(Minghui.org) 75ساله هستم و در سال 1996 تمرینکردن فالون دافا را شروع کردم. طی 20 سال تزکیهام، استاد لی مقدار زیادی از کارما را برایم از بین بردهاند. ایشان زندگی دوبارهای به من بخشیدند و از ایشان بهخاطر نیکخواهیشان سپاسگزارم.
اعتماد به دافا و استاد
در بهار 2018 به خواهر و دخترم گفتم که متوجه تودهای در پستان چپم شدهام. دخترم پیشنهاد داد در بیمارستان تحت آزمایش قرار بگیرم. به او گفتم حالم خوب است و درد یا چیزی احساس نمیکنم. خواهرم گفت: «ما تزکیهکننده هستیم. استاد و دافا را داریم که از ما محافظت میکنند. این بیماری جعلی است. ما فقط مسیری را که استاد نظم و ترتیب دادهاند، دنبال میکنیم.» به آنها گفتم كه به پزشک مراجعه نمیکنم، فقط استاد را دنبال میکنم، فا را مطالعه میکنم و در عوض سه كار را بهخوبی انجام میدهم.
توده تا زمستان 2018 به اندازه یک تخم مرغ شد، اما حالم کاملاً خوب بود. بعد از سال نو چینی، به پسرم که او نیز تمرینکننده دافا است، درباره تودهام گفتم. او گفت: «برای معاینه نزد پزشک برو. اگر چیز جدیای نباشد، خیال همه ما راحت خواهد شد.»
دختر و عروسم هم خیلی مضطرب و مایل بودند که در بیمارستان تحت معاینه قرار بگیرم. برای راحتشدن خیال آنها به بیمارستان رفتم، اما نتیجه آزمایش، سرطان در مرحله پیشرفته بود: تومور به ریهها گسترش یافته بود.
پزشک نتیجه را به من اعلام نکرد. فقط گفت که باید تحت جراحی قرار بگیرم و توده را بردارند. وقتی این را شنیدم، با خودم فکر کردم: «باعث شرمندگی دافا نخواهم شد. جراحی نخواهم کرد. باید به خانه بروم، فا را مطالعه کنم و تمرینات را انجام دهم. سه کاری را که استاد میخواهند، انجام میدهم.»
روز بعد وضعیت تغییر کرد. قبل از اینکه صبح از خواب بیدار شوم، احساس کردم یک دست بزرگ و نرم سه الی چهار دقیقه به پشتم فشار میآورد. احساس خیلی راحتی داشتم. میدانستم استاد هستند که کمک میکنند کارما از بین برود و بدنم را پاکسازی میکنند. در همین حین خواهرم تماس گرفت و گفت: «ما تمرینكننده دافا هستیم و باید الزامات استاد را دنبال كنیم. تمرینكنندگان دافا فوق طبیعی هستند. ما هیچ بیماریای نداریم. کل تجلی بیماری کذب است.» بعد از شنیدن این حرف، در قلبم راسختر شدم.
خواهرم در ادامه گفت: «همتمرینكنندگان پیرامونمان در حال فرستادن افكار درست برایت هستند. باید قاطعانه به استاد و دافا باور داشته باشی و فقط مسیری را که ایشان نظم و ترتیب دادهاند، دنبال کنی.» فهمیدم که استاد از زبان خواهرم استفاده میکنند تا تشویقم کنند به ایشان و دافا باور داشته باشم.
استاد بیان کردند:
«[اگر] افکار مریدان بهاندازه کافی درست باشد
استاد نیروی آسمانی را برمیگرداند» («پیوند استاد و مرید»، هنگ یین 2)
استاد بدنم را پاکسازی میکنند
هر شب به گروه مطالعه فا میرفتم. وقتی کتاب اصلی فالون دافا، جوآن فالون را باز میکردم، عکس استاد را میدیدم که به من لبخند میزنند. میدانستم که ایشان در حال تشویقکردنم هستند. بعداً این موضوع را به پسرم گفتم. او به من یادآوری کرد که ذهنیت شوق و اشتیاق بیش از حد را رشد ندهم. سپس به درون نگاه کردم و وابستگیهای زیادی را یافتمم: حسادت، عواطف و احساسات، خودنمایی و ترس. مصمم شدم آنها را رها کنم.
