(Minghui.org) در سال 1998 شروع به تمرین فالون دافا کردم. طی بیش از 20 سال گذشته، سه بار توسط حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) بهطور غیرقانونی بازداشت شدم. در دسامبر2018 پس از اینکه با شخصی دربارۀ آزار و شکنجه صحبت کردم، گزارش مرا به پلیس دادند. بازداشت و بهمدت 15 روز حبس و سپس به یک مرکز شستشوی مغزی منتقل شدم.
مقاومت دربرایر آزار و شکنجه در مرکز شستشوی مغزی
در مرکز شستشوی مغزی به من گفتند که نباید تمرینهای فالون دافا را انجام دهم، افکار درست بفرستم و دست به هرگونه اعتصاب غذا بزنم. هر روز باید در «کلاسهایی» شرکت میکردم و تجربیاتم را مینوشتم. فکر کردم: «آنچه شما میگویید، به حساب نمیآید. فقط به آنچه استاد لی میگویند، گوش میکنم.»
«فرقی نمیکند چه وضعیتی است، با درخواستها و دستورات شیطان یا آنچه که تحریک میکند همکاری نکنید. اگر همه این کار را انجام دهند، محیط به این شکل نخواهد بود.» («افکار درست مریدان دافا قدرتمند است» در نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 2)
آن روز دست به اعتصاب غذا زدم، تمرینها را انجام دادم، افکار درست فرستادم و تمام طول شب تعالیم فا را ازبر خواندم. نگهبان گفت: «ما اینجا مقرراتی داریم. دو روز اول، زیاد به شما سخت نمیگیریم. از روز سوم، شروع میکنیم که قوانین را اجرا کنیم.»
شنیده بودم که شدیدترین آزار و شکنجه در مراکز شستشوی مغزی اتفاق میافتد. تمرینکنندگان کوشا به آنجا فرستاده میشدند تا تبدیل شوند. اما نمیدانستم که چقدر وضعیت شدید خواهد شد.
در رؤیایی بهنظر میرسید که استاد به من میگویند: «مرگ و زندگی را رها کن، در غیراینصورت راهی به خانه پیدا نخواهی کرد.» وقتی بیدار شدم، به فکر مطلبی که استاد بیان کردند افتادم:
«اگر بتواند زندگی و مرگ را رها کند، یک خدا است؛ اگر نتواند زندگی و مرگ را رها کند یک انسان است.» («آموزش فا در کنفرانس فا در استرالیا»)
میدانستم که استاد در کنارم هستند، همیشه از من مراقبت و محافظت میکنند. این افکار درستم را تقویت کرد.
ساعت 8 صبح، دبیر ح.ک.چ، یک پزشک و شخصی که متخصص شستشوی مغزی بود آمدند تا با من صحبت کنند. دستپاچه نشدم. فقط به فکر مطلبی بودم که استاد بیان کردند: «...فقط اگر تکاننخورده بمانید قادر خواهید بود همه وضعیتها را اداره کنید...» («آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای سان فرانسیسکو ۲۰۱۴» صبر کردم تا ببینم چه ترفندهایی میخواهند بهکار ببرند.
رئیس مسئول «تبدیل» گفت: «امروز کلاسی در اتاقت برگزار خواهم کرد.» او میزی کنار تختم قرار داد، دستگاه پخش سیدی را روشن کرد و شروع به پخش یک سیدی کرد. من بلند نشدم و گوش نکردم. او لحافم را گرفت و مرا بالا کشید.
به آرامی و با قاطعیت گفتم: «به مطالب شیطانی تو گوش نمیکنم. با اینکه اینجا به من قفل زدهای، هیچ کدام از شما نمیتوانید مرا تغییر دهید. هیچ کسی نمیتواند مرا "تبدیل" کند. برای بیش از 20 سال دافا را تمرین کردهام. شما فقط برخی از قسمتهای جوآن فالون را بدون درنظر گرفتن بقیۀ جملات و محتوای سخن انتخاب کردهاید. این مسخره است. آن دستگاه را خاموش کن، وگرنه به زمین پرتش خواهم کرد.»
آنها فوراً دستگاه پخش سیدی را خاموش کردند. آن شب، تمرینها را مطابق معمول انجام دادم، افکار درست فرستادم و فا را ازبر خواندم. وقتی نگهبان سعی کرد مرا متوقف کند، به او توجهی نکردم. او دو نگهبان دیگر را صدا زد. گفتم: «به من دست نزن.» آنها جرئت نکردند هیچ کاری کنند و رفتند.
روز چهارم، به من گفتند که برای شرکت در «کلاس» به طبقۀ سوم لابی بروم. من نرفتم، بنابراین آنها چند مرد درشتاندام را صدا زدند که از تخت مرا به طبقۀ سوم کشاندند. بهجای گوش کردن به سخنرانی، فریاد زدم: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!» آنها میخواستند جلوی فریاد زدنم را بگیرند، اما جرئت نکردند به من دست بزنند، بنابراین روی صورتم آب پاشیدند.
روز پنجم، دستگاه پخش سیدی را به اتاقم منتقل کردند و آن را به سمت من قرار دادند. گفتم: «خاموشش کنید.» وقتی خاموش نکردند، سعی کردم خودم آن را خاموش کنم. آنها ترسیدند که دستگاه پخش را به روی زمین پرت کنم، بنابراین آن را به سالن بردند. به آنها دستور دادم که در اتاقم را ببندند و آنها در را بستند. دیگر نمیتوانستم صدای دستگاه پخش را بشنوم.
با محافظت استاد از مرکز شستشوی مغزی خارج شدم
بعداً فرد مسئول «تبدیل» از من پرسید: «چرا با ما همکاری نمیکنی؟ سالهاست که کلاسهای شستشوی مغزی برگزار میکنیم. هیچ کسی جرئت نمیکند مانند تو رفتار کند. آیا استادت از شما نخواستند که از حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کنی و با دیگران مهربان باشی؟»
گفتم: «بله. اما من درمقابل آزار و شکنجهای که بر من اعمال کردهاید مقاومت میکنم. من از دافا حمایت میکنم، به دافا اعتبار میبخشم و شما را از ارتکاب جنایات باز میدارم. نمیتوانم اجازه دهم مرا تحت آزار و شکنجه قرار دهید.» او رفت.
استاد بیان کردند:
«بنابراین بهعنوان یک تزکیهکننده، چیزی که واقعاً برجسته هست، وقتی است که بتوانید استوار باشید و چنان افکار درست مستحکمی داشته باشید که هیچ چیز نتواند شما را به نوسان درآورد. محکم و استوار باشید مانند الماس، یا گرانیت، آنگاه هیچ چیز نمیتواند شما را تحت تأثیر قرار دهد- شیطان صرفاً با دیدن شما خواهد ترسید.» («آموزش فا در كنفرانس بینالمللی فای ایالات متحدۀ غربی»)
تحت محافظت استاد و با کمک افکار درست همتمرینکنندگان، صحیح و سالم به خانه بازگشتم. به روشنگری حقیقت برای نجات مردم ادامه دادم.