(Minghui.org) در این جامعه چیزی اشتباه است. هنگام گزارش یک رویداد، اکثریت رسانه‌های جریان اصلی در ایالات متحده به‌جای اینکه جنبه‌های مختلف آنچه واقعاً روی داده را گزارش کنند، کسانی را که در آن رویداد دخیل بودند یا مورد تمجید یا نکوهش قرار می‌دهند. تقریباً تمام رسانه‌های خبری صدای هماهنگ یکسانی دارند و معمولاً به خود زحمت نمی‌دهند تا منبع اولیه [خبر] را مورد بررسی قرار دهند.

یک نمونه از آن تقلب در انتخابات سراسری ایالات متحده است. با وجود جلسات استماعی که در ایالت‌های تعیین‌کننده روی می‌دهد و مقدار زیادی از مدارک منسجم از شاهدان قسم‌خورده، تقریباً هیچ رسانۀ جریان اصلی آن را پوشش نمی‌دهد.

دروغ و واقعیت از یک کلیپ ویدیوئی

وقتی رسانه‌های خبری و شبکه‌های اجتماعی متحد شدند تا اطلاعات گمراه‌کننده را منتشر کنند، احتمالاً یافتن واقعیت‌ها مشکل است، اما غیرممکن نیست. این تاحدی تبدیل به آزمونی برای صداقت و لیاقت‌مان شده است.

در ژوئیه2017 جِی کِی رولینگ، نویسندۀ کتاب‌های هری پاتر، توییتی نوشت و در آن ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، را متهم به نادیده گرفتن مونتگومری وییر، یک پسر معلول سه ساله‌ای کرد که دستش را برای دست دادن به سوی رئیس‌جمهور دراز کرده بود. باتوجه به شهرت رولینگ، این پُست همراه با ویدیوی کوتاه آن به سرعت پخش شد و بسیاری از افراد در محکوم کردن ترامپ به او پیوستند.

مادر آن پسر، مارجوری کلی ویر، پس از خواندن توویت رولینگ مطلبی در فیسبوک نوشت. او توضیح داد که رولینگ وضعیت را به نادرست تفسیر کرده است. او اضافه کرد که مونتی زیاد دست دادن را دوست ندارد و نوشت: «لطفاً این پیام را به جی‌کی رولینگ برسانید: ترامپ به پسرم بی‌توجهی نکرد و مونتی حتی سعی نکرد با او دست بدهد.»

نیویورک تایمز در 1اوت2017 در مقاله‌ای با عنوان «جی‌کی رولینگ به‌خاطر توییت‌های ضدترامپ عذرخواهی می‌کند (اما نه از ترامپ)» گزارش داد: «ویدیوی ادیت نشده نشان داد که آقای ترامپ خم شد تا با پسر دست بدهد. ظاهراً درحالی‌که پسر دست چپ مشت شدۀ خود را بلند کرد، ترامپ به آرامی آرنج چپش را لمس کرد.»

این به ما نشان می‌دهد که اگرچه دانستن اطلاعات در فهم حقایق به ما کمک می‌کند، اما دانستن بخشی از اطلاعات ممکن است باعث تقویت غرضمندی ایجاد شده‌ در ما شود. وقتی رسانه‌ها به مأموریت‌شان در ارائۀ اطلاعات مستند بی‌توجهی کردند و درعوض با گزارش‌دهی گزینشی شروع به کنترل افکار عمومی کردند، این ممکن است منجر به نتایج وخیمی شود.

مورد فوق یکی از اتهامات بسیاری بود که طی چهار سال گذشته به اشتباه علیه ترامپ مطرح شد. تعداد بسیار زیاد و روش‌های به کار گرفته شده در این بدنامی تصورناپذیر است. برای مثال، پس از نزدیک به دو سال، تیم تحقیقات بر سر موضوع روسیه اشتباهی از جانب ترامپ پیدا نکرد.

چنین لیستی ادامه‌دار است. در ژوئن2018 بسیاری از رسانه‌های خبری ادعا کردند که یک دختر بچۀ هندوراسی از خانواده‌اش جدا شده است و از آن برای حمله به قانون مهاجرتی دولت ترامپ استفاده کردند. پدر آن دختر بعداً توضیح داد که آن حقیقت نداشت و دختر هرگز [از مادرش] جدا نشده است.

