(Minghui.org) خواهرم که قبلاً تندخو بود و همه چیز را تحت کنترل داشت، وقتی بیمار شد و بیش از ده سال برای رفع بیخوابیاش تقلا کرد، درمانده و ناامید به انتهای خط رسید.
وقتی در سال 1999 تمرین فالون دافا، این روش معنوی باستانی راشروع کرد، زندگیاش بهطور غیرمنتظرهای عوض شد.
او نه تنها سلامتی خود را بازیافت بلکه بسیار مهربانتر و با ملاحظهتر شد. شوهرخواهرم اغلب میگوید که او واقعاً از تمرین دافا سود برده است.
شخصیت خشن
خواهرم در اواخر دهه60 زندگیاش و کشاورز است. او بسیار رقابتطلب و تندخو بود. وقتی دیگران با او بدرفتاری میکردند، ممکن بود در ابتدا آن را نادیده بگیرد، اما اگر آنها همچنان به کارشان ادامه میدادند او با مشتش به آنها درس عبرت میداد.
شوهرش بسیار سادهلوح بود و دیگران غالباً با او بدرفتاری میکردند. بهویژه، همسایهشان اغلب او را کتک میزد. یک روز خواهرم که از اوضاع بسیار ناراضی بود تصمیم گرفت آنها را از اعمالشان بازدارد و روزها به همه آنها فحش داد. پس از آن، همه افراد در روستا میدانستند که به او یا به همسرش نباید اهانت کنند.
بدنی نحیف و فرسوده
چون خواهرم مجبور بود از پدرشوهر و دو فرزندش مراقبت و در مزرعه نیز کار کند، ایام سختی را میگذراند تا بتواند مخارج خانه را تأمین کند. با شروع نشت سقف خانه زندگی در آنجا غیرممکن شد و دیوارهای نازک خانه شروع به فرو ریختن کردند. آنها مجبور به بازسازی شدند. مجبور بودند برای گرفتن وام و خرید مصالح ساختمانی دست دوم تلاش زیادی کنند. شش ماه طول کشید تا خانه را بازسازی کنند. کار تمام شد، اما وضعیت سلامتی خواهرم در این روند بسیار نزول کرد.
او با ابتلاء به بیخوابی، کم خونی، بیماریهای قلبی و علائمی مانند سکته مغزی، دیگر نتوانست کار کند. بارها به اورژانس رفت. چون آنها از قبل بدهی زیادی داشتند، وضعیت او، اوضاع را بدتر کرد. امیدش را از دست داد.
دافا خواهرم را از درون و بیرون تغییر داد
در سختترین مرحله زندگیاش، شخصی دربارۀ فالون دافا به او گفت. او شروع به مطالعۀ آموزهها و انجام تمرینها کرد. بهزودی حالش بهتر شد. توانست کارهای خانه را انجام دهد و حتی دوباره در مزرعه کار کند! کسانی که او را خوب میشناختند، از دیدن او که بسیار سلامت و گونههایش گلگون شده و پر از انرژی بود، غافلگیر شدند. او در پاسخ به آنها میگفت كه فالون دافا او را تغییر و جانش را نجات داده است.
نهتنها وضعیت سلامتیاش بهبود پیدا کرد بلکه با همسایگان و شوهرش مهربانتر و باملاحظهتر شد. او فهمید که شوهرش تحمل زیادی کرده و توانست وقایع را از زاویه دیگری ببیند. خانواده خوشحال بودند.
خانوادهاش متبرک شدهاند
برای امرار معاش، هفت گوسفند خریداری کردند. آنها هر روز با هم بیرون میرفتند. خواهرم علفها را قطع میکرد و شوهرش مراقب گوسفندان بود. او حتی گوسفند راهنما را آموزش داد تا در را برای دیگران باز کند و به آنها آموزش داد تا برای اجابت مزاج به یک منطقه مشخص شده بروند! با دیدن این روستائیان تعجب میکردند.
تنها در عرض چند سال، گله آنها تقریباً به 90 گوسفند افزایش یافت و کیفیت پشم گوسفندانش عالی بود. پس از پایان پشمچینی انبوه خریداران به خانهشان میرفتند. خانواده از فقر نجات و به استقلال مالی دست یافتند.
دو فرزند او به گونهای تربیت شدند که آنها نیز شخصیت مهربانی داشتند. سختیهایی که فرزندانشان متحمل شدند باعث پختگی و بلوغشان شد و برای آنچه داشتند سپاسگزارند. آنها به والدین خود احترام میگذارند و از آنها بهخوبی مراقبت میکنند.
خواهرم و شوهرش از فالون دافا و استاد لی هنگجی بسیار سپاسگزار هستند.