(Minghui.org) اهل ویتنام هستم و در آوریل2019 تمرین فالون دافا را شروع کردم. درست است که فقط زمان بسیار کوتاهی تزکیه کردهام، اما من و خانوادهام از فالون دافا سپاسگزاریم.
استاد لی هنگجی (بنیانگذار فالون دافا) مسیر تزکیهای را به من نشان دادند که مدرسه تزکیهای راستین را به من معرفی کرد. از اصول دافا «حقیقت، نیکخواهی و بردباری» پیروی کردم. استاد راه بازگشت به خود واقعیام را به من نشان داده و مرا از درد سرطانم که در مرحله نهاییاش بود، نجات دادند.
مایلم رحمت استاد و نیز تغییراتم را بعد از شروع تمرین فالون دافا، با همه تمرینکنندگان دافا به اشتراک بگذارم.
خلاصهای از زندگی و سابقه سرطانم
مهندس برق هستم و تحصیلاتم را در دانشگاهی ویتنامی به پایان رساندم. در سال 1989 به آلمان مهاجرت و در سال 1990 با مردی آلمانی ازدواج کردم. ما از زمان اتحاد دوباره آلمان، در شهر کوچکی در نزدیکیِ اولم زندگی کردهایم. کار کردن در «کشوری خارجی» در ابتدا نسبتاً دشوار بود، اما بهتدریج زندگیمان هماهنگ شد و شغل پایداری پیدا کردیم.
پسرمان در اوت1990 به دنیا آمد. در سال 2001 که فرزندم بهاندازه کافی بزرگ شده بود، سِمَت مهندسی برق را در شرکتی آلمانی قبول کردم. اگرچه ثروتمند نبودیم، زندگیمان مملو از شادی و نیز واقعاً هماهنگ بود تا اینکه در سال 2015 به بیماری مهلکی مبتلا شدیم.
تحت عمل جراحی در سال 2015 سرطانم- نوع بسیار نادری از سرطان- کشف و جراحیام متوقف شد. انجام عمل جراحی برای چند ماه بعد برنامهریزی شد و برخی از اعضای بدنم را برداشتند. بعد از عمل، انرژی زیادی از دست دادم و وزنم از حدود 53 کیلوگرم به حدود 41 کیلوگرم کاهش یافت. درد طاقتفرسایی داشتم، هیچ انرژیای نداشتم و بدون کمک فقط میتوانستم چند قدم راه بروم. سیستم گوارشیام از کار افتاده بود و طی 8 ماه بعد، از طریق یک لوله تغذیه غذا میخوردم.
پس از تزریق خون در سال 2016 توانم تا حدی بهبود یافت و به پزشکان این امکان را داد تا عمل جراحی رودهام را انجام دهند. طی سال بعد هیچ چیزی تغییر نکرد، اگرچه انواعواقسام داروهای مختلف را برایم تجویز کرده بودند.
سپس در ابتدای سال 2017 تصمیم گرفتم دوباره به سر کارم برگردم، زیرا نمیخواستم در خانه منتظر مرگ باشم. در محل کار به من نیاز داشتند، اگرچه فقط 6 ساعت در روز میتوانستم کار کنم.
کارم دشوار نبود و با گروه خوبی همکاری میکردم که قدردان تلاشهایم بودند. حتی در خانه یا محل کار نیز درد میکشیدم، اما در خانه بیشتر از محل کار، سرم شلوغ بود. این مهم بود، زیرا مانع تحلیل بیشتر عضلاتم میشد.
سپس در اواسط سال 2017 یک عمل جراحی اورژانسی روی ران راستم انجام شد. بعد از چند ماه برای معاینه و معالجه سرطان به بیمارستان بازگشتم. سونوگرافی و برشنگاری با گسیل پوزیترون (پت اسکن) نشان داد که سرطانم بیشتر گسترش یافته و دوباره رشد کرده است. توصیه شد که به شیمیدرمانی ادامه دهم، اما پزشکان نمیتوانستند تضمین کنند که این کار مانعِ رشد سرطانم شود. واضح است که شیمیدرمانی مضر و تنها فایده آن امید به کند شدن رشد سرطان است. بنابراین از انجام شیمیدرمانی اجتناب کردم.