نمونۀ دیگری از این اتهامات این بود که دولت ترامپ در مناطق مرزی کودکان را در قفس‌هایی حبس کرده است. یک معاون رئیس ادارۀ گمرک و حفاظت از مرزها (سی‌بی‌پی) شهادت داد که این قفس‌ها در سال2014 در دوران اوباما و برای مهاجران غیرقانونی ساخته شدند.

با اینکه این حقایق بعداً روشن شدند، اما آسیب دیگر وارد شده بود. درنتیجه بسیاری از مردم پس از اینکه از سوی رسانه‌های خبری گمراه شدند، ترامپ را یک دیکتاتور و نژادپرست نامیدند. ولادمیر لنین، بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی گفت: «دروغی که به اندازۀ کافی تکرار شود، حقیقت می‌شود.» ما چقدر با آن فاصله داریم؟

در مقابل، اگر اتفاق بدی برای یک دموکرات بیفتد، یک استاندارد دوگانه اعمال می‌شود. اگرچه هیچ مدرکی علیه ترامپ یافت نشد، اما رسانه‌های خبری همچنان اتهام روسیه را رسوایی ترامپ خواندند. پس از اینکه نیویورک پست واقعیت‌های عینی لپ‌تاپ هانتر بایدن و دخالت اف‌بی‌آی در آن را گزارش کرد، با این حال، رسانه های خبری آن را نادیده گرفتند یا آن را رد کردند.

مهم است که در این‌خصوص تأمل کنیم تا بفهمیم در کجا قرار گرفته‌ایم و آن به چه معناست. حقیقت این است که وقتی نتوانیم از حقوق قانونی دیگران محافظت کنیم و دروغ و افترا را گسترش دهیم، یک روز همه از جمله خود ما نیز قربانی خواهیم شد.

نقش رکن چهارم

رسانه‌های خبری به دلیل تأثیرگذاری‌شان، غالباً به عنوان رکن چهارم شناخته می شوند. یک نمونه رسوایی واترگیت است که از سال 1972 تا 1974 برای ریچارد نیکسون رئیس جمهور ایالات متحده اتفاق افتاد. تحقیقات مستقل توسط دو روزنامه‌نگار نشان داد که چه اتفاقی افتاده است و نیکسون را مجبور به استعفا کرد. این رویداد به عنوان شاهدی برای آزادی مطبوعات و استقلال سیستم قضایی، نمونه خوبی برای جامعه مدرن به‌جای گذاشت. اما در دهه 1990 اوضاع به شدت تغییر کرد.

علی‌رغم سوابق بد حقوق بشر در حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ)، بانک‌ها و شرکت‌های ایالات متحده برای کسب سود در چین سرمایه‌گذاری کردند. جی‌پی مورگان چیس، «دوست قدیمی» ح‌ک‌چ، شش سال قبل از برقراری روابط رسمی دیپلماتیک بین دو کشور، اولین بانک آمریکایی بود که در سال 1973 به عنوان نماینده بانک چین در ایالات متحده فعالیت می‌کرد.

«بانکهای بزرگ وال استریت و سایر شرکتهای بزرگی که فقط اسم‌شان آمریکایی است، علاقه بیشتری به کسب درآمد تجاری هرچه بیشتر با یک دشمن مهلک داشتند بجای اینکه اینکه به قوانین و معیارهای آمریکا و حفظ ارزشهای آمریکایی پایبند باشند.» کورتیس الیس، رئیس سیاستگذاری از سیاست‌های آمریکا اول توضیح داد: «من مطمئن هستم که اگر اطراف خود را کندوکاو و به اطراف نگاه کنید، درمی‌یابید که جی‌پی مورگان تنها مؤسسه‌ای نبوده که این کار را انجام داده است.»