در نیمه اول سال 2019 آن توده در پستانم که بهاندازه تخم مرغ شده بود، کمکم شروع به بزرگشدن کرد. مانند گل کلم رشد کرد تا اینکه ترکید. مایعاتی از داخل توده خارج میشد. پستان چپم قرمز و بزرگ شده و گاهی کمی دردناک بود. جدیاش نگرفتم و به کارهای خانه، پختوپز، شستن لباس و پرورش سبزیجات ادامه دادم.
در ماه اوت2019 پستانم گاهی خونریزی میکرد. یک روز یک ساعت و نیم خونریزی داشت و تحملم تمام شد. بنابراین گفتم: «استاد، دیگر نمیتوانم تحمل کنم.» سپس خونریزی متوقف شد. در آن روز حدود سه کاسه خونریزی داشتم.
توان و انرژیام را از دست داده بودم و نمیتوانستم چیزها را بهوضوح ببینم. فرزندانم همه سر کار بودند، بنابراین نمیخواستم مزاحمشان شوم. سپس به خواهرم زنگ زدم و گفتم: «میخواهم بگویم که استاد پستانم را پاکسازی کردند و همه چیزهای بد درونش بیرون ریخته شد. حالم خوب است، فقط توانم را از دست دادهام.»
خواهرم بعد از مدتی آمد و گفت: «رنگت پریده است. استاد بدنت را با توجه به میزان توان و تحملت پاکسازی کردند. این چیز خوبی است. زیاد فکر نکن، فقط مسیری را که استاد نظم و ترتیب دادهاند، دنبال کن.»
روز بعد دخترم آمد تا از من مراقبت کند. بعد از هفت روز، توان و انرژیام برگشت، بنابراین دخترم دوباره به سر کارش برگشت. سپس پستانم کمی دیگر خونریزی کرد. میدانستم که استاد درد را برایم تحمل کردهاند. بابت نیکخواهیشان سپاسگزارم!
در مدت کوتاهی بهبود یافتم. مردم عادی مرا میدیدند و میگفتند: «اینکه فالون دافا را تمرین میکنی، برایت بسیار عالی است. اینقدر زیاد خونریزی داشتی، اما تحت عمل جراحی قرار نگرفتی، دارو نخوردی یا آمپول تزریق نکردی و خیلی سریع بهبود پیدا کردی. واقعاً شگفتانگیز است!»
اکنون با گفتن ماجرای بهبودیام به مردم، حقایق را روشن میکنم و به فا اعتبار میبخشم.
دافا فوقالعاده است
حکچ پسرم را در اردوگاه کار اجباری حبس کرده و تحت آزار و شکنجه قرار داده است، زیرا او دافا را تزکیه میکند. این آزار و شکنجه صدمات بسیار زیادی به خانواده ما وارد کرد. خانوادهام از ترس نمیخواستند که من دافا را تمرین کنم.
گرچه تسلیم نشدم، اما با پشتکار تزکیه نکردم و مرتکب اشتباهاتی شدم. اکنون با قاطعیت مسیری را که استاد نظم و ترتیب دادهاند، دنبال میکنم. محنت بیماری را پشت سر گذاشتم، بدون اینکه خسارتی به خانوادهام وارد کنم یا مداخلهای برای کار و زندگی پسر و عروسم ایجاد کنم. علاوه بر این، پزشک میگفت تومور به ریههایم گسترش یافته است، اما من سرفهای نداشتهام و بهطور طبیعی نفس میکشم. دافا بسیار خارقالعاده است!
اکنون دختر و عروسم هر دو به دافا اعتقاد دارند و از تزکیهام حمایت میکنند. عروسم همیشه فرستادن افکار درست را به من یادآوری کرده و خانوادهمان در هماهنگی زندگی میکند.
هر آنچه استاد به من دادهاند، گرامی میدارم و از زندگی دوبارهای که به من بخشیدند، استفاده و به ایشان کمک میکنم وجدان مردم را بیدار کنند. مسیری را که استاد نظم و ترتیب دادهاند دنبال میکنم و سه کار را بهخوبی انجام میدهم.