در ابتدای سال 2018 به بیمارستان بازگشتم، همان جایی که عمل جراحیام انجام شده بود. پزشکان توصیه کردند که میتوانند یک بار دیگر عمل جراحی را انجام دهند، درست همانطور که در نخستین جراحیام انجام داده بودند.
دو روز بعد از این معاینه ناموفق، مجبور شدم بهدلیل درد طاقتفرسا، به مرکز اورژانس نزدیک خانهام بروم. شکمم بزرگ شده بود و بهنظر میرسید که 7 ماه باردار هستم تا اینکه به بخش مراقبت تسکینی منتقل شدم. این واحد برای بیماران مبتلا به بیماریهای مهلک است که هیچ درمانی برایشان مؤثر نیست. برای تسکین درد این بیماران به آنها مورفین میدهند.
با تجربه این جریان که منجر به درد طاقتفرسایی برایم شد، تصمیم گرفتم که هر گونه درمان طب غربی را کنار بگذارم. سرنوشتم را و این واقعیت را که مجبورم با این بیماری زندگی کنم، پذیرفتم. اغلب این کلمات را میشنیدم: «تولد، پیری، بیماری، مرگ، سرنوشت.» اگرچه مفهوم «سرنوشت» را بهطور کامل درک نمیکردم، اما به سرنوشتی اعتقاد داشتم که هیچ کسی نمیتواند از آن فرار کند. فهمیدم که درمانی برای بیماریام وجود ندارد و آماده پذیرشش بودم. میخواستم تا آخرین لحظه زندگی کنم، بدون اینکه به خودم آسیب برسانم، درست همانطور که در طول مراقبتهای بعد از عمل جراحی انجام داده بودم.
مسلماً پزشکانی که درمانم میکردند، همیشه آنجا بودند تا بتوانم به آنها مراجعه کنم و بیمارستانها نیز بسیار خوب بودند. همه از من مراقبت میکردند. بیمه درمانی در کشورم نیز بسیار خوب است، زیرا تمام هزینههای درمانی را پرداخت کرد، اما طولانی کردن زندگیام به روشهایی مانند شیمیدرمانی یا یک عمل جراحی دیگر و تحمل درد، برای من و خانوادهام بیفایده بود.
خانوادهام نمیخواست مرا از دست بدهد، درعین حال نمیخواست درحالی که برای زنده ماندن تقلا میکنم، درد و رنج کشیدنم را ببیند. بنابراین تصمیمم را پذیرفت. همچنان رنج میکشیدم و کار نیز میکردم. در خانه بودن دردم را کاهش نمیداد. وقتی درد خیلی شدید میشد، کار را متوقف و برای کاهش درد، از مسکنها استفاده میکردم. هر حرکت عضلات شکمم، مانند راه رفتن، حرکت کردن، سرفه و عطسه کردن، خم شدن، نشستن و غیره باعث درد شدیدی میشد. حتی چرخش در شبها بهدلیل درد دشوار بود. شوهرم بیشترِ کارهای خانه را انجام میداد، در حالی که من بهصورت ایستاده یا نشسته پختوپز میکردم.
در پایان سال 2018 دردم بدتر شد و فکر نمیکردم تا پایان سال 2019 زنده بمانم.
من و خانوادهام در اواخر آوریل2019 معجزهای را تجربه کردیم. معجزهای که خانواده و دوستانم به آن امیدوار بودند و برای رخ دادنش دعا میکردند، گرچه از عمق قلبشان میدانستند که وقوعش غیرممکن است. معجزه این بود: فرصت یافتم تا در مسیر تزکیه استاد لی (بنیانگذار فالون دافا) قدم بگذارم.
