(Minghui.org) میخواهم تجربیات تزکیهام را در رابطه با رفتن به مراکش به اشتراک بگذارم که در اواخر سال 2017 همراه با شوهرم که او نیز یک تمرین کننده فالون دافا است، به آنجا نقل مکان کردیم. در ابتدا، درک درستی از اینکه چرا به مراکش آمدم، نداشتم. محیط جدید برایم آسان نبود. متوجه شدم که بهطور مداوم با عقاید و تصورات بشریام در کشمکش و مبارزه هستم و از بسیاری جهات نیاز داشتم طرز تفکرم را تغییر دهم.
اکنون، پس از گذشت یک سال، چیزهای زیادی برایم روشن شده است. بر چالشهای زیادی غلبه کردم و اکنون میبینم که رفتن به مراکش بهترین چیزی بود که برایم اتفاق افتاده بود. به لطف نظم و ترتیبات نیکخواهانه استاد لی، فرصتی برای شناسایی بسیاری از وابستگیهایم پیدا کردم و در نتیجه آنها را از بین بردم.
استاد بیان کردند:
«به عبارتی دیگر، آنچه ازدست میدهید چیزهای بد هستند، و فقط از این طریق قادر خواهید بود به خود واقعی اولیهتان برگردید.» (جوآن فالون، سخنرانی چهارم، ازدست دادن و بدست آوردن)
در محیط جدید در مراکش، بسیاری از افکار پنهانیام خودشان را به من نشان دادند که با سرشت جهان- حقیقت، نیکخواهی، بردباری- همراستا نبودند، مانند قضاوت درباره دیگران، نظراتی درباره اینکه چگونه سایر افراد (تمرینکنندگان و غیرتمرینکنندگان) باید رفتار کنند، مقایسه کردن، و وابستگی به راحتی. محیط اطرافم و چگونگی رفتار اطرافیانم، این وابستگیها را به من نشان دادند. احساسی داشتم که مردم مراکش مرا قضاوت میکنند، زیرا غریبه بودم. کمی احساس میکردم که در سرزمین بیگانه هستم و نمیدانستم از چهرههای ناخوشایند باید انتظار چه چیزی را داشته باشم. همچنین احساس میکردم که خدمات در کشور در سطح انتظارم نبود و در ذهنم دائماً شکایت میکردم.
اکنون میدانم آنچه در اطرافم متجلی شده بود، حقیقی نبود و تصویر غلطی بود که توسط افکار خودم ایجاد شده بود.
استاد بیان کردند:
«هر چیزی در میدان بُعدی شما بهوسیله افکار شما در مغزتان کنترل میشود.» (جوآن فالون، سخنرانی ششم، مداخله شیطانی ناشی از ذهن خود شخص)
بعداً متوجه شدم که مردم در مراکش با همسرم مانند من برخورد نمیکنند. آنها همیشه به او لبخند میزدند و در حضورش رفتار بسیار دوستانهای داشتند. بعد از مدتی از خودم پرسیدم چرا آنها با من رفتار متفاوتی دارند؟ چه چیز اشتباهی در من است؟
با نگاه به درون، متوجه شدم که در واقع خودم، علت این اتفاق بودم. دیگران را در افکارم محکوم میکردم، کوتهفکر بودم و با دیگران با مهربانی و احترام برخورد نمیکردم. بعد از آگاهی از نقایصم شوکه و مصمم شدم که خود را تغییر دهم. همانطور که شروع کردم تغییر کنم و خودم را با سرشت جهان منطبق کنم، محیطم نیز تغییر کرد. مردم در خیابانها به من سلام میکردند، لبخند میزدند و بسیار باز و دوستانه بودند. این منجر به فرصتهای زیادی برای روشنگری حقیقت شد و فرصتی پیدا کردم تا به فا به روشی که استاد آموزش میدهند، اعتبار ببخشم.
