(Minghui.org) خانم رن کانرو با مکث گفت: «وقتی دیدم که در آنجا دراز کشیده است، قلبم هزار تکه شد.اما به بهترین وجه ممکن خودم را جمع کردم.»
«چشمانش هنوز نیمه باز بود. پلکهایش را به آرامی نوازش کردم تا بسته شد. پیشانی سردش را لمس کردم و دست سفتش را کشیدم تا صاف شود.» خانم رن، مادری که تقریباً دو دهه پیش تنها پسرش را از دست داد، کابوس بدترش را مرور میکند که تا امروز هنوز هم او را آزار میدهد.
«وقتی پای راستش را دیدم تقریباً از حال رفتم، از زانو به پایین کلاً سیاه بود. یک لکه به اندازه کف دست من پشت ساق پایش بود و یک لکه به اندازه انگشت شستم در داخل پایش وجود داشت، جایی که پوست و گوشت آن از بین رفته بود و استخوانهایش دیده میشد. تمام پایش مثل یک تکه چوب خشک شده بود. این اصلاً پسری نبود که در ذهن من بود.»
خانم رن تقریباً از یک سال قبل از مرگ فرزندش، آقای یوان جیانگ، او را ندیده بود. او از دستگیری پسرش در ماه اوت بهدلیل تمرین فالون گونگ اطلاع داشت، اما هیچ خبری دربارۀ فرار اخیر او از بازداشت نداشت، جایی که او بهطرز وحشیانهای مورد شکنجه قرار گرفته بود.
آخرین باری که پسرش را دید قبل از عزیمت او و شوهرش به پکن بود که آنها در دسامبر سال 2000 برای دادخواهی از آزار و اذیت ایمان مشترکشان به دولت مرکزی رفته بودند. هر دو دستگیر و بازداشت شدند. هنگامی که خانم رن در اوایل تابستان 2001 پس از پنج ماه بازداشت آزاد شد، او فقط دلتنگ آقای یوان شد که برای اجتناب از دستگیری از شهر خارج شده بود.
سپس خبر دستگیری وی در اواخر اوت2001 منتشر شد. خانم رن و همسرش متوجه شدند كه آقای یوان در كجا بازداشت شده و چند بار برای ملاقات اقدام كردند اما هرگز اجازه ورود به آنجا را نداشتند. او فقط میخواست لباس گرم به پسرش بدهد، زیرا روزها در شهرشان، لانژو در شمال غربی چین هوا رو به سردی بود.
او که میدانست تمرینکنندگان فالون گونگ، بهویژه افراد تسلیمناپذیر، در بازداشتگاهها تحت شکنجه و بدرفتاری قرار میگیرند، نگران سلامت و امنیت پسرش بود. او پسرش را خیلی خوب میشناخت. هرگز در ایمانش متزلزل نمیشد. آن تماس تلفنی صبح 9 نوامبر غافلگیرکننده نبود.
پس از قطع تلفن، همانطور که از او خواسته شد با سرعت به خانه تمرینکنندهای محلی رفت، اما قبل از رفتن به اتاق درنگ کرد. او آنجا بود، پسر عزیزش، مرده بود. او فقط 29 سال داشت، جوانی خوشآتیه که هنوز میتوانست بهترین ایام را برای زندگی داشته باشد.
تجربه غمانگیز آقای یوان، خانم رن و خانواده آنها از دستگیری، بازداشت و شکنجه خودسرانه و مرگ منحصربفرد نیست. مصیبتهای مشابهی برای صدها هزار نفر از تمرینکنندگان فالون گونگ و خانواده آنها در سراسر چین اتفاق افتاده است، زیرا حزب کمونیست چین (حکچ) این روش معنوی را در ژوئیه1999 ممنوع کرد و آزار و اذیت بیرحمانهای را راهاندازی کرد که پیروان آن را هدف قرار داد.
دستگیری و مرگ آقای یوان بهعنوان هماهنگکننده و رابط اصلی با سه مرکز دستیاری استانهای شمال غربی، توجه بسیاری از مقامات محلی را به خود جلب کرد. بسیاری از تمرینکنندگان محلی در این امر همدستشناخته شدند، از جمله والدین وی و کسانی که به او کمک کرده بودند.
۱-ماجرای آقای یوان جیانگ
دانش آموخته دانشگاه معتبر چینگهوا
خانواده آقای یوان اصالتاً اهل شهرستان دنگکو در مغولستان داخلی هستند. چهارمین فرزند و تنها پسر آقای یوان در 24اوت1972 در شهر لانجو، استان گانسو، از والدینی معلم متولد شد. پدرش، پروفسور یوان ژوگو، رئیس گروه فیزیک در دانشگاه عادی شمال غربی بود. مادرش خانم رن کانرو در مدرسه ابتدایی وابسته به دانشگاه تدریس میکرد.