قدم نهادن در مسیر تزکیه فالون دافا
استاد دانشگاهم در اوایل آوریل2019 با من تماس گرفت و اظهار کرد كه باید حتماً كتاب فالون دافا، جوآن فالون، را بخوانم. او گفت که باید همه چیز را امتحان کنم، ناامید نشده و تسلیم سرنوشت نشوم. گفت که همه دوستانش در فالون دافا تزکیه میکنند. او میدانست که دافا برای سلامتی مفید است. دوستانش را به من معرفی کرد تا کمکم کنند در مسیر تزکیه گام نهم، زیرا تزکیه در دافا میتوانست بیماریام را درمان کند.
در حقیقت، یکی از دوستانم یک سال پیش درباره این روش تزکیه به من گفته بود- زیرا میدانست که بهشدت بیمار هستم. او گفته بود: برای درمان پاراپلژی (فلج کامل در عضلات مخصوصاً اندامها) که براثر تصادف موتورسیکلت به آن دچار شده بودم، در مسیر تزکیه قدم نهادم.
در آن زمان جوآن فالون را دانلود کرده و چند صفحهاش را خوانده بودم، اما چون مطالبش را نمیفهمیدم، کنارش گذاشته بودم. علاوه بر این به معجزاتی که بتوانند درمانم کنند، باور نداشتم، اما این بار استادم از من خواست که جوآن فالون را بخوانم. علاوه بر این، دوستش نیز برای تشویقم با من تماس گرفت.
درحالی که توجه معلمم و دوستانش را ارزشمند میدانستم- آنها را محترم و بامحبت دیدم- تصمیم گرفتم که دوباره جوآن فالون را بخوانم. از خدایانی که در آن زمان پافشاری کردند تا به خواندن جوآن فالون بازگردم، متشکرم. از موجودات الهیای که نظموترتیب دادند تا خواندن جوآن فالون به من یادآوری شود، سپاسگزارم.
درحین خواندن صفحات اول جوآن فالون، بلافاصله چیزی را که به دنبالش میگشتم پیدا کردم- سه کلمه «حقیقت، نیکخواهی، بردباری.» نفسم بند آمده بود. این کلمات را اغلب دیده بودم، اما هرگز نمیدانستم از کجا منشأ گرفتهاند. فقط میدانستم که باید از این اصول پیروی کنم تا آدم خوبی باشم. به خواندن کتاب ادامه دادم، بنابراین بینهایت شاد هستم، زیرا این مسیر تزکیهای است که دنبالش خواهم کرد.
در آن لحظه دیگر به بیماریام فکر نمیکردم، اما آرزو داشتم که یادآوری زندگیام همانطور که در آن زمان درکش کرده بودم، ادامه یابد- قدم گذاشتن در مسیر تزکیه فالون دافا که استاد لی هنگجی برایم نظموترتیب دادند. بنابراین از استاد درخواست کردم تا اجازه دهند بتوانم در مسیر تزکیه دافا گام نهم.
وقتی دعایم مستجاب شد، جریان گرمی از انرژی در بدنم جاری شد- از بالا به پایین. عجیب بود. بدنم داغ بود، اما به خواندن «سخنرانی اول» ادامه دادم. بهشدت احساساتی شده و امیدوار بودم که استاد مرا بهعنوان یک تمرینکننده قبول کنند. از استاد نخواستم که درمانم کنند، اما امیدوار بودم که به من اجازه دهند در مسیر تزکیه فالون دافا گام نهم. میتوانستم احساس کنم که استاد مرا بهعنوان یک تمرینکننده فالون دافا پذیرفتهاند.