بهعنوان یکی از اعضای چند گروه در مراکش پذیرفته شدم و افرادی با روابط تقدیری که منتظر دافا بودند شروع به ورود به زندگیام کردند. اکنون در بازاری که من و شوهرم بهطور مرتب میوه و سبزیجات خریداری میکنیم، جزوی از این گروه زیبا شدهایم. خانمی که سبزیجات میفروشد، هر بار با لبخند میگوید که بسیار مهربان هستم. همه آنها بهجای اینکه یکدیگر را بهعنوان رقبای خود ببینند با یکدیگر با مهربانی رفتار میکنند. آنها از یکدیگر حمایت و به همدیگر کمک میکنند.
در سال گذشته یک دوره یادگیری زبان فرانسوی را شروع کردم. در کازابلانکا، تقریباً 90 درصد مردم فرانسوی صحبت میکنند. بنابراین اگر میخواستم حقیقت را برای آنها روشن کنم، لازم بود که یک زبان جدید را یاد بگیرم. فکر میکنم قلبم برای نجات موجودات ذیشعور باعث شد که استاد در این امر به من کمک کنند و بعد از دو ماه توانستم حقایق را به زبان فرانسوی روشن کنم.
وقتی مدرسِ زبان فرانسویمان به تعطیلات کوتاهی رفت، معلم دیگری جای او آمد. من از این بهعنوان فرصتی برای روشنگری حقیقت به مدرسان دیگر استفاده کردم و واکنشها بسیار مثبت بود. فقط یک بار با برخی از مشکلات مواجه شدم. یک روز معلمی داشتیم که به دیدۀ من رفتار نامهربان و صدای بسیار ناخوشایند و متکبرانهای داشت. افکار بسیار منفی درباره او در درونم ظاهر شد، که مرا از سرشت جهان جدا کرد و امکان روشنگری حقیقت را از من گرفت.
پس از بازگشت به خانه، احساس ناراحتی زیادی داشتم، زیرا از این فرصت منحصر به فرد که احتمالاً او سالها انتظارش را کشیده بود، استفاده نکردم. اینها همه به خاطر وابستگیام بود در حقیقت، رفتار او دقیقاً بازتابی از چگونگی رفتارم با دیگران در هنگام ناراحتی بود. بهجای اصلاح خودم، در افکار منفی درباره آن مدرس گرفتار شدم. غم و اندوه زیادی را در قلبم احساس کردم و احساس شرمندگی داشتم. از استاد درخواست کردم تا به این خانم کمک کنند تا در آینده دوباره با دافا مواجه شود. نمیخواستم بهخاطر من فرصتش را از دست بدهد.
هفته بعد به کلاس رفتم و تصمیم گرفتم بدون توجه به اینکه مدرس چه کسی است هر کاری را که میتوانم انجام دهم تا به درون نگاه کنم، به فا اعتبار ببخشم و حقیقت را روشن کنم. همینکه وارد کلاس شدم، همان مدرس را دیدم. هیچ کسی جز من و او آنجا حضور نداشت. نمیتوانستم با کلمات توضیح دهم که چقدر توسط نیکخواهی عظیم استاد تحت تأثیر قرار گرفتم.
آن مدرس به من گفت که آن روز در کلاس ما تدریس خواهد کرد، زیرا زمان اضافی در برنامه خود پیدا کرده است. گفتم که درباره آن بسیار هیجانزده هستم. او از من پرسید که در اوقات فراغت چه کار میکنم. به او گفتم که چندین فعالیت را برای حمایت از حقوق بشر در چین انجام میدهم، و حقیقت را به او توضیح دادم و به او یک بروشور دافا و یک گل نیلوفرآبی کاغذی دادم. (همیشه در کیفم گلهای نیلوفرآّبی کاغذی دارم که به افراد جدیدی که به کلاس ما میپیوندند میدهم). سپس مدرس در طول کلاس در مقابل تمام همکلاسیهایم گفت که فعالیتهایی که من در آنها شرکت میکنم، چیز خوبی است. در چشمانم اشک جمع شد و از استاد از صمیم قلب تشکر کردم.