آقای یوان از کودکی ضعیف و بیمار بود. در دبیرستان تشخیص داده شد دچار التهاب عضلات قلب و التهاب حنجره است و مجبور شد یک سال ترک تحصیل کند. وی پس از بازگشت بهعنوان پیشدبیرستانی، در ششمین مسابقه سالانه فیزیک در سطح کشوری
شرکت و در استان گانسو مقام پنجم را کسب کرد. او در سال 1990 از دبیرستان فارغالتحصیل شد و برای تحصیل در رشته مهندسی الکترونیک در معتبرترین دانشگاه کشور، دانشگاه چینگهوا پذیرفته شد.
آقای یوان بهرغم موفقیت بزرگ علمیاش، طی چند سال اول تحصیل در دانشگاه از نظر جسمی ضعیف بود. او همچنین در آن زمان عادتهای بد سیگار کشیدن و نوشیدن الکل نیز داشت.
کشف علم فوقالعاده
آقای یوان اولین بار در سال 1993 درباره فالون گونگ شنید که فالون دافا نیز نامیده میشود. بهطور اتفاقی، وی در سمیناری که توسط بنیانگذار، آقای لی هنگجی در شهر دالیان برگزار شد شرکت کرد و تمرینکننده شد. طولی نکشید که سیگار و مشروبات الکلی را ترک کرد و همه بیماریهایش از بین رفت. سالم و پرانرژی شد و بهطور اساسی تغییر کرد.
آقای یوان متقاعد شد که اصل حقیقت، نیکخواهی و بردباری فالون گونگ آموزههای واقعی فای بودا است. این یک روش تزکیه پذیرفته راستین است که الهامبخش مردم برای مهربانی است. این علمی خارقالعاده است. آقای یوان در ماههای بعد استاد لی هنگجی را در شهرهای مختلف دنبال و در پنج سمینار ایشان شرکت کرد.
فالون گونگ به او خرد بخشید و خصوصیات اخلاقی او را ارتقا داد. آقای یوان علاوه بر اینکه خود تمرین میکرد، در خصوص این روش تزکیه نیز اطلاع رسانی میکرد و به بسیاری از افراد در دانشگاه چینگهوا کمک کرد تا شروع به تمرین کنند.
تمرینکنندهای که در اوایل دهه 90 نیز در چینگهوا حضور داشت، بهخاطر دارد: «استاد دانشگاهی که در سمینار استاد لی در هاربین شرکت کرده بود محل تمرین را در محوطه دانشگاه راهاندازی کرد. یوان جیانگ که در تعداد زیادی از سمینارهای استاد شرکت کرده بود، از اولین کسانی بود که بهطور منظم در تمرین گروهی شرکت میکرد.
«ما هر روز صبح در مکانی متفاوت در محوطه دانشگاه، گاهی مقابل سالن اجتماعات یا حوض باغ جینچون یا مقابل یادبود دانشگاه ملی وابسته به جنوب غربی (لیاندا) جمع میشدیم. ما همچنین هر شب در دفتر اداری دور هم جمع میشدیم تا نوارهای ویدیویی سخنرانی را تماشا کنیم یا به نوارهای صوتی آموزش فای استاد گوش دهیم.»
شغلی در دفتر ارتباطات لانژو
آقای یوان در تابستان 1995 از دانشگاه چینگهوا فارغالتحصیل شد و برای فرصت شغلی عالی کار با دفتر مخابرات لانژو به خانه بازگشت. جوانی مهربان و صمیمی که همیشه خوشحال بود که کمکرسان است، محبوبیت آقای یوان در میان همکارانش افزایش یافت. عملکرد برجستهاش نیز باعث شد که در میان سرپرستان شناخته شود و از طرف همتایان بخش فناوری نیز مورد احترام قرار گرفت.
آقای یوان همهفنحریف شرکت شد و کلیه مشکلات مربوط به فناوری و مسائل رایانهای را حل و فصل میکرد. تلفن همراه در دهه 90 معمول نبودند و بیشتر مردم از پیجر استفاده میکردند. او همیشه حتی وقتی سر کار نبود، به پیامهای پیجرش پاسخ میداد. او برای تماس فوراً به سمت تلفن عمومی نزدیک منزلش میرفت و همیشه با جزئیات و با حوصله به سؤالات پاسخ میداد.