یک سال پس از برقراری روابط دیپلماتیک، ایالات متحده به چین وضعیت محبوب‌ترین کشور (ام‌اف‌ان) را اعطا کرد. وضعیت ام‌اف‌ان که به صورت سالانه تجدید می‌شود، به وضعیت حقوق بشر در چین وابسته بود. ثابت شد که این کار مؤثر است، زیرا چین هر سال برخی مخالفان بازداشت شده را قبل از تجدید این وضعیت آزاد می‌کند. این ارتباط بین حقوق بشر و اقتصاد به ایالات متحده کمک کرد تا همچنین از ارزشهای غربی در برابر کمونیسم دفاع کند.

با این وجود، دولت ایالات متحده به طور كلی سیاست مماشاتی در قبال ح‌ک‌چ داشت، زیرا امیدوار بود كه پیشرفت چین منجر به دموكراسی شود. به همین دلیل است که قتل عام میدان تیان‌آنمن در سال 1989، سرکوب در تبت و آزار و شکنجه فالون گونگ از سال 1999 تا حد زیادی نادیده گرفته شد.

جیانگ زمین رهبر سابق حزب کمونیست چین، برای منحرف کردن توجه جامعۀ غربی به مسائل حقوق بشر در چین، قصد داشت وارد سازمان تجارت جهانی شود و روابط چین با جهان آزاد را بهبود بخشد. مایکل پیلزبری، مدیر مرکز استراتژی چین در مؤسسه هادسون، در کتاب ماراتن صد ساله: استراتژی مخفی چین برای جایگزینی آمریکا به عنوان ابرقدرت جهانی، چگونگی تأثیر ح‌ک‌چ بر مقامات آمریکایی را از طریق یک رویکرد چندجانبه توصیف کرد.

به گفته خانم لی (نام مستعار)، «چین از سال 1995 تا 2000 ادعاهای نادرستی کرده بود تا کنگره را متقاعد کند که به چین روابط تجاری عادی دائمی بدهد و مسیر ورودش به سازمان تجارت جهانی را هموار سازد. خانم لی آشکار کرد که استراتژی رهبران چین این بود که با کمک به موافقان رأی دادن و سرکوب اطلاعات مربوط به استراتژی اقتصادی سوداگرایانه‌شان، هیچ شانسی برای انجام نشدن این امر باقی نگذارند. در این کتاب نوشته شده است: «آنها یک برنامه تبلیغاتی و جاسوسی را شروع کردند که پیچیده‌تر از آن بود که کسی در جامعه اطلاعاتی ایالات متحده به آن مشکوک شود.»

در پایان، رئیس جمهور وقت بیل کلینتون شرطی که کنگره برای ورود چین به سازمان تجارت جهانی پیشنهاد کرده بود، یعنی آزادی 2000 تا 3000 زندانی عقیدتی بازداشت شده، را ازبین برد. (بیشتر زندانیان عقیدتی در آن زمان تمرین کنندگان فالون گونگ بودند.) سرانجام، کلینتون در اکتبر 2000 قانونی را امضا کرد که به چین روابط تجاری عادی دائمی (پی‌ان‌تی‌آر) اعطا می‌کند و اجازه می‌دهد چین در دسامبر 2001 در سازمان تجارت جهانی پذیرفته شود.

از تصور غلط تا اطلاعات غلط

نوستراداموس، پیشگوی فرانسوی، در قرن شانزدهم پیش‌بینی کرده بود که در ژوئیه سال 1999، یک پادشاه بزرگ وحشت خواهد آمد و مارس (مارکس) بر جهان حاکم خواهد شد و ادعا می‌کند زندگی شادی به مردم می‌بخشد. در آن سال، ح‌ک‌چ شروع به سرکوب فالون گونگ کرد و از آن زمان آزار و شکنجه به طول انجامیده است و آن را به بزرگترین آزار و اذیت مذهبی در چین تبدیل کرد.

بخشی از قضیه، قضاوت نادرست ح‌ک‌چ از همان ابتدا بود. بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریكا، در مارس2000 در واشنگتن با سخنرانی در حضور نخبگان ابراز امیدواری کرد که آزادی در چین افزایش یابد زیرا «آزادی از طریق تلفن همراه و مودم كابلی گسترش خواهد یافت.» وی اظهار داشت: «اکنون شکی وجود ندارد که چین تلاش کرده است تا اینترنت را محدود کند»، موفق باشید! این شبیه تلاش برای کوبیدن میخ به دیوار است.» با این وجود، طی چند سال، فایروال بزرگ ح‌ک‌چ به پیشرفته‌ترین سیستم کنترل و نظارت وب تبدیل شد.

