(Minghui.org) شوهرم یک کارگر ساختمانی است. چند سال پیش از ارتفاع زیادی سقوط کرد و از ناحیه سر آسیب جدی دید. برای جراحی اورژانسی او را به بیمارستان منتقل کردند. او در کما ماند و من در کنار تختش ماندم و هر روز گریه میکردم. بسیاری از بستگان امیدی به زندهماندنش نداشتند.
دکتر بعد از چهار روز به من گفت: «یک معجزه لازم است که همسر شما بههوش بیاید.» ناگهان دیدم چشمان شوهرم حرکت میکنند، سپس دهان او حرکت کرد. داد زدم: «او حرکت کرد!» دکتر متعجب شده بود و گفت: «بیدار شدن نشانه خوبی است. این معجزه است!» از شادی گریه کردم.
خواهر شوهرم یک تمرینکننده فالوندافا است. او هر روز به بیمارستان میآمد تا شوهرم را ملاقات کند. من معتقدم که این معجزه اتفاق افتاد زیرا او از معلم لی هنگجی، بنیانگذار فالوندافا، برای نجات دادن جان همسرم درخواست کمک کرد.
شوهرم شش ماه بعد برای جراحی بعدی به بیمارستان بازگشت. حدود یک ماه پس از آن، در حال قدم زدن در خیابان بودیم که شوهرم بیهوش شد و به زمین افتاد. اندامهای او شروع به منقبض شدن و لرزش کرد و از دهان او کف بیرون میآمد. شوکه شدم و درخواست کمک کردم. فکر کردم که او را از دست دادهام.
خانوادهام آمدند و او را به بیمارستان منتقل کردند. دکتر گفت که از بیماری صرع رنج می برد که ناشی از آسیب دیدگی و ضربه قبلیاش است و هیچ درمانی برای آن وجود ندارد اما با دارو قابل کنترل است. انتظار میرفت که تا پایان عمر چند بار در سال دورههای صرعی داشته باشد.
وضعیت شوهرم مرا نگران کرد. نمیتوانستم هر روز با او باشم اما میترسیدم که وقتی بیرون است تشنج داشته باشد و یک ماشین به او برخورد کند یا در حال عبور از کنار یک حوضچه، داخل آن بیافتد.خواهر شوهرم از وضعیت همسرم مطلع شد. او به هردوی ما گفت که این دو جمله را هر روز تکرار کنیم: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!»
من به پیشنهاد او گوش دادم و جملات را برای شوهرم هر روز میخواندم و بهترینها را برایش آرزو میکردم. همچنین تشویقش کردم که خودش هم جملات را تکرار کند، که او صادقانه این کار را انجام داد.
معتقدم که معلم لی مراقب ما بودند. وضعیت سلامتی شوهرم به طور قابل توجهی بهبود یافت. او در سال اول دو بار و سپس هر سال یک بار و سپس هر سه یا چهار سال یک بار دچار حملات صرع شد. آخرین باری که او یک حمله صرع داشت، در سال 2008 بود و از آن زمان به بعد حال او خوب بوده است. این واقعاً یک معجزه است!
ما هرگز نمیتوانیم لطف و محبت معلم را بهخاطر نجات خانوادهمان جبران کنیم. هیچ کلمهای نمیتواند قدردانی صادقانهمان را بیان کند!