هنگامی که اداره مخابرات لانژو در سال 1999 کارش را گسترش داد و یک شرکت وابسته به نام صنعت اطلاعات فیتیان وانگجینگ را تأسیس کرد، آقای یوان گزینه آشکاری برای سمت معاون مدیر کل و مدیر ارشد فناوری شد.
محل تمرین گروهی در دانشگاه عادی شمال غربی
آقای یوان بلافاصله پس از بازگشت به شهر خود لانژو، انجام تمرینات روزانه را در دانشگاه عادی شمال غربی آغاز کرد. در ابتدا فقط خودش بود. کمکم افراد بیشتری به او پیوستند.
آقای یوان با سختکوشی و دانش فناوری به شهر خود بازگشت. او همچنین دیگران را در ایجاد سرزمین پاک معنوی در شمال غربی چین راهنمایی کرد. ظرف مدت دو سال، محل تمرین دانشگاهی که فقط با حضور آقای یوان بنا گذاشته شد، اکنون هر روز صبح بهطور منظم شاهد حضور دههاهزار نفر بود.
بسیاری از مکانهای جدید تمرین در سراسر شهر به وجود آمدند. مردم هر روز صبح در پارکها و میادین اجتماع میکردند تا تمرینات را با هم انجام دهند. در پرتو آفتاب صبح، تمرینکنندگان صلحآمیز همراه با موسیقی زیبای فالون گونگ حرکات ملایمی انجام میدادند. این گروهها منظرهای کاملاً دیدنی و زیبا در لانژو «شهر طلایی» ایجاد میکردند.
تمرین فالون گونگ بدون تبلیغ و آگهی، به صورت دهان به دهان گسترش یافت. قدرت شفابخشی معجزهآسا و اثربخشی آن در ارتقای خصوصیات اخلاقی جامعه بهطور کلی باعث گسترش وسیع آن و افزایش تعداد افراد شد.
در اواخر دهه 90 تعداد تمرینکنندگان در منطقه شمال غربی بهسرعت افزایش یافت. آقای یوان برای كمك بهتر به تمرینکنندگان جدید و هماهنگی در بین مکانهای تمرین، مراكز دستیاری داوطلبانه را در لانژو مرکز استان گانسو، سپس در شیینگ و یینچوان به ترتیب مرکز و همسایه چینگهای و استان نینگشیا تأسیس کرد. آقای یوان هماهنگکننده و رابط هر سه مرکز شد.
اگرچه کارگاههای آموزشی فالون گونگ رایگان هستند، چاپ مطالب و اجاره فضای این کارگاهها هزینهبر است. تمرینکنندگانی که در مراکز دستیاری کمک میکردند نهتنها داوطلبانه وقت خود را صرف میکردند، بلکه با اهدای پول نیز کمک میکردند. آقای یوان بهعنوان یك جوان تحصیلکرده با زندگی ساده، هر ساله بودجه قابل توجهی به مراكز اهدا میكرد.
هنگامی که گانسو دیلی، بزرگترین روزنامه استان، مقالهای افتراآمیز به فالون گونگ را در ژوئیه1998 منتشر کرد، آقای یوان شخصاً به دفتر آن رفت و تجربهاش را دربارۀ بهرهمندی از این روش تزکیه با سردبیران و خبرنگاران در میان گذاشت. اخلاص و صداقت وی کارمندان روزنامه را بسیار تحت تأثیر قرار داد، آنها نگرش خود را به این روش تغییر دادند و بعداً عذرخواهی از انتشار این مقاله را منتشر کردند.
آقای یوان همچنین به تشکیل همایشهای در سطح استانی برای تمرینکنندگان جدید و قدیمی کمک کرد تا گرد هم آیند و تجارب تزکیه خود را به اشتراک بگذارند. سومین کنفرانس سالانه تبادل تجربه در سال 1998 در سالن ژیمناستیک لانژو برگزار شد. بسیاری از تمرینکنندگان ماجراهایهای خود را به اشتراک گذاشتند و حتی کارکنان محل برگزاری و تیم امنیتی برای شنیدن صحبتهای آنها نشستند.
حدود دههزار نفر در این کنفرانس شرکت کردند و بدون هیچ گونه هلدادن و فریاد، آرام و منظم مراسم پیش رفت. تمرینکنندگان محل را تمیزتر از زمان شروع کار ترک کردند. کارکنان تحت تأثیر قرار گرفتند: «ما هرگز چنین گروه خوبی را ندیدهایم. از آمدن مجدد شما استقبال میکنیم.»