رسانه‌های خبری نیز نقشی اساسی در این روند داشتند. پیلزبری در كتاب خود نوشت: «از دهه 1960، سیاست‌گذاران ایالات متحده به این باور رسیده‌اند که چین یک کشور عقب‌مانده است، از نظر نظامی فعال نیست و مطمئناً بر ایالات متحده به عنوان یک تهدید نظامی تمرکز نمی‌کند. این پیامی بود كه رهبران پكن برای تأثیر بسیار زیاد به غربی‌ها منتقل كردند. در سال 1999، پاتریک تایلر، رئیس دفتر پكن در نیویورك تایمز، موارد زیر را گزارش داد: "امروزه مدارک نشان می‌دهد درحالی‌که چین در تلاش برای تسلط بر فناوری‌های پیشرفته در آزمایشگاه‌های خود است، این کشور از تخصص کمی برخوردار است و منابع کمی برای ساخت پایگاه صنعتی لازم برای تبدیل به یک قدرت مدرن نظامی دارد."»

در همان سال پس از انتشار کتابی در چین با عنوان «جنگ بی حدوحصر» این روایت‌ها تبدیل به تبلیغات محض شد. در این کتاب آمده است: «نویسندگان به‌جای اقدام نظامی مستقیم، روش‌های غیرنظامی را برای شکست کشور قوی‌تری مانند ایالات متحده پیشنهاد کردند، مانند روش‌های قانونی (یعنی استفاده از قوانین بین‌المللی، ارگان‌ها و دادگاه‌ها برای محدود کردن آزادی حرکت و گزینه‌های سیاسی آمریکا)، جنگ اقتصادی، جنگ بیولوژیکی و شیمیایی، حملات سایبری و حتی تروریسم. این باعث تعجب بیشتری شد زیرا توسط دو سرهنگ ارتش آزادی‌بخش خلق نوشته شده بود، کیائو لیانگ و وانگ شیانگسوی. ... هنگامی که خبر این مطالعات به غرب راه یافت، پکن به سرعت همه نسخه‌های این کتاب را از کتاب‌فروشی‌های خود جمع‌آوری کرد.»

با رشد چین کمونیست به قدرتی جهانی، نفوذش نیز شروع به تسلط بر صنعت اخبار کرد. ایان جانسون از وال استریت ژورنال در سال ۲۰۰۱ به خاطر گزارش بین المللی‌اش دربارۀ آزار و اذیت فالون گونگ برنده جایزه پولیتزر شد. پل ای استایگر، مدیر عامل مجله نوشت: «این نمونه فوق‌العاده‌ای از شجاعت و اراده برای تهیۀ یک گزارش با متنی بسیار حساس و قدرتمند در برابر فشارهای شدید پلیس علیه گزارشگری بود.»

با این حال، تقریباً ۲۰ سال گذشته است و از آن زمان هنوز به دلیل نفوذ ح‌ک‌چ به سختی گزارشی در رسانه های خبری جریان اصلی ظاهر شده است.

قورباغۀ درحال جوشیدن در آب گرم

لین یونفی، سردبیر جنبش شهروندان جدید می‌گوید: «ح‌ک‌چ برای هدف قرار دادن آمریکا، قدرتمندترین کشور جهان، هدف روشنی از نفوذ داشت. بودجه و نیروی کاری بسیار زیادی در این سرمایه‌گذاری به‌کار برده شده و سال‌هاست که این کار ادامه داشته است.»

ح‌ک‌چ به‌ویژه شبکۀ عظیمی از جبهۀ متحد دارد. درخصوص رسانه‌های اصلی مانند صدای آمریکا، نیویورک تایمز یا بی‌بی‌سی، به‌جای خریدن این شرکت‌ها، نفوذ را به‌کار برده است. او توضیح داد: «مشکل است ارزیابی کرد که این نفوذ چقدر عمیق و شدید است. اغلب آن مانند قورباغه در آب گرم به روشی نرم انجام شد. به این دلیل درک آن برای جامعۀ جریان اصلی مشکل است.»

