(Minghui.org) من و شوهرم هر دو فالون دافا را تمرین میکنیم. ما بهعنوان یکی از معدود صاحبان یک شرکت ساختوساز، طی سالها تزکیه در دافا یاد گرفتیم که درحین اداره منصفانه مسائل کسبوکار براساس معیارهای اخلاقی بالا و صداقت، باید منافع و مزایای مالی خود رها کنیم.
در جامعه مدرن چین که اخلاقیات رو به زوال است، تعداد کمی از مردم به فکر سود و ضرر سایرین هستند و آن را در نظر میگیرند، اما فالون دافا به ما میآموزد که تاجران درستکاری باشیم.
رها کردن وابستگی به سود و منفعت
صاحبان شرکت ما تصمیم گرفتند مدیریت شرکت را بهنوبت برعهده بگیرند- قرار شد هرکدام از ما قراردادی سهساله را با شرکت امضا کند و علاوه بر دریافت درصد مشخصی از سود سالانه شرکت در طول قراردادش، حقوق و مزایایی نیز دریافت کند. شوهرم نخستین فردی بود که مدیریت شرکت را برعهده گرفت.
دوره او تا انتهای سال 2019 به پایان میرسد، اما هیچ یک از پروژههایی که او با سایر شرکتها راهاندازی کرده است، تا آن زمان بسته نمیشوند، از جمله قراردادی بزرگ که تکمیل آن 10 سال دیگر طول میکشد. سود سالانه این پروژه خاص به چند میلیون یوآن میرسد.
او فقط بخش کوچکی از سود این پروژه را دریافت کرده است، زیرا این همکاری بهتازگی آغاز شده است. اگر او پس از پایان دوره مدیریتش، دیگر این پروژه را مدیریت نكند، سهم سود مخصوص صاحبانی را که مدیریت شرکت را برعهده دارند، از دست میدهد، اما سهم سود مخصوص صاحبان غیرمدیر را همچنان دریافت میکند.
ازآنجا که شوهرم تازه تزکیه دافا را آغاز کرده بود، برایش خیلی سخت بود که این فرصت را رها کند. تحت تأثیر میل و طلب قویاش برای منافع مالی، قصد داشت خودش شرکت دیگری را تأسیس کند تا شخصاً به مدیریت آن پروژه ادامه دهد. صاحب شرکت مشتری با اعتماد به اینکه شوهرم میتواند کارش را بهخوبی انجام دهد، بهراحتی موافقت کرد که آن قرارداد را به شرکت جدید شوهرم انتقال دهد.
نخست که درباره برنامهاش به من گفت، توجه چندانی به آن نکردم. اعتقاد داشتم كه چون تمرینکننده دافا است، «حقيقت، نیکخواهی و بردباری» را دنبال ميكند و شريك تجاریاش به این دلیل اين كار را انجام ميدهد که باور دارد او این پروژه را با موفقیت به اتمام میرساند.
یک روز هنگام مدیتیشن، ناگهان دو کلمه در ذهنم ظاهر شد- «تاجر کلاهبردار.» فقط آن زمان بود که متوجه شدم ما هر دو به منافع مالی وابسته هستیم و مطابق آموزهها و معیارهای دافا رفتار نمیکنیم. درکم را با شوهرم در میان گذاشتم و به او گفتم که شرکت دیگری را برای خودش راهاندازی نکند.
استاد بیان کردند:
«در گذشته گفتهاي وجود داشت، "از ده نفر بازرگان، نُه نفر فريبكار هستند". اين چيزي است که مردم عادي ميگويند. اما من ميگويم که اين مشکلي مربوط به درستکاري است. اگر درستکار باشيد و منصفانه کسبوکار کنيد، هر چه بيشتر تلاش کنيد، بايد پول بيشتري بهدست بياوريد. شما آن را بهدست ميآوريد فقط بهخاطر اينکه در اين دنياي عادي براي آن زحمت کشيديد- بدون از دست دادن، چيزي بهدست نميآيد- آن از طريق سعي و کوشش بهدست آورده ميشود.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
راهاندازی شرکت خودمان و انتقال آن پروژه به شرکت جدید، ما را به کلاهبردار تبدیل میکرد! این قرارداد در زمانی امضا شده بود که شوهرم مدیریت شرکت را برای همه سهامداران انجام میداد؛ برای انتقال پروژه به شرکت خودمان، باید شرکت اصلی را به عنوان حامیمان میداشتیم تا بتوانیم شرکت جدیدمان را تأسیس کنیم. اگرچه در دنیای تجارت در چین مدرن، چنین کاری چیزی عادی است، بهعنوان تمرینکنندگان دافا، برای ارزیابی رفتارهایمان باید همیشه از «حقیقت، نیکخواهی و بردباری» استفاده کنیم.
