(Minghui.org) بسیاری از تمرینکنندگان دافا گفتهاند که تمرین این روش باستانی معنوی و مدیتیشن، ازنظر جسمی و روحی برایشان مفید بوده است. نهتنها خودِ تمرینکنندگان، بلکه بسیاری از اعضای خانوادهشان نیز از فالون دافا بهرهمند شدهاند.
«من خوبم. دخترم فالون دافا را تمرین میکند.»
والدین تمرینکنندهای به نام یان حدوداً 80 ساله هستند. هنگام پیادهروی، ماشینی که با سرعت درحال حرکت بود با مادرش تصادف کرد. ماشین ناگهان متوقف شد و راننده از ماشین بیرون پرید. او تا سرحد مرگ ترسیده بود.
مادر یان روی سقف ماشین بود. راننده نمیدانست چهکار کند. بسیاری از رهگذران متوقف شدند که ببیند چه خبر است. زنِ راننده از ماشین بیرون آمد و درحالی که نوزادی گریان را در آغوش داشت گفت: «خیلی متأسفیم.»
مادر یان به آهستگی گفت: «نگران نباشید. من خوبم. دخترم فالون دافا را تمرین میکند، از من محافظت خواهد شد و من نیز از آن سود میبرم. لطفاً فقط به من کمک کنید از سقف ماشین پایین بیایم.»
راننده به او کمک کرد که پایین بیاید. او واقعاً صدمهای ندیده بود.
مادر برای دفاع از فالون دافا برکت یافت
مادر تمرینکننده دیگری حدوداً 90 ساله است. او به سخنرانیهای فالون دافا گوش میدهد و میداند که این تمرین بسیار خوب و صالح است. هروقت میشنود که مردم به فالون دافا تهمت میزنند، او درباره فالون دافا روشنگری حقیقت میکند و از آن افراد میخواهد که به تبلیغاتی که دافا را بدنام میکنند و توسط رژیم کمونیستی پخش میشوند، اعتقاد نداشته باشند.
هنگامیکه نزدیک رودخانه درحال شستن لباس بود، بسیاری از روستائیان که نزدیکش بودند درباره تهمتهایی که از رژیم کمونیستی شنیده بودند صحبت میکردند. صحبتهای زیادی شد، که بسیاری از تمرینکنندگان فالون دافا بهعلت ممنوع شدن اعتقادشان، برای اعتراض به دولت به پکن رفتند.
مادر تمرینکننده صحبتهای آنان را اصلاح کرد: «اینطور نیست. آنها بهمنظور دادخواهی برای دافا به پکن رفتند چراکه دیگر اجازه نداشتند تمرین کنند.» درادامه او درباره حقایق پایهای فالون دافا، اصولش و چگونگی بهرهمند شدن تمرینکنندگان از تمرین، برای آنها سخن گفت. روستائیان حقیقت را درک کردند.
او بهخاطر حمایت عادلانه و قلب مهربانش، برکت یافته است. علیرغم اینکه 90 ساله است، از سلامتی خوبی برخوردار است و میتواند بسیار خوب بخواند و بشنود.
یک رؤیای عجیب
شوهر یک تمرینکننده فالون دافا به نام هویی در ژوئیه2016 برای دو شب پیاپی رؤیای عجیب و غریبی دید. یک ماهی به او حمله و سعی کرد که او را با خود بکشاند. او فهمید که این عجیب است و شروع به گفتن عباراتی کرد که همسرش به او گفته بود: «فالون دافا خوب است؛ حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است.»
شب سوم در خانهتنها بود و شام میخورد. ناگهان احساس وحشت کرد و فقط خواست که ازخانه خارج شود. بنابراین، غذایش را برداشت و به حیاط رفت.
قبل از اینکه غذایش را تمام کند، صدای شدیدی را شنید و سقف خانه فروریخت! سقف خانه دقیقاً درمحلی که او قبلاً درخانه نشسته و شام میخورد سقوط کرد!
او میدانست که استاد فالون دافا از او محافظت کردند و همچنین فهمید که رؤیایش درباره چه بود. او نتوانست هیجانش را کنترل کند و به همسرش تلفن زد: «حق باتوست! وقتی یک نفر فالون دافا را تمرین میکند، تمام خانواده از آن سود میبرند! فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!»