گونگ شیائوشیا، رئیس سابق بخش چینی صدای آمریکا، در مصاحبه‌ای گفت که ح‌ک‌‌چ پول زیادی هزینه کرده است تا رسانه‌های خبری در جامعۀ بین‌المللی را کنترل کند.

واگریچ ساموئل از مدرسۀ حقوق هاروارد در سال2013 گزارشی منتشر کرد: «لابی‌گری نیابتی: مطالعۀ شیوه‌های لابی‌گری‌ چین در ایالات متحده بین سال‌های 1979 و 2010 و پیامدها برای لایحه ثبت نام عاملان خارجی (FARA).» ح‌ک‌چ معمولاً از منافع مالی شرکت‌های بزرگ به‌عنوان اهرم مالی برای لابی‌گری با مقامات ایالات متحده و شکل دادن سیاست‌های‌ آنها به‌نفع چین استفاده می‌کند. اغلب وزارت دادگستری که حسابرس اولیۀ این روند است، نتوانسته است نقش خود را ایفاء کند. خیلی مواقع سفارت و کنسولگری‌های چین نقش رهبری را در چنین لابی‌گری‌هایی ایفا کردند.

خبرنگاری در این گزارش نقل کرد: «عمل متقابلی وجود دارد؛ چینی‌ها به‌طور ضمنی به شرکت‌های درون مرزهای خود اشاره می‌کنند که "اگر قرار است در بازار ما موفق شوی، باید نقشی در روابط بین ایالات متحده و چین داشته باشی."» خبرنگار دیگری اضافه کرد: «فشار غیرمستقیم است، اما درحالی‌که با شرکت‌ها شوخی می‌کنند، چینی‌ها امتیاز می‌گیرند. و در آینده، اگر می‌خواهید کاری برای شما انجام دهند، به گذشته نگاه می‌کنند تا ببینند که برای آنها چه کرده‌ای.»

ازآنجاکه تعامل بسیاری بین مقامات ح‌ک‌چ و شرکت‌های ایالات متحده وجود دارد، این تبدیل به یک قانون نانوشته شده است که سازمان‌های چندملیتی ایالات متحده بدون ارتباط مستقیم یا دریافت سفارشی از چین، از طرف چین لابی‌گری می‌کنند.

طی مصاحبه‌‌ای، فردی شهادت داد: «در چین، مقررات دولتی بسیار زیادی وجود دارد؛ آنها شهر به شهر تأیید کارخانه، تأیید خرید، تأیید سرمایه‌گذاری را کنترل می‌کنند، بنابراین سازمان‌ها تمایل دارند نشان دهند که آنها متحدان دولت هستند. درخصوص موضوعات تجاری مانند روابط تجاری عادی دائمی، رؤسای شرکت‌ها آن را بسیار علنی بیان می‌کردند که آنها در کنگره فعال بوده‌اند. و سفارت رکورد اینکه چه کسی درمقابل کنگره شهادت می‌داد، چه کسی به ساختمان کنگره می‌رفت، چه کسی نامه‌ها را امضاء می‌کرد را نگاه می‌داشت. این فقط در رابطه با شرکت‌هایی است که در چین سرمایه‌گذاری می‌کنند؛ رؤسای آنها دائماً در ارتباط با سفارت هستند.»

طی سال‌ها، بانک‌های سرمایه‌گذار نقش بسیار مهمی در ارائۀ حمایت مالی برای شرکت‌های چینی ایفاء کرده‌اند. این حمایت مالی مشتمل بر عملکرد هدایت ضمانت‌کنندگان، سرمایه‌گذاران و مشاوران مالی برای کمک به رشد اقتصاد ح‌ک‌چ است.

درخصوص رسانه‌های خبری وضعیت‌های مشابهی روی داد. آنها که با سرمایۀ شخصی تأمین شدند، به‌آسانی اسیر چنین تأثیراتی شدند. ح‌ک‌چ برای هدایت بسیاری از فعالیت‌های تبلیغاتی مخفیانه بودجۀ زیادی دارد که اغلب جامعۀ اصلی آمریکایی آن را نادیده می‌گیرد.

