن و نهایت نیکخواهی برخورد کنید. وقتی هر نوع مزاحمتی را تجربه میکنید، اگر بتوانید از عهدۀ آن برآیید که بر جزئیات آنچه درحال رویدادن است بیشازحد متمرکز نشوید و نگذارید که آشفته شوید؛ آنگاه میتوانید از آن با موفقیت بیرون بیایید و تقوای عظیمِ حتی بزرگتری خواهید داشت.» («دربارۀ امواج متلاطمی که مقالهای درخصوص روح کمکی به وجود آورد»)
متوجه شدم که درگیر جزئیات شدهام و در دام نیروهای کهن گیر افتادهام. نیروهای کهن وقتی دیدند که تمرینکنندگان بهخوبی با یکدیگر همکاری میکنند، تصمیم گرفتند مداخله کنند.
استاد بیان کردند:
«آیا پی میبرید تا هنگامی که یک تزکیهکننده هستید، در هر محیطی یا تحت هر شرایطی، از هر دشواری یا چیزهای ناخوشایند که با آن مواجه میشوید ـ حتی اگر شامل کار برای دافا باشد یا مهم نیست فکر میکنید چهقدر خوب و مقدس هستند ـ برای از بین بردن وابستگیهای شما و نشان دادن سرشت اهریمنیتان استفاده خواهم کرد بهطوری که آن بتواند از بین برده شود، برای اینکه پیشرفت و بهبود شما مهمترین چیز است.» («فهم بیشتر» از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
«اگر قادر باشید به این طریق در رشد خودتان موفق شوید، هر چیز که بعد از آن انجام میدهید، با قلبی خالص، بهترین و مقدسترین خواهد بود.» («فهم بیشتر» نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
متوجه شدم که چرا دچار تضاد میشویم. استاد از این فرصت استفاده کردند تا ما وابستگیهایمان را پیدا کنیم و از بین ببریم. به درون نگاه کردم و وابستگی پنهانِ غیبتکردن را پیدا کردم. ذهنیت رقابتطلبی و رنجش را هم دیدم.
مهم نیست که در ظاهر حق با من باشد یا نه، باید بدون قید و شرط به درون نگاه میکردم و این وابستگیها را از بین میبردم. وقتی حقیقتاً به درون نگاه کردم و این وابستگیها را از بین بردم، دیگر احساسات منفی نسبت به برخی از تمرینکنندگان بهخاطر حرفهایشان درباره خودم نداشتم. حتی هنگام مدیتیشن میتوانستم به سکون برسم. احساس کردم قسمتهای بسته شده در بدنم باز شده است و در سراسر بدنم احساس راحتی داشتم.