معلم بیان کردند:
«همگي درباره آن بينديشيم. شما يک تمرينكننده هستيد. آيا نبايد استاندارد بالاتري را دنبال کنيد؟ شما نبايد از معيارهايي که مردم عادي از آنها پيروي ميکنند پيروي کنيد. شما يک تزکيهکننده هستيد، بنابراين آيا آن چيزهايي که بهدست ميآوريد از سطوح بالاتر نيستند؟ پس بايد از معيارهاي سطوح بالا پيروي کنيد.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
سرانجام شوهرم فهمید که چرا نباید این پروژه سودآور را برای خودمان برداریم. بنابراین به آن شریک تجاری گفت که به کار با شرکت اصلی ادامه دهد، اما میترسید آن شریک تجاری او را احمق فرض کند که نخواسته این پروژه را برای خودش بردارد. او پس از جستجوی درونش، فهمید كه میلش برای منافع مالی را بهطور كامل رها نکرده است.
وقتی تصمیم نهایی خود را به این شریک تجاریاش گفت، او اظهار کرد که به شوهرم اعتماد دارد و به تصمیمش احترام میگذارد و گفت: «تصمیم شما بهترین است!»
اگر این جریان قبل از تزکیه ما در دافا رخ میداد، حتی اگر شوهرم نمیخواست قرارداد را بگیرد، من او را مجبور میکردم آن کار را انجام دهد. قبلاً منافع مالی برایم هدف اصلی از تجارت و کسبوکار بود و هرگز پروژهای بزرگ را که میلیونها یوآن سود برایمان داشت، رها نمیکردم. ضرر مالی به این بزرگی در تصورم نمیگنجید.
نه گفتن به معاملات جعلی
یکی از سازندگان از ما خواست که بهصورت صوری ساختمان تجاریشان را بخریم تا بتواند هزینه تجهیزات ساختوسازی را که ما برایشان فراهم کرده بودیم، پرداخت کند.
اگر واقعاً قرار بود آن ساختمان را به ارزش 4 میلیون یوآن بخریم، باید یک معامله عادی مانند این انجام میشد: ما (خریدار ساختمان) برای گرفتن وام از بانک خودمان درخواست میدادیم. بانک درخواستمان را تأیید میکرد و آن پول (4 میلیون یوآن) را بهصورت الکترونیکی به سازنده (فروشنده ساختمان) انتقال میداد و سپس مالکیت ساختمان را به ما منتقل میکرد. ما ماهانه اقساط وام را به بانك پرداخت میكردیم و پس از انتقال مالکیت به ما، آن سازنده، دیگر هیچ کاری با ما یا ساختمان نداشت.
اما آن سازنده این معامله جعلی را پیشنهاد داد: ما [من و شوهرم] برای «خرید» آن ساختمان درخواست 4 میلیون یوآن وام میکنیم. وقتی سازنده پول را از بانک دریافت میکند، آن را بهعنوان بازپرداخت هزینه تجهیزات ساختوساز که به ما بدهکار است، به ما میدهد. آنها اقساط ماهانه وام را پرداخت میکنند و ما چیزی برای نگرانی نخواهیم داشت.
فکر نمیکردیم معامله پیشنهادیشان هیچ مشکلی داشته باشد، بنابراین با آن موافقت کردیم.
در روزی که برای بستن قرارداد خرید ساختمانشان به بانک رفتیم، شوهرم بهطور اتفاقی کارتهای شناساییمان را در دفترش جا گذاشت. ازآنجا که نزدیک ساعت ناهار بود، نتوانستیم درخواست وام را آن روز تکمیل کنیم.
درحالی که برای خوردن ناهار میرفتیم، در مسیرمان درباره این مسائل فکر میکردم. میدانستم که چیزی درست نیست، اما نمیتوانستم دقیقاً بگویم کجای کار مشکل دارد.
وقتی درحال مدیتیشن بودم، ناگهان این فکر به ذهنم خطور کرد: «خرید جعلی خودش کلاهبرداری است!» بلافاصله با شوهرم تماس گرفتم و گفتم که نباید آن ساختمان را بخریم. اگرچه ممکن است کارها خوب پیش بروند و سازنده اقساط وام را بهموقع پرداخت کند و اگرچه طی این روند هیچ کسی چیزی را از دست نمیدهد، اما آن هنوز اشتباه است، زیرا همه این کارها با یک دروغ آغاز شده است- این دروغ که ما ساختمان را میخریم.
معلم بیان کردند:
«... ما تزکيهکنندگان هميشه ميگذاريم چيزها بهطور طبيعي اتفاق بيفتند. اگر چيزي مال شما باشد، آن را از دست نخواهيد داد. اگر چيزي مال شما نباشد، حتي اگر برايش مبارزه هم كنيد آن را بهدست نخواهيد آورد.» (سخنرانی هفتم، جوآن فالون)
تزکیهکنندگان دافا نباید دروغ بگویند. استاد میخواهند بدون توجه به اینکه در کجای جامعه هستیم، انسانهایی خوب و بهتر از مردم عادی باشیم. ما نمیتوانیم کاری را که مطابق با «حقیقت، نیکخواهی و بردباری» نیست، انجام دهیم.
