(Minghui.org) من و شوهرم هر دو در سال 1996 تمرین فالون دافا را شروع کردیم. از آن زمان تاکنون تجربههای معجزهآسایی داشتهایم.
همسرم بعد از اینکه تمرینکننده دافا شد، نوشیدن الکل را ترک کرد. در یک مهمانی دورهمی با دوستانش در سال 1997، آنها یک لیوان پر بایجیو (نوعی از مشروب چینی) برایش ریختند.
او نتوانست از نوشیدن امتناع کند و مجبور شد جرعهای بنوشد. آن شیرین بود، بدون هیچ طعمی از الکل. او دوباره جرعهای نوشید، باز هم همانطور بود. آن مزه آبقند میداد. همسرم در اینباره به دوستانش گفت و همه بعد از چشیدن نوشیدنی همسرم شگفت زده شدند.
در زیر چند داستان دیگر مانند این نقل شده است که در طول 20 سال گذشته در تزکیه در دافا با آنها روبرو شدهایم.
نجات یافتن از تصادف کامیون
در مارس2008، همسرم همراه دو نفر دیگر به شهر چنگدو، استان سیچوان که حدود 3220 کیلومتر با خانه ما فاصله دارد سوار بر کامیونی میرفتند تا محصولات خود را به آنجا ببرند.
وقتیکه به یک منطقه کوهستانی در استان شاآنشی رسیدند، حادثه وحشتناکی اتفاق افتاد. در آن زمان فرد پشت فرمان کامیون راننده کاملاً تازهکاری بود و زمانیکه کامیون در یک سرازیری بود، سرعت را کم نکرد. در همان حال مینیبوسی با سرعت از جهت مخالف میآمد.
برای جلوگیری از برخورد با اتوبوس و آسیب دیدن آن، شوهرم خود را به فرمان رساند و آن را چرخاند تا به یک دیوار بتونی در کنار جاده برخورد کرد. کامیون از دیوار عبور کرد و در پشت آن به سه خانه اصابت کرد، که خوشبختانه هیچ کسی در خانهها نبود.
اگر آن خانهها سد راه آنها نمیشد، کامیون به دره سقوط میکرد.
راننده بیتجربه در صندلی خود گیر کرده بود. همسرم و نفر دیگر از کامیون به بیرون پرتاب شدند اما جراحت جدیای نداشتند. مردم میگفتند این یک معجزه است که این سه نفر زنده ماندهاند.
شفا یافتن و سالم باقی ماندن
درحالیکه برای اولین بار در نوامبر1996 فیلم ویدیوی سخنرانی استاد را تماشا میکردم، احساس خوابآلودگی شدیدی داشتم اما هنوز هم هنگام خواب میتوانستم صدای استاد را بشنوم. استاد چشم سومم را باز کردند و دیدم که ایشان در بُعدهای دیگر هم درحال سخنرانی هستند. در راه بازگشت به خانه، خیلی سریع راه میرفتم و احساس میکردم که در حال پرواز هستم.
بعد از اتمام تماشای سخنرانیهای استاد، پنج مجموعه تمرین را آموختم. از طریق چشم سومم، پنج نفر همانند خودم را در مقابلم دیدم. همچنین بدنم را خیلی درخشان دیدم. همچنین فالونها (چرخهای قانون) بسیاری را در رنگها و اندازههای مختلف بر روی بدن دیگر تمرینکنندگان دیدم.
سابقاً در تمام سال احساس سرگیجه داشتم و نمیتوانستم کار کنم. یک بار روی تختم دراز کشیده بودم و صدای پرندگان را شنیدم. سپس صدای بلند باد را شنیدم. وقتی چشمانم را باز کردم، دیدم که یک فالون بزرگ درحال چرخش در بالای سرم است. بلافاصله ذهنم شفاف شد و دیگر سرگیجه نداشتم. استاد درحال پاک کردن بدنم بود.ند. ایشان مرا درمان کردند.
سرانجام در سال 1997 نسخهای از کتاب جوآن فالون، متن اصلی فالون دافا را بهدست آوردم. وقتی کتاب را باز کردم، دیدم که همه حروف داخل آن میدرخشند.
یک روز در سال 1999، بعد از اتمام تمرینات درحال برگشت به خانه، با همتمرینکنندهای درحال قدم زدن بودیم که صحنهای را در آسمان دیدم. بهوضوح میتوانستم مردم و کالسکههایی را که توسط گاوها یا اسبها کشیده میشدند را ببینم. این صحنهای از دهه 50 بود. فهمیدم که چیزهایی را در بُعدهای دیگر دیدهام.
سقوط سخت
زمستان سال 2012 بود. من و نوهام به سمت خانه راه میرفتیم و زمین بسیار لغزنده بود. ناگهان افتادم و سرم به زمین برخورد کرد. تمام تلاشم را کردم که به خانه بروم. روی تخت دراز کشیدم و احساس سرگیجه و خواب آلودگی داشتم.
شوهرم گفت: «سرت خیلی محکم است. فرورفتگی بزرگی روی یخی که روی آن افتادی ایجاد شده است.» این سرم نبود که محکم بود. این استاد بودند که از من محافظت کردند. چند روز بعد بهبود یافتم.