(Minghui.org) تمرین فالون دافا به بهبود ذهن و بدن و همچنین شخصیت اخلاقیام کمک کرده است. اقوام و دوستانم شاهد تغییرات شگفتانگیز در من بودهاند. مردمی که در روند زندگیام با آنها ارتباط دارم حیرتزده هستند از اینکه دافا برای آنها نیز نعمتهایی را به ارمغان آورده است! برخی از آنها حتی اقدام به تزکیه در فالون دافا کردند.
همسرم تغییر میکند
این دومین ازدواج برای همسرم و همچنین من است. او قلب خوبی داشت اما از نظر خلق و خو دارای مشکل بود. تندخو بود و اغلب درخصوص مسائل واکنش شدیدی نشان میداد. بعضی اوقات نمیتوانست افکارش را کنترل کند و فاقد صبر و شکیبایی بود. اگر مادر و خواهرش چیزی میگفتند که خوشایند او نبود، به خانه میآمد و با من دعوا میکرد. بنابراین، زندگی خانوادگی ما مسالمتآمیز نبوده است.
یک بار بهخاطر موضوعی به حدی خشمگین شد که چاقو را به سمت نوهام گرفت و گفت که او را میکشد. گفت که پس از آن خودش را خواهد کشت. من ترسیده بودم. فکر کردم که میتوانم نوهام را با خود ببرم و مدت کوتاهی از خانه خارج شویم، اما اگر او خودکشی کند چه میشود؟ چگونه میتوانم این موضوع را برای خانوادهاش توضیح دهم؟ برای زندگیام چه اتفاقی میافتد؟
به دختر شوهرم زنگ زدم و او و همسرش به خانهمان آمدند تا با او صحبت کنند. فریادهای حاکی از عصبانیتش بلند بود و وقتی این حادثه به پایان رسید، دختر و دامادش به من گفتند: «اگر پدرم در آینده به چنین رفتارهایی ادامه داد، فقط او را تنها بگذارید. به خانه ما بیایید که درِ آن همیشه به روی شما باز است. بگذارید تنها در خانه بماند.» آنها اینگونه با من که نامادریشان بودم، رفتار میکردند!
مادرشوهرم تنها و ما در خارج از شهر زندگی میکردیم. درحالیکه بهدنبال خانهای برای خرید در نزدیکی او بودیم، در خانهاش ماندیم. قصد داشتیم خانه را در منطقه شهری خریداری کنیم اما بیست هزار دلار کم داشتیم. خواستیم که این مبلغ را از او قرض بگیریم. به او گفتیم که پول را با نرخ بهره بالاتر از بازار فعلی به او بازمیگردانیم. اما او نه تنها از ما دریغ كرد، بلكه بدون هیچ دلیلی مرا مورد سرزنش قرار داد. حتی مرا از خانهاش بیرون کرد! ما تاکسی گرفتیم و به ایستگاه قطار رفتیم تا به خانه برگردیم. در طول مسیر، به شوهرم گفتم که با مادرش بهخاطر رفتاری که با من داشت نجنگد. راننده تاکسی شنید و گفت: «همسر شما خیلی خوب است.» او به راننده گفت:«این دومین ازدواج برای همسرم و همچنین من است. آیا باور میکنی؟»
دو سال بعد، خواهرزاده شوهرم میخواست ماشین بخرد و مادرشوهرم دههزار دلار به او داد. وقتی شوهرم موضوع را فهمید، به او گفت:«من خانهای برای زندگی در آنجا ندارم و خواستم از شما مقداری پول قرض بگیرم. اما شما همسرم را مورد سرزنش قرار دادی و او را از خانهات بیرون کردی. خواهرزادهام میخواهد برای تفریح ماشین بخرد و شما به او پول دادی.» مادرشوهرم چیزی نگفت. به شوهرم گفتم:«این مربوط به گذشته است. یادآوری مجدد آن، فقط اختلاف بین تو و مادرت ایجاد خواهد کرد. لطفاً دیگر به این موضوع اشاره نکن.»
بااینوجود، ما همچنان با مادرشوهرم بهخوبی رفتار میکردیم. به هنگام فصلهای جشن مانند سال نوی چینی، غذاهای خوبی برایش میخریدیم. در یک مناسبت، با خوشحالی خرید را انجام دادیم و به خانه مادرشوهرم رفتیم تا برایش آشپزی کنم. اما او به دلایلی عجیب و غریب، عصبانی شد و وسایل را به اطراف پرت کرد. مادرشوهرم چنان بلند بلند فریاد میزد که حتی همسایگان ما نیز آن را شنیدند. صرفنظر از آنچه اتفاق افتاد، اصول اخلاقی را حفظ كرده و با او بهخوبی رفتار كردم.