هیچ کاری که یک تمرینکننده برای نجات موجودات ذیشعور انجام میدهد، کاری عادی نیست
از ابتدای تزکیهام با طبیعت درونگرا و وابستگیام به راحتطلبی مبارزه کردهام، چراکه مانعی مکرر برای روشنگری حقیقتم بوده است. تمایل نداشتم با افراد جدید ملاقات کنم، با همکاران شوهرم شام بخورم یا در گروههای اجتماعی شرکت کنم. برای خودم بهانهتراشی میکردم که تمام این فعالیتهای عادی اتلاف وقت است و باید در خانه بمانم و تزکیه کنم. اما در واقع من فقط نمیتوانستم خودخواهیام و وابستگیام به راحتطلبی را از بین ببرم و نمیتوانستم از این فرصتها برای روشنگری حقیقت استفاده کنم.
یک روز هنگامی که شوهرم از من خواست تا برای صرف شام با همکارانش به آنها بپیوندم، درباره آن عمیقاً فکر کردم و در نهایت متوجه شدم که وقت آن است که به آن از منظر یک تمرینکننده نگاه کنم و آن را فرصتی برای روشنگری حقیقت ببینیم. بنابراین موافقت کردم که بروم. در طول شب ما درباره موضوعات مختلفی صحبت کردیم. ناگهان یکی از همکارانش که قبلاً میدانست ما تمرینکنندگان فالون دافا هستیم، به سمتم برگشت و از من خواست تا درباره تزکیه فالون دافا بیشتر بگویم. من و شوهرم حقیقت را برای همه حاضران توضیح دادیم و سؤالات بسیار عمیقی را درباره این تمرین تزکیه پاسخ دادیم. دو تن از همکارش نام کتاب اصلی این تمرین؛ جوآن فالون را نوشتند و گفتند که میخواهند آن شب خواندن کتاب را شروع کنند. از آن زمان تصمیم گرفتم در «دورهمیهای مردم عادی» شرکت کنم و سعی کردم تا برای اعتباربخشی به فا حداکثر استفاده را داشته باشم.
یک روز تصمیم گرفتیم با گروهی از دوستان به ساحل برویم. در نهایت توانستیم تمرینهای فالون دافا را با یکدیگر انجام دهیم.
این تجربیات به من متذکر شدند که هیچ کاری که یک تمرینکننده برای نجات موجودات ذیشعور انجام میدهد چیزی معمولی نیست.
استاد بیان کردند:
«به عبارت دیگر، آنچه خدایان میخواهند قالبهایی که نوع بشر بکار میبرد نیستند، بلکه [این است که] شما قالبها را اینجا بکار برده و صعود نمایید. هنگامی که شما با استفاده از این قالبها تعالی مییابید، در حال اعتبار بخشی به فا هستید، در حال اعتبار بخشی به خدایان هستید، و در حال نجات موجودات ذیشعور هستید، درست است؟» (آموزش فا در شهر لس آنجلس، 2006)
استفاده بهینه از زمان باقی مانده
رئیس شرکت شوهرم در اکتبر 2018 اعلام کرد که قصد دارد او را ارتقاء دهد. بعداً متوجه شدیم که این امر مستلزم سفرهای بسیار زیاد در سراسر آفریقا است. اما آنها از او خواستند که ابتدا به رم بازگردد و از آنجا سفر کند. این بدان معنا بود که ما باید در پایان سال به رم باز میگشتیم و مأموریت من در مراکش پایان مییافت.
شروع به ارزیابی همه کارهایی کردم که از زمان ورود به مراکش میتوانستیم انجام دهیم. در عمق وجودم، احساس کردم که از وقت خود بهطور 100 درصد مؤثر استفاده نکرده بودم و در انجام مأموریتهای تاریخی خود شکست خورده بودم. چیزهای بسیار زیادی بود که میخواستم انجام دهم اما نتوانستم. قلبم سنگین شد و نمیتوانستم بخوابم. هر روز از استاد درخواست میکردم که زمان ماندنمان در مراکش را افزایش دهند و قول دادم که حداکثر استفاده را از آن ببرم.