بیماریام در بدنم بهشدت پخش میشد و بهدلیل عفونت التهابی درد طاقتفرسایی داشتم. مجبور بودم داروهای زیادی برای تسکین دردم مصرف کنم، اما این داروها فقط اثری بسیار کوتاه و اندک داشتند. وقتی نخستین سخنرانی جوآن فالون را خواندم، متوجه تغییرات عجیبی در بدنم شدم.
سپس اگرچه هنوز درد شدیدی داشتم، بهشدت روز گذشته نبود. بنابراین همه داروهای تسکیندهنده درد را کنار گذاشتم. طی روزهای بعد دردم کاهش یافت. یک هفته طول کشید تا سخنرانیهای استاد را بخوانم. در آن زمان، میزان دردم 30 درصد نسبت به گذشته کاهش یافته بود. با گوش دادن به ویدئوی استاد، انرژی لازم را برای انجام تمرینات داشتم. وقتی به دوست معلمم گفتم که در مسیر تزکیه دافا گام نهادهام، بسیار خوشحال شد و آنقدر تحت تأثیر قرار گرفت که به گریه افتاد.
بهطور مثبت تزکیه کردن در دافا
بعد از 2 هفته تمرین در دافا، به شوهر و فرزندانم گفتم که چه چیزی را تجربه کردهام و چه تصمیمی گرفتهام. این تزکیه برایم مانند «معجزهای» بود. دیگر درد نداشتم و مصرف دارو را نیز کنار گذاشتم. معدهام دیگر درد زیادی نداشت. مانند فردی بودم که زندگی دیگری به من داده شده است و دردم تسکین یافته بود. خانوادهام خیلی خوشحال بود که حالم بهتر است و دیگر مانند گذشته رنج نمیکشم. ظاهراً احیا شده و از سایههایم پا بیرون گذاشته بودم. بهتدریج به خود قدیمیام بازگشتم و حتی حدود 2 کیلوگرم وزن اضافه کردم.
یك همتمرینکننده ویتنامی- دوست معلمم كه مرا به مسیر تزکیه سوق داد- توصیه كرد كه در تمرینات گروهی شركت كنم. در اینترنت بررسی و یک گروه تمرین در نزدیکی خانهام پیدا کردم. آخر هفته بعد، با آن تمرینکننده تماس گرفتم و از آن زمان تاکنون در فعالیتهای گروهی شرکت کردهام. خوشحالم که تمرینکنندگان اولم از من استقبال و حمایت کردند و مرا پذیرفتند. آنها مانند عضوی از خانوادهشان با من رفتار میکنند.
تغییرات خودم و خانوادهام پس از شروع تزکیه در دافا
اگرچه فقط 6 ماه پیش در مسیر تزکیه قدم گذاشتم، اما در اعماق قلبم میدانم که هرگز این تزکیه را کنار نخواهم گذاشت. این تنها راهی است که میتوانیم از استاد تشکر کنیم و با تزکیه بر اساس فایی که ایشان آموزش دادهاند، قدردانی نامتنهایی خود را نشان دهیم.
هرچه بیشتر فای استاد را میخوانم، همه چیز را بیشتر میبفهمم و به آنها آگاه میشوم. حکمت بزرگ و رحمت بیکران استاد بهروشنی میدرخشد. من و همتمرینکنندگان خوشحال هستیم که استاد مستقیماً فا را برای ما توضیح دادهاند.
درست مانند سایر تمرینکنندگان فالون دافا، تغییرات ذهنی و جسمی زیادی را تجربه کردهام. همزمان متوجه تغییرات عظیمی از نظر روحی و جسمی نیز شدهام، اما گاهی به اشتباه رفتم و مرتکب اشتباهاتی شدم. وقتی شخص با «حوادث» روبرو میشود، متوجه اشتباهات خود میشود. درسها همیشه به شما یاد میدهند که در کجا به اشتباه رفتهاید و چگونه خود را اصلاح کنید. فرد باید همیشه فای استاد را بهخاطر داشته باشد، به درون نگاه کند و بلافاصله کاستیهایش را اصلاح کند تا شینشینگش بهبود یابد. تمرینکنندگان باید به هر چیزی که استاد به آنها داده است، ارزش بگذارند، فا را مطالعه کنند و تمرینات را انجام دهند.