همسرم شاهد همه این مسائل بود. او همچنین میدانست که دافا در بهبود وضعیت سلامتیام به من کمک کرده است. وضعیت خانواده ما بهتر شد. در طی این سالها او رفتار من و سایر تمرینکنندگان را دید. فهمید که استاد به تزکیهکنندگان دافا میآموزد که انسانهای خوبی باشند و دیگران را در درجه اول مورد ملاحظه قرار دهند. او احترام زیادی برای دافا قائل شد. این تغییری بود که در نگرش قبلیاش اتفاق افتاد. در گذشته، شوهرم با دوستان همتمرینکنندهام خیلی خوب رفتار نمیکرد. اکنون هنگامی که آنها برای ملاقات با من به خانهام میآیند، از آنها پذیرایی میکند. او همچنین در صورت نیاز تمرینکنندگان ساکن در این محله، برای کمک به آنها میرود.
روزی دوستی که شوهرم بیش از چهل سال او را ندیده بود برای دیدار به خانه ما آمد. او به دوستش گفت: «این همسرم است که مرا تغییر داده است. او قادر است اخلاقش را حفظ کرده و با دیگران بهخوبی رفتار کند.»
والدین شوهرم خوبی فالون دافا را درک کردند
مادر شوهرم مرتباً مرا مورد طعن و لعن قرار میداد. اخیراً گفت:«مردم اغلب میگویند که دختران مایه پشتگرمی مادر هستند، زیرا باملاحظه و دلرحم هستند. اما، وقتی چیزی در قلبم برای اشتراکگذاری دارم، به تو فکر میکنم. نمیتوانم با دخترانم صحبت کنم زیرا نمیتوانم با آنها ارتباط برقرار کنم.»
یکی از خواهران شوهرم قبلاً با ما رفتار ی حاکی از بیاحترامی داشت. او برای شام عید سال نوی چینی در خانه مادرشوهرم حضور پیدا نمیکرد. اما درحال حاضر بسیار تغییر کرده است. امسال، در طول سال نوی هدایای زیادی را به ارمغان آورد. وقتی برای دیدار میآید و اگر برحسب اتفاق وقت شام باشد، میماند. او گفت كه متوجه شد كه من با همه اقوام رابطه دوستانه خوبی دارم.
خواهرشوهر کوچکترم در خارج از شهر زندگی میکرد. اغلب از طریق تلفن با ما صحبت میکرد. او گفت:«شما خیلی فرد خوبی هستی. اما اگر فالون دافا را تمرین نمیکردی، بهتر میبودی. این تمرین در کشور ما مورد تأیید نیست، بنابراین نباید آن را تمرین کنی.» گفتم:«بگذارید درباره این موضوع از طریق تلفن صحبت نکنیم. وقتی برای دیدار به آنجا بیایی، دراینخصوص صحبت خواهیم کرد، خوب است؟»
امسال در طول سال نوی چینی برای دیدار آمد. لبخند زدم و به او گفتم:«آیا نگفتی که من فرد خیلی خوبی هستم؟ بگذارید به شما بگویم:دقیقاً بهخاطر اینکه فالون دافا را تمرین میکنم باعث شد که فرد خوبی باشم. اگر این کار را نمیکردم، خیلی متفاوت بهنظر میرسیدم. من قبلاً از آن نوع افراد بودم که اگر یک بار مرا میزدی باید دو بار تو را میزدم.»
درحال حاضر همه آنها خوبیهای فالون دافا را متوجه شدند.
والدین سالخوردهام از سلامتی خوبی برخوردار هستند
در دهه ۱۹۸۰ پدرم به التهاب معده پیشرونده مبتلا شد. فکر کردم بهترین کاری که میتوانم برای والدینم انجام دهم این است که به آنها فالون دافا را معرفی کنم. میدانستم که این تمرین میتواند هم از نظر جسمی و هم روحی وضعیت سلامتی خوبی را به همراه داشته باشد. بلافاصله برای آنها کتابها و فیلمهای فالون دافا را ارسال کردم.