شوهرم معمولاً کارت بانکی و کارت شناساییاش را همراه خود دارد. چرا آن روز آنها را با خودش نیاورد؟ استاد لی (بنیانگذار) همیشه مراقب ما هستند! اگر آن روز کارتهای شناسایی را همراه خودش میآورد، کار اداریِ دریافت وام انجام میشد. ما 4 میلیون یوآن علاوه بر بهرهاش به بانک بدهکار میشدیم. این بدهی عظیم همراهمان میبود تا زمانی که سازنده کل اقساطش را پرداخت میکرد. آن شکاف عظیمی در تزکیهمان میبود!
استاد بیان کردند:
«آيا ما ذكر نكردهايم كه ماده از بين نخواهد رفت؟ در يك بُعد بخصوص، هرچه را كه شخص انجام داده است يا هر آنچه را كه شخص با يك حركت دست انجام ميدهد، همگي موجوديت مادي دارند و هرچه را كه او انجام ميدهد، تصوير و پيامي را به جاي ميگذارد. در بُعدي ديگر آن از بين نرفته و تا ابد در آنجا وجود خواهد داشت. يك فرد با توانايي فوقطبيعي با نظري به صحنههاي موجود در گذشته، آنچه را كه اتفاق افتاده است خواهد فهميد.» (سخنرانی دوم، جوآن فالون)
هنوز چه وابستگیهایی داشتیم که تقریباً باعث میشد در این دام نیروهای کهن بیفتیم؟ طلبمان برای منافع و مزایا! اگر استاد این اشاره را به من نمیدادند، حتی نمیدانستیم که جعل کردن وام اشتباه است. باید از آموزههای استاد پیروی کنیم و در مسیری که استاد برایمان نظموترتیب دادهاند، گام برداریم.
نظموترتیب استاد
سایر صاحبان شرکت تصمیم گرفتند که در پایان قرارداد سهساله شوهرم در سال 2019، یک سبک جدید مدیریتی را امتحان کنند؛ آنها میخواهند همگی بهطور مشترک این کسبوکار را اداره کنند. شوهرم دیگر نمیخواست پس از پایان دوره مدیریتش، هر روز درگیر عملیات و کارهای شرکت باشد، بنابراین به سایر صاحبان شرکت پیشنهاد كرد: «سه سال مدیریت شركت را برعهده داشتم، اما شما این مسئولیت را نداشتید. بهتر است همه شما بدون من شرکت را مدیریت کنید. من خواهان سهمی از سود نیستم و فقط با یک حقوق و مزایای ثابت سالانه راضی هستم.»
آنها موافقت کردند اما نگران بودند که با تجارت شرکت آشنا نباشند، اما میدانستند که ما تمرینکننده فالون دافا هستیم و به ما اعتماد داشتند. شوهرم گفت: «اگر با این تجارت آشنا نیستید، میتوانم کمکتان کنم، اما آشنایی با این تجارت برایتان خیلی طول نخواهد کشید. میتوانم درخصوص مشتریان موجود کمکتان کنم، اما همه قراردادهایی را که امضا کردهام، تحویل میدهم و در مدیریت شرکت مشارکت نخواهم داشت.»
شوهرم قصد داشت زمان بیشتری را صرف تزکیهاش در دافا- انجام تمرینات و مطالعه آموزههای دافا- کند.
اهدافی که شوهرم برای شرکت مشخص کرد، کمیت و کیفیت پروژههایمان را تضمین و ارائه بهترین خدماتِ بهموقع را برای مشتریان فراهم میکرد. مشتریانش از او بسیار راضی بودند و در رتبهبندی نمرات بسیار عالی به او میدادند، اما او زمان بیشازحدی را روی کارهای شرکت صرف کرده بود و میدانست که دیگر نباید وقتش را فقط صرف کسب درآمد کند.
استاد بیان کردند:
«مذاهب گفتهاند: بدون توجه به اينکه چقدر ثروت داشته باشيد يا رده شما چهقدر بالا باشد، فقط براي چند دهه دوام دارد، نميتواند هنگام تولد با شما آورده شود، و نميتواند هنگام مرگ با شما برده شود. چرا گونگ اينقدر باارزش است؟ زيرا مستقيماً روي روح اصلي شما رشد ميكند، ميتواند هنگام تولد با شما آورده شود و هنگام مرگ همراه شما برده شود، و مستقيماً ثمره تزکيه شما را تعيين ميکند و به همين جهت تزکيه آن راحت نيست.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
درک میکنیم استاد هستند که نظمو ترتیبی دادند تا شوهرم مدیریت شرکت را کنار بگذارد و برای مطالعه فا و روشنگری حقیقت برای مردم وقت داشته باشد.
استاد لی برای ما درد و رنج بسیاری را متحمل شدهاند تا بتوانیم تزکیه کنیم و در تزکیهمان پیشرفت کنیم. باید وقت ارزشمندمان را گرامی بداریم، روند اصلاح فا را دنبال کنیم و سه کاری را که استاد از ما میخواهند، انجام دهیم.