کمی بعد، شوهرم ارتقاء شغلی یافت، اما سرپرستانش تصمیم گرفتند که شوهرم از مراکش هم میتواند سفر کند و بنابراین حداقل تا پایان سال آینده میتوانستیم در مراکش باقی بمانیم. این مثل یک اخطار بزرگ از جانب استاد بود که همه چیز در حال بهپایان رسیدن است و بنابراین نباید منتظر بمانم. اکنون باید از هر دقیقهای که در اینجا دارم، نهایت استفاده را ببرم تا عهد و پیمانهای ماقبل تاریخم را بهانجام برسانم.
مطالعه فا از درون فا و به تدریج عمیق کردن درکم
روند انطباق خود با فا و مقایسه خود با ویژگیهای حقیقت، نیکخواهی و بردباری در هنگام مطالعه فا، بهطور گستردهای در عمیق کردن درکم کمک کرده است، و شناسایی وابستگیها و ازبین بردن آنها را برایم آسانتر ساخته است.
استاد بیان کردند:
«همه ما که اینجا نشستهایم برای یادگیری این فا اینجا آمدهایم، پس هنگامی که اینجا مینشینید باید طرز فکر یک تمرینکننده واقعی را داشته باشید و باید وابستگیهایتان را رها کنید.» (جوآن فالون، سخنرانی اول، «هدایت حقیقی مردم به سوی سطوح بالا»)
بدون مطالعه روزانه فا و نگاه بهدرون، نمیتوانستم تأثیر مثبتی بر محیطم داشته باشم، و بسیاری از موجودات ذیشعور فرصت تقدیریشان را برای نجات ازدست میدادند.
قدر مشکلات زیادی که با آنها مواجه شدهام را میدانم زیرا آنها فرصتی را برایم ایجاد کردند که به سطح بالایی از درک فا برسم. درک میکنم که این حیاتی است که همیشه با خودم شروع کنم و خودم را با استانداردهای بالاتر و بالاتر ارزیابی کنم. به این ترتیب قادر خواهم بود محیطم که شامل موجودات ذیشعور سیستمم است را تغییر دهم.
تزکیه خودم در حین کار کردن روی مینگهویی ایتالیایی
کار کردن برای وبسایت مینگهویی ایتالیایی همچنین در طول این دوره به من کمک کرد. روزانه با مقالات تبادل تجربه سایر تمرینکنندگان روبرو بودم که برایم الهام بخش بود تا بهتر عمل کنم و درک درستی از تزکیه بدست آورم. این کار مستلزم این بود که بهعنوان یک تزکیهکننده بهطور مداوم بر روی خودم کار کنم و استانداردهایم را بالا ببرم. هرچه وضعیت تزکیهام بهتر باشد، کارم را بهتر انجام میدهم. از هر تجربه تزکیهای که با آن مواجه میشوم بهعنوان فرصتی برای نگاه به درون، یافتن هر کاستی در شینشینگم، و در نهایت رشد در تزکیهام استفاده میکنم.
با هر ترجمه، متوجه بهبود در تزکیهام میشدم. این مثل داشتن حمایت دائمی از جانب تمرینکنندگان دیگری بود که تجربیات خود را با ما بهاشتراک میگذاشتند و در عین حال در رابطه با نحوه رسیدگی به مسائل مربوط به تزکیه خودم مفید بود. از این رو، متوجه شدم که کار کردن روی این پروژه چقدر مهم است. این فرصت را که بهعنوان بخشی از گروه ترجمه ایتالیایی باشم ارج مینهم. به لطف این مقالات تبادل تجربه، در حال حاضر بهتر متوجه مأموریتم بهعنوان یک تمرینکننده شدهام و بعد از مقایسه خودم با استانداردهای سایر تمرینکنندگان، بسیاری از سؤالاتم پاسخ داده شد. بنابراین مهم است که به این مأموریت ادامه دهم و تمام قلبم را روی بهبود کارم در ترجمهها بگذارم. مقالات تبادل تجربه سایر تمرینکنندگان مرا ترغیب کرده است تا ماجرای تزکیه خودم را نیز بنویسم، زیرا ممکن است برای دیگران مفید باشد و به محیط تزکیه ما کمک کند.