اندکی پس از آن، هر دو به دیدنم آمدند. به پدرم گفتم:«قبلاً مثل شما مشکلات معده داشتم. بعد از چند روز تمرین فالون دافا، یک شب علائم اسهال را تجربه کردم و سپس، روز بعد، همه چیز به حالت عادی برگشت.» پدرم حرفم را باور نداشت. لبخند زدم و گفتم: «شاید بتوانی آن را امتحان کنی، مطالعه و تمرین را انجام دهی، سپس خواهی دید.» در عرض چند روز، پدرم گفت: «آنچه گفته بودی واقعاً درست بود. من هم مشکل اسهال را تجربه کردم.» پرسیدم: «حال شما چطور است؟» پاسخ داد:«مثل این است که هیچ اتفاقی نیفتاده است. همه چیز به حالت عادی برگشته است.» او هشتادوشش ساله است. دیگر مشکل معده ندارد و حتی هر روز موتورسیکلتش را سوار میشود و بعضی اوقات حتی ما را هم سوار میکند!
مادرم که حدود ۹۰ سال دارد به دیابت مبتلا بود. او مشکلاتی در راهرفتن داشت و بیناییاش کاهش یافت. همچنین دچار مشکلات قلبی، خونریزی لثه و فشارخون بالا بود. اکنون که فالون دافا را تمرین میکند، وضعیت سلامتیاش به حالت عادی برگشته و وضعیت اخلاقیاش نیز بهبود یافته است.
نوه کوچکم دافا را یاد میگیرد
ما قبلاً خارج از شهر زندگی میکردیم. بعد از اینکه به زادگاهمان برگشتیم، چون خانهای را خریدیم و وام مسکن داشتیم، دوباره شروع به کار کردم. بنابراین، وقت نداشتم که از نوهام مراقبت کنم. سپس، پای راستم دچار مشکلاتی شد و دیگر نمیتوانستم کار کنم. بنابراین در خانه ماندم تا از نوهام مراقبت کنم.
متوجه شدم که او رفتارهای بد بسیاری را در خودش رشد داده است. وقتی به خانه شخصی میرفت، به همهچیز کار داشت، هر آنچه را که پیدا میکرد و دوست داشت بخورد و وسایلی را که توجهش را جلب میکرد، میگرفت. او حتی بهخاطر برخی از اعمالش دیگران را مقصر میدانست. تمرینکنندهای درباره مشکلات نوهام به من گفت تا بتوانم به او کمک کند.
روزی نوهام از کلاس مهد کودکش برگشت و گفت معلمش اظهار کرد که او کودن است. پرسیدم: «آیا به این دلیل نبود که در درک آنچه او آموخته بود مشکل داشتی؟ سرش را به علامت تأیید تکان داد. از او پرسیدم:«آیا میخواهی یاد بگیری؟ آیا میخواهی مثل دیگران باشی و معلم بگوید که باهوش هستی؟ آیا میخواهی تمام بزرگسالان در خانه بگویند که دختر خوبی هستید؟» او پاسخ داد: «بله!» پیشنهاد دادم:«پس مانند من فالون دافا را تمرین کن، و طبق آنچه جوآن فالون به ما میآموزد، کارها را انجام بده. سپس استاد لی (بنیانگذار) به شما کمک می کند فرزند بهتر شوی.» او گفت:«باشه. میخواهم فالون دافا را تمرین کنم.»
اندکی پس از آن، نوهام با خوشحالی به خانه آمد و به من گفت که معلم گفت که او دختر خوبی است. او سریع غذا میخورد و حتی پس از آن در کار تمیزکردن کمک میکرد. چند روز بعد، هنگامی که معلم او را به خاطر شرکت فعال در فعالیتها مورد تحسین قرار داد بسیار خوشحال شد. از آن به بعد، هرگز نشنیدم که معلمش از او بهعنوان شاگردی کودن یاد کرده باشد.
یک روز نوهام تب بالا داشت و برآمدگیهایی در تمام بدنش وجود داشت. او گفت سردرد و گلو درد دارد. پرسیدم آیا میخواهد به بیمارستان برود یا خیر. گفت:«نه. در ذهنم خواهم گفت كه فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.» کودک قبل از خواب به آموزههای صوتی استاد گوش فرا میداد. روز بعد تب، سردرد و گلودردش و همچنین همه برآمدگیهای بهوجودآمده از بین رفتند. همه چیز به حالت عادی برگشت.
همه خویشاوندان و دوستانم شاهد خوبی فالون دافا هستند و از تمرین تزکیهام بهرهمند میشوند. فالون دافا واقعاً برای همه خوب است!