ترامپ و رسانه‌های خبری

ماجرای ترامپ 20سال پیش شروع شد. در ژانویه2000 ترامپ کتابی با عنوان آمریکایی که ما لایقش هستیم منتشر کرد که شامل لیستی از مجموعه‌ خط‌مشی‌های پیشنهادی بود که اگر زمانی رئیس‌جمهوری شود، انجام دهد. در این کتاب، او ازقبل چین کمونیست را به‌عنوان بزرگترین و طولانی‌ترین چالش برای ایالات متحده درنظر گرفته بود.

پیلسبری گفت که آنچه ترامپ اکنون به‌عنوان رئیس‌جمهور انجام می‌دهد، اصلاح اشتباهاتی است که حکومت ایالات متحده در بیش از 20سال گذشته در تبانی با ح‌ک‌چ مرتکب شده است. حتی در این کتاب که در سال2000 منتشر شد، ترامپ نوشت: «رؤیای‌مان به ما تحویل داده نخواهد شد. ما آن را می‌سازیم. ما چشم‌انداز خود را داریم، سپس بیرون می‌رویم و آن را واقعی می‌کنیم.»

برای مدتی طولانی سیاستمداران و سرمایه‌گذاران وال استریت در ظاهر دربارۀ «محدود کردن چین» صحبت می‌کردند اما زیرمیزی مخفیانه با رژیم کمونیستی تجارت می‌کردند. اما حالا ترامپ، یک تاجر، تمام این را به‌هم ریخت. او هر پرسش یا درخواستی را که ح‌ک‌چ مطرح کرد روی میز گذاشت، و اساساً درگاه ارتباط محفیانه‌ای را که سیاستمداران و سرمایه‌گذاران وال‌استریت در گذشته با چین داشتند، متوقف کرد.

ترامپ در سال2016 در کمپین خود و مجدداً بعد از اینکه در سال2017 رئیس‌جمهور شد، عهد کرد که «باتلاق را تخلیه کند.» از آن زمان نبرد شدیدی با رسانه‌های خبری به‌عنوان یکی از بازیگران اصلی آغاز شده است.

باری وایس، نویسنده و نظریه‌پرداز، در ژوئیه از نیویورک تایمز استعفاء داد. او در نامۀ استعفایش شرح داد که چطور این روزنامه نظرات طرف مقابل را برای خشنودی خوانندگان ترقی‌خواه خود سرکوب کرده است. باری نوشت: «به من همیشه آموزش داده شد که خبرنگاران متهم به نوشتن اولین پیشنویس ابتدایی تاریخ شدند. اکنون، تاریخ خودش یک چیز ناپایدار دیگری است که برای مناسب بودن با نیازهای یک روایت ازپیش‌تعیین‌شده قالب گرفته شده است. بخش نظرات که فقط دو سال پیش به آسانی منتشر می‌شد، حالا باعث به‌دردسرافتاد یک ویراستار یا یک نویسنده می‌شود، تازه اگر اخراج نشود.»

او در ادامه گفت که به‎خاطر ارزش‌های سنتی، «تبدیل به فردی شدم که مورد زورگویی دائم همکاران مخالف با نظراتم می‌شدم. آنها مرا یک نازی، نژادپرست... نامیده‌اند. چند همکاری که پی برده شد با من دوستانه رفتار می‌کنند، مورد آزار و اذیت همکاران قرار گرفتند. و من قطعاً نمی‌توانم بفهمم چطور شما و سایر رهبران تایمز درحالی‌که به‌طور همزمان به‌خاطر شجاعتم در خفا از من تعریف می‌کردید، کنار ایستادید. سرکار حاضر شدن به‌عنوان یک میانه‌رو در یک روزنامۀ آمریکایی نباید نیاز به شجاعت داشته باشد.»

یک مثال دختر هندوراسی است که در بالا ذکر شد که در سال2018 هنگام ورود غیرقانونی به ایالات متحده همراه با مادرش متوقف شدند. رسانه‌های خبری با ادعای اینکه دختر به‌خاطر جدایی اجباری از مادرش گریه می‌کرد، ماجرا را جعل کردند. مجلۀ تایمز، حتی یک عکس ترکیبی از ترامپ و آن دختر را با عبارت طعنه‌آمیز «به آمریکا خوش آمدی.» روی جلدش چاپ کرد. فوراً رسانه‌های سراسر جهان ازجمله در چین با ادعای اینکه ترامپ یک نازی و نژادپرست است، [آن عکس را] منتشر کردند.

