(Minghui.org) یک افسانه باستانی هندی وجود دارد درباره موشی که بهدلیل ترس از گربهها همواره با اضطراب زندگی میکرد. خدایی دلش برای این موش سوخت و آن را به گربه تبدیل کرد. آن سپس از سگها وحشت داشت، بنابراین خدا آن را به سگ تبدیل کرد. بعد از آن، از پلنگها وحشت داشت، بنابراین خدا آن را به یک پلنگ تبدیل کرد. سپس از شکارچیان ترسید. این بار خدا آن را به موش تبدیل کرد و گفت: «بدون توجه به اینکه چه کاری انجام میدهم، نمیتوانم کمکت کنم، زیرا همیشه قلب یک موش را داری.»
این افسانه بیانگر وضعیت برخی از همتمرینکنندگان در طول این آزار و شکنجه است. آنها چنان به ترسیدن عادت کردهاند که نمیتوانند خود را از آن رها کنند.
یکی از رایجترین پدیدههای این وابستگی، تأکید بیش از حد بر موضوع ایمنی است. البته برخی از تمرینکنندگان به ایمنی توجه نمیکنند و بسیاری از آنها چند بار دستگیر شدهاند. فکر نمیکنم این وضعیت درست باشد. بهنظر من، این تمرینکنندگان خردمند نیستند.
همه ما باید به ایمنی توجه کرده تا از ضررها و مشکلات غیرضروری جلوگیری کنیم، اما نباید از ایمنی بهعنوان بهانهای برای مخفیکردن وابستگیِ خود به ترس استفاده کنیم.
چگونه باید وابستگی به ترس را کاملاً از بین ببریم؟
گفتهای قدیمی وجود دارد: «هرچه سطح مهارت بالاتر باشد، فرد شجاعتر است و برعکس.» در دوره اصلاح فا، تمرینکنندگان با شکلهای مختلفی از آزار و شکنجه روبرو هستند. اگر واقعاً بخواهیم از شر ترس خلاص شویم، باید در تزکیه بهخوبی عمل کنیم.
تزکیه مهمترین و ضروریترین چیز در زندگیمان است. تمرینکنندگان حقیقی باید مشتاق باشند دائماً به درون نگاه کنند و خود را بهبود بخشند. باید کوشا باشیم و یک وضعیت تزکیه عالی را حفظ کنیم. نباید به احساس ناراحتیِ ناشی از تضادها اهمیت دهیم. فقط باید یک خواسته داشته باشیم که ازبینبردن وابستگیها و رشد شینشینگ است.
مهمتر از همه اینکه در مواجه با مداخله، باید افکار درست بفرستیم.
دو تمرین کننده ربوده و به اداره پلیس منتقل شدند. آنها بهطور موقت در آنجا بازداشت شدند، چراکه رئیس اداره در دفترش حضور نداشت. هیچ یک از آن دو تمرینکننده به نتیجه وابسته نبودند و نترسیدند. فقط بیش از پنج ساعت بهطور پیوسته افکار درست فرستادند تا آزار و شکنجه را نفی کنند.
هر چه بیشتر افکار درست میفرستادند، اعتمادبهنفسشان بیشتر میشد. آنها مطمئن بودند که همان روز آزاد میشوند. وقتی رئیس اداره پلیس به دفترش برگشت، بلافاصله هر دو تمرینکننده را آزاد کرد.
این دو تمرینکننده نمیتوانستند چیزی را در بُعدهای دیگر ببینند. آنها فقط به استاد و دافا ایمان داشتند. به توانایی خود در ازبینبردن شیطان نیز باور داشتند.
طی 20 سال گذشته، تعداد بیشتر و بیشتری از تمرینکنندگان در مقایسه با گذشته افکار درستشان قویتر شده است. آنها چند بار در روز افکار درست میفرستند و ترسشان کاهش یافته است. مانند شخصی که در ورزشهای رزمی بسیار ماهر است و وقتی با شخصی شرور میجنگد، هیچ ترسی از کتکخوردن ندارد.
متأسفانه هنوز تمرینکنندگان زیادی هستند که بهشدت میترسند. حتی وقتی مواد منفی در بُعدهای دیگر تقریباً نابود شدهاند و وقتی شاگردان دافا میتوانند شیطان را در بُعدهای دیگر از بین ببرند، آنها هنوز هم ذهن وحشتزده موشها را دارند.
در مسیر تزکیهمان نباید از درد یا مشکل بترسیم. اگر به استاد و دافا باور محکمی داشته باشیم، مطمئناً به کمال خواهیم رسید و موجودات ذیشعور را نجات خواهیم داد.