والدین آقای یوان تمرین فالون گونگ را شروع کردند
والدین آقای یوان پس از مشاهده تغییرات چشمگیر پسرشان از نظر جسمی و روانی، دانستند که فالون گونگ روش خوبی است.
خانم رن در آن زمان دچار بیماری قلبی و مشکل کبدی بود. اگرچه او دو عمل جراحی بزرگ انجام داده بود، اما علائم هر زمستان عود میکرد، حتی گاهی اوقات لازم بود در بیمارستان بستری شود. اندکی پس از آنکه وی به تمرین پرداخت، همه بیماریهایش از بین رفت.
پدر آقای یوان دچار سیروز ، در مراحل پایانی زخم کبد بود و داروهای متعددی مصرف کرد اما هیچ کمکی نکردند. سیستم ایمنی بدنش ضعیف بود و به راحتی بیمار میشد. او حتی در طول تابستان مجبور به پوشیدن کلاه بود و نمیتوانست چیزی سرد بخورد وگرنه مریض میشد. بعد از اینکه تمرین فالون گونگ را شروع کرد، وضعیت سلامتی او بهسرعت بهبود یافت و بهنظر میرسید که او فردی کاملاً متفاوت شده است.
اگرچه آنها در طول تاریخ مشکلات بسیاری را پشت سر گذاشتهاند، مردم سختکوش و مهربان چین هرگز ارتباط معنوی خود را با موجودات الهی از دست ندادهاند و همیشه به خوب بودن اعتقاد داشتهاند. فالون گونگ مانند بارقهای از نور، با ریشههای عمیقش در خرد باستانی، استان گانسو، غارهای محل زندگی هزار بودا را روشن و امیدی را در مردم زنده کرد. قدرت معجزهآسای فالون گونگ در بهبودی و سلامتی، اعضای زیادی را در منطقه شمال غربی جلب کرد. با عمیق شدن درک تمرینکنندگان از آموزههای آن، اخلاقیات آنها ارتقا یافته و نگاهشان به زندگی تغییر کرده و بهتر میشود.
آزار و شکنجه آغاز شد
انتشار مقاله افتراآمیز به فالون گونگ در روزنامه گانسو دیلی در سال 1998 یک اتفاق منحصربفرد نبود. از آنجا که این روش محبوبیت بیشتری پیدا کرد، توجه دولت مرکزی را نیز جلب کرد. برخی از مقامات ارشد، این روش معنوی بر اساس اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری را تهدید دانستند. انتشار همه کتابهای فالون گونگ در سال 1996 ممنوع شد و خبرگزاریهای مختلف انتقاد از این روش را آغاز کردند. اما هیچ یک مانع رشد این گروه نشد. تخمین زده میشود که تا سال 1999، تقریباً 100میلیون نفر در چین فالون گونگ را تمرین میکردند.
تعداد صعودی تمرینکنندگان باعث ناراحتی جیانگ زمین، رئیس وقت حکچ شد و طولی نکشید که در ژوئیه1999 آزار و شکنجه علیه فالون گونگ را در سراسر کشور به راه انداخت. یک دستگیری در مقیاسی بزرگ در تاریخ 20ژوئیه انجام شد و همه هماهنگکنندگان محلی تا سطح شهرستان دستگیر شدند.
آقای یوان و هفت نفر دیگر، از جمله آقای گِه جونیینگ، آقاییو جینفانگ و آقای لی مینگیی از شهر لانژو صبح آن روز دستگیر شدند. آنها به هتل رنمین و هتل هونگتودی در لانژو منتقل و به مدت شش ماه در بازداشت بودند.
آقای یوان از 11ژوئیه برای یک سفر کاری به شهر دونهوانگ رفته بود. وقتی در روز بیستویکم طبق برنامه برنگشت، خانوادهاش با محل کار او تماس گرفتند. سرپرست او والدینش را فریب داد و گفت برای کار به شهر دیگری رفته است، با اینکه میدانست آقای یوان قبلاً از سفر کاری خود بازگشته است و مأمور لی پیکان و لو ژیبین از اداره پلیس لانژو، اوایل صبح روز بیستم او را از خانه اجارهایاش بردند.
یک طبقه کامل از هتل رنمین به بازداشت تمرینکنندگان فالون گونگ اختصاص داشت. هر تمرینکننده در اتاق جداگانهای محبوس و بهطور شبانه روزی تحت نظر قرار گرفت. به خانواده آنها اطلاع داده نشده و اجازه ملاقات نداشتند. آقای یوان شش ماه شستشوی مغزی شدیدی را تحمل کرد تا اینکه در 20ژانویه2000 با قرار وثیقه آزاد شد. به او دستور داده شد طی شش ماه آینده هفتهای یک بار به اداره پلیس شهر مراجعه کند.