با اینکه بعداً هم پدر دختر و هم یک مأمور مرزی روشن کردند که این دختر هرگز از مادرش جدا نشد، برطرف کردن آسیب و اتهام وارد شده مشکل بود.

شریل اتکیسون، روزنامه‌نگار و مجری برنامۀ تلویزیونی، در نوامبر2020 کتابی با عنوان افترازده شده: چطور رسانه‌های خبری به ما یاد دادند که عاشق سانسور و از روزنامه‌نگاری متنفر شویم را منتشر کرد. او شرح داد که چگونه روزنامه‌نگاری باعث انحراف اخلاقیات شده است و درعوض به تولید اطلاعات جانبدارانه ادامه داده است.

او نوشت: «وقتی به گزارش‌دهی اخبار می‌رسد، خط میانه آنقدر به سمت چپ کشیده شده است که اکنون یک حالت خنثی به‌عنوان جناح راست دیده می‌شود. دیدگاه‌های جناح لیبرال یا ضدترامپ، آنها روزنامه‌نگاری حقیقتگو و خوب درنظر گرفته می‌شوند. حداقل آن چیزی است که به‌نظر می‌رسد افراد آسیب‌دیده باور می‌کنند. اما طرح پرسش دربارۀ عادلانه بودن یا درنظر گرفتن دیدگاه‌های دیگر، آن صرفاً ثابت می‌کند که شما کسی هستید که جانب‌داری می‌کنید.»

در این کتاب، اتکیسون حدود 100 مورد از شدیدترین حملات علیه ترامپ را برشمرد. او در مصاحبه‌ای گفت: «معمولاً دیگر خبرنگاران سعی نمی‌کنند حقیقت را به‌دست بیاورند؛ آنها سعی می‌کنند که روایت خاصی را پیش ببرند یا ماجرایی را "معرفی" کنند. به این معنی که آنها به‌عنوان مجراهای بی‌چون و چرا برای تبلیغات و نکات قابل بحث عمل می‌کنند.»

او گفت که ازآنجاکه در سی‌بی‌اس، سی‌ان‌ان و پی‌بی‌اس کار کرده است، [می‌تواند بگوید که] این روزها تعداد بسیار کمی از خبرنگاران به دنبال مدارک یا گزارش‌دهی تحقیقاتی هستند. او در این کتاب نوشته است: «ترامپ با استفاده از روش‌های غیرمتعارفش که پیش‌بینی‌ها را نادیده می‌گرفت و خارج از روایت‌های کنترل‌کننده عمل می‌کرد، تعصبات، نقایص و ضعف‌های رسانه‌های خبری را آشکار کرد و باعث شد که اعضای آن [رسانه‌ها] حضور ذهن خود را از دست بدهند و همه تظاهر به بی‌طرفی را از بین ببرند. رسانه‌ها به طور كلی به یك برنامه سیاسی متعهد شدند كه ترامپ را خدشه‌دار و سرانجام از كار بركنار كنند. که این فقط منجر به ثابت شدن عقیده وی دربارۀ جهت‌گیری آنها بود.»

اتکیسون همچنین دربارۀ تقلب در انتخابات عمومی ایالات متحده صحبت کرد. او گفت که رسانه‌های خبری در ابتدا گفتند که هیچ تقلبی صورت نگرفته است. درحالی‌که شواهد ظاهر شدند، رسانه‌ها گفتند که هیچ تقلب گسترده‌ای انجام نشده است. درحالی‌که شواهد بیشتری پدید آمد و تعداد زیادی از شاهدان قسم‌خورده شهادت دادند، آنها گفتند که این تفاوتی ایجاد نخواهد کرد و نتیجه را تغییر نخواهد داد.

