(Minghui.org) حدود چند ماه پیش، نسخه جدید موسیقی تمرینها در وبسایت مینگهویی منتشر شد که شامل تمرین دوم یک ساعته بود.
ابتدا درکم این بود که استاندارد برای تمرینکنندگان بالا رفته و باید تمرین دوم را طولانیتر انجام دهیم تا بتوانیم به سطوح بالاتر برسیم، اما توجهم را به شن یون و دیگر مسائل معطوف کردم. واقعاً در فکر این نبودم که برایش تلاش کنم زیرا مشغلهام بسیار زیاد بود. همچنین فکر کردم که احتمال دارد خیلی دشوار باشد و نیازمند زمان زیادی برای رسیدن به آن مرحله است.
حدود یک هفته پیش، تمرینکنندهای که با هم کار میکنیم به من گفت که برای کمک در شن یون به سوئیس رفته و تمرینکنندگان آنجا تمرین دوم را بهمدت یک ساعت انجام میدادند. او سعی خود را کرده اما موفق نشده بود که آن را به پایان برساند. میتوانستم دردش را تصور کنم، زیرا وقتی شروع به تمرین کردم، شش ماه طول کشید تا توانستم نسخه 30 دقیقهای را کامل انجام دهم. حتی پس از یازده سال تمرین، برایم سخت است که تمرین پنجم را تا انتها طاقت بیاورم و اغلب میتوانم فقط 35 یا 40 دقیقه بنشینم. انجام تمرین دوم به مدت یک ساعت، یک چالش است، و انتظار داشتم که احتمالاً چند ماهی طول بکشد تا بتوانم به آن هدف برسم.
هفته گذشته اشاره دیگری در این مورد در گروه مطالعه فا دریافت کردم. تمرینکنندهای، تجربه خود در اولین انجام تمرین دوم یک ساعتهاش را به اشتراک گذاشت. او گفت: «این بستگی به وضعیت ذهنی شما دارد،» که اشاره میکند به اینکه آیا میتوانید آن را انجام دهید یا نه. او موفق شد برای اولین بار کل تمرین را به مدت یک ساعت به پایان برساند.
تصمیم گرفتم آن را امتحان کنم.
در گذشته، تفکرم در رابطه با دردِ قابل انتظار و سختیِ انجام تمرینات دوم و پنجم، مانع میشد تا آنها را به طور کامل انجام دهم. مطمئن نبودم که آیا قادر هستم از این تله دوری کنم.
وقتی تمرین را شروع کردم، نسیم سبکی را حس کردم و احساس بسیار راحتی داشتم. آموزه استاد را به یاد آوردم:
«در طول تاریخ در اجتماع متفکران همیشه بحثها و گفتوگوهایی در بین بوده است که ذهن مقدم است یا ماده. بگذارید برایتان بگویم که ماده و ذهن هر دو یک چیز هستند.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)
میدانستم که به انجام رساندن این تمرین کاملاً به حالت ذهنی من بستگی دارد، بنابراین افکارم را متمرکز کردم. حرکت اول و دوم به خوبی پیش رفت، اما حرکت سوم، نگه داشتن دستها در بالای سر بسیار دشوار بود. دستهایم به شدت درد گرفتند، دندانهایم را به هم فشار دادم تا بتوانم طاقت بیاورم. حرکت چهارم تسکین اندکی را بهوجود آورد اما هنوز هم دشوار بود. اگر ذهنم تنها اندکی سرگردان میشد، دستهایم شروع به لرزش میکرد. این مسئله حیاتی بود و مجبور بودم ذهنم را متمرکز نگه دارم. در نهایت، تمام تمرین را به پایان رساندم، هر چند آسان نبود.
استاد بیان کردند:
«وقتی به نظر میرسد انجام آن غیر ممکن یا سخت باشد، امتحان کنید و ببینید میتوانید چهکار کنید. و وقتی واقعاً بتوانید آن را انجام دهید درست مثل آن مسافر خسته و فرسوده، سایه درختان بید، غنچه گلها، محلی که سرم را روی آن بگذارم را خواهید دید.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)
دقیقاً مانند همان بود!
امیدوارم تمام تمرینکنندگان برای انجام تمرین دوم یک ساعته به خود فرصتی برای امتحان بدهند و بتوانند از سد آن بگذرند.