از آنجا که استاد بدنم را پاکسازی کردند، دیگر درد ناشی از بیماری سابقم را ندارم. قویتر هستم و در مسیر تزکیهام ثابتقدمتر شدهام که منجر به یک زندگی تقریباً عادی شده است.
همانطور که متوجه شدهام، استاد بیان کردند که هنوز هم باید کارما را پرداخت کنم. بنابراین هنوز در بدنم، در معدهام، احساس درد و ناراحتی دارم، به این معنی که هنوز باید کارمایم را بپردازم. حالا واقعاً به درد اهمیتی نمیدهم و دیگر نگرانش نیستم. در عوض، فقط رنج را تحمل میکنم. اسهالم بهدلیل برداشته شدن کیسه صفرایم است، اما برای متوقف کردنش دارو مصرف نمیکنم. معدهدرد دارم و بهخاطر آن ناراحتی نمیکنم و برای تحمل بدهیهای کارمایی خود، این رنج را تحمل میکنم.
خانوادهام بهدلیل محیط خوبی که فالون دافا ایجاد کرده است، خوشحال هستند. فرزندان و شوهرم از تزکیهام حمایت میکنند، زیرا آرزویشان به بهبود بیماریهایم به واقعیت تبدیل شده است. اگرچه هیچ یک از آنها به اندازه من خوشاقبال نیستند که فالون دافا را تمرین کنند، شوهرم به دوستان و آشنایانش میگوید که درست مثل من، باید دافا را تمرین کنند. او همیشه مرا به فعالیتهای دافا، مانند جلسات، پروژهها و رویدادها میبرد.
اکنون رفتارم با خانوادهام متفاوت از گذشته است. برای نمونه، دیگر سعی نمیکنم همه چیز به روش خودم انجام شود. ترجیح میدهم هرچه را که شوهر و فرزندانم توصیه و پیشنهاد میکنند، بپذیرم و دیگر بر آنچه خودم میخواهم، اصرار نمیکنم. اگر مرتکب اشتباهی شوند، اکنون میتوانم بهراحتی آن را نادیده بگیرم. درک میکنم که فرزندانم، سرنوشت خودشان را دارند. حتی اگر بخواهم بهترینها را به آنها بدهم، کار نمیکند. بهترین کار برایشان این است که به آنها بیاموزم که چگونه تقوا بهدست آورند، افراد خوبی شوند و همیشه به سایرین کمک کنند.
خوشحالم که یکی از فرزندانم چند سخنرانی از جوآن فالون را خوانده است. امیدوارم که با تزکیه در دافا، رابطهای تقدیری داشته باشد و از آموزههای استاد لی هنگجی پیروی کند.
من و دوستان قدیمیام هنوز رابطه خوبی داریم. هنوز هم به آنها کمک میکنم و به یکدیگر اهمیت میدهیم. دوستانم واقعاً خوشحال هستند که قدرت شفابخشی فالون دافا را تجربه کردهام. آنها در مسیر تزکیهام از من حمایت میکنند، زیرا گواه زندهای بر قدرت شفابخشی دافا هستم.
حقایق را درباره دافا روشن میکنم و توضیح میدهم که چرا حزب کمونیست چین (حکچ) تمرینکنندگان دافا را تحت آزار و شکنجه قرار میدهد. از تجربه شخصی خودم در تزکیه در دافا و نحوه تمرین کردن به آنها میگویم. امیدوارم برخی از دوستانم رابطه تقدیری داشته باشند و دافا را تمرین کنند.
نمیدانم در این زندگی در مسیر تزکیهام چقدر پیش خواهم رفت، اما یقین دارم که همیشه تمام تلاشم را در تزکیه به کار خواهم گرفت.