زنگ بیدارشو

اتکیسون در فصلی از کتاب با عنوان «طرز بیان روایت: دروغ‌ها، شواهد و بمب‌ها» به شرح روزنامه‌نگاری پرداخت: «در ابتدا استانداردهایی وجود دارد؛ آن استانداردها فقط برای داشتن رفتاری عادلانه درخصوص مردمی که دوست داریم نیست. آنها همچنین قرار بود اطمینان حاصل کنند که هنگام گزارش‌دهی درخصوص کسانی که دوست نداریم، موافق‌شان نیستیم یا حتی فکر می‌کنیم دروغ‌گو هستند، عادلانه و دقیق باشیم. درواقع آن زمانی است که استانداردهای‌مان بیشترین اهمیت را دارند.»

او در ادامه گفت: «ترامپ توانایی ما را سنجید تا ببیند چقدر متعهد به وفادار بودن به مأموریت روزنامه‌نگاری‌مان هستیم. و ما رد شدیم. امروز در سراسر کشور، موقعیت‌های گزارش‌دهی اخبار با روزنامه‌نگاران ظاهراً باهوشی پر می‌شود که به‌جای گزارش‌دهی ماجراهای خبری، تنها وظیفه دارند روایت‌های «ترامپِ دروغگو» را به‌کرات تحویل دهند.»

گویی پرسش‌های آن خبرنگاران برای بایدن درمقابل رئیس‌جمهور ترامپ، مانند روز در مقابل شب بود. درحالی‌که خبرنگاران و میزبانان در مقابل افراد مخالف ترامپ بااحترام هستند، رفتارشان شدیداً درخصوص ترامپ و حامیانش متفاوت است.

یک مثال خوب مصاحبۀ ترامپ با لزلی استال از سی‌بی‌اس در برنامۀ «60دقیقه» است.
ترامپ:«ما عالی‌ترین اقتصاد تاریخ کشورمان را ایجاد کردیم و طرف دیگر داخل می‌‌کرد.»
استال صحبتش را قطع کرد و گفت: «شما می‌دانید که آن حقیقت ندارد.»
رئیس‌جمهور در پاسخ گفت: «این کاملاً حقیقت دارد.»
استال پیش از دوباره فشار آوردن بر ترامپ درخصوص آن سؤال، گفت: «نه»
اگر این برای بایدن یا حامیانش اتفاق افتاده بود، وضعیت کاملاً متفاوت می‌شد.

کونگ رییون، استاد  علوم سیاسی از دانشگاه سیاست و قانون چین، گفت که چنین رفتارهای رسانه‌های آمریکایی به‌طور کلی تأثیر منفی بر رسانه‌های بین‌المللی گذاشته است و باعث شده که آنها ترامپ را به‌عنوان نژادپرست یا نازی معرفی کنند.

این از ترامپِ واقعی متفاوت است. اگر به‌خاطر تلاش‌های خستگی‌ناپذیر ترامپ طی چند سال گذشته نبود، آمریکا و جهان از ارزش‌های سنتی فاصلۀ بیشتری می‌گرفتند. درواقع، به‌سختی می‌توان کسی مانند ترامپ را یافت که با ذهنی روشن، عزمی قوی و تعهد به وعده‌هایش عمل کند.

کونگ پرسید: «آیا ما حقیقتاً چنین "تنوعی" را می خواهیم که طرفداران ترقی‌خواه مدافع آن هستند؟ آیا شما احساس راحتی می‌کنید که کودکان‌تان به توالت تراجنسیتی بروند؟ آیا شما حقیقتاً فکر می‌کنید که قانونی کردن ماریجوانا برای فرزندان ما نفعی خواهد داشت؟»

در جهانی که امروز در آن هستیم، پیدا کردن حقیقت نیازمند شهامت است. اما آن بیانگر چیزی است که برایش می‌ایستیم و کسی که هستیم. بعد از همه اینها، به‌عنوان بشر، وجدان و شخصیت‌مان معرف ما هستند. شکسپیر هشدار داد: «خدا به شما یک صورت داده، و شما خودتان را دیگری می‌کنید.»

انتخابات عمومی ایالات متحده آزمونی از خوبی و شرارت برای همه است. نقشی که ما ایفاء می‌کنیم تصمیم‌گیرندۀ این است که به کجا تعلق داریم.