با تبانی اداره پلیس شهر، شعبه ادارۀ 610 (سازمانی فراقانونی ایجاد شده بهطور خاص برای آزار و شکنجه فالون گونگ) در شرکت وی، آقای یوان را در ژانویه 2001 از کار تعلیق کرد. آقای یوان برای اجتناب از آزار و اذیت و بازداشتهای خودسرانه تصمیم گرفت شهر را ترک کند.
آقای یوان در لیست افراد تحت تعقیب کشوری قرار گرفت. اداره پلیس لانژو و محل کارش گروهی را برای جستجوی وی در پکن، در گوانگژو، در زادگاه پدرش در مغولستان داخلی و حتی در محل زندگی پسر عمویش در یک دهکده کوهستانی کوچک فرستادند. خانم رن به خاطر آورد: «پس از رفتن پسرم، پلیس اغلب خانوادهام را مورد آزار و اذیت قرار میداد و سعی میکرد بفهمد او کجاست.»
دستگیری و شکنجه
آقای یوان چون در حال فرار بود، با وجود دانش حرفهای خود ایده یافتن کار را کنار گذاشت. او که زندگی بسیار مقتصدانهای داشت، با سایر تمرینکنندگان ارتباط برقرار کرد و تمام تلاشش را صرف افشای دروغهای افتراآمیز رژیم کمونیستی به فالون گونگ کرد.
بهعنوان راهی برای جلوگیری از سفر تمرینکنندگان به پکن برای دادخواهی از حق تمرین فالون گونگ، کارت شناسایی بسیاری از تمرینکنندگان توقیف شد. محلهای کنترل و بازرسی در امتداد بزرگراههای اصلی ایجاد شد و اتوبوسها و قطارهای راه دور بهطور مداوم تفتیش و کنترل میشد. جایی که همه مسافران باید کارت شناسایی خود را نشان میدادند. بسیاری از تمرینكنندگان بدون کارت شناسایی، هنگام اقدام برای خرید بلیت یا سوار شدن به قطار، از این طریق شناسایی شدند.
در تاریخ 30 اوت2001 ، یک اتوبوس در شهر دانهوانگ متوقف شد و پلیس شروع به بررسی کارت شناسایی تکتک مسافران کرد. آقای یوان سوار اتوبوس و بدون شناسنامه بود. او برای اجتناب از دستگیری، اوایل سال زادگاهش لانژو را ترک کرده بود.
وقتی آقای یوان نتوانست کارت شناسایی ارائه کند، پلیس مشکوک شد. طولی نکشید که او را بهعنوان یکی از فراریان فالون گونگ شناسایی و دستگیر کردند. گفته شد که این جستجو مستقیماً به دستور وزارت امنیت عمومی در پکن صورت گرفته است به این امید که مانع رفتن بیش از دهها تمرینکننده شوند که احتمالاً از آن مسیر به استان شینجیانگ میرفتند.
اداره امنیت عمومی گانسو بهسرعت پروندهای را علیه آقای یوان تشکیل داد و برای یافتن کلیه تمرینکنندگان مرتبط با وی در سه استان شمال غربی کمیته ویژهای تشکیل شد. این مقامات یک فرصت سیاسی عالی را برای صعود به مناصب عالی رتبه و ترفیع در شغل خود دیدند. بعداً یکی از مقامات کمیته فاش کرد که آقای یوان پس از دستگیری در دونهوانگ آویزان شده و بهشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.
سپس وی را به بازداشتگاه سیرگو در منطقه شیگو در لانژو بردند. میگفتند که آقای یوان در ابتدا در سلول انفرادی محبوس بود اما سرانجام پس از اعتراض از آن خارج شد. اما خانواده وی از محل بازداشت وی مطلع نشدند.
آقای رن به خاطر آورد: «ما سعی کردیم محل پسرم را پیدا کنیم. هنگامی که به بازداشتگاه سیرگو رفتیم، نگهبانان به ما گفتند که وی در آنجا بازداشت نشده است. سپس به بازداشتگاه شیگوایوان رفتیم اما نتوانستیم او را در آنجا پیدا کنیم، بنابراین به سیرگو بازگشتیم و سرانجام فهمیدیم که او در بخش شماره 4 است. اواسط ماه اکتبر بود که سرانجام این موضوع را فهمیدیم.»
«مأمور وانگ جیشو از اداره پلیس لانژو مسئول پرونده پسرم بود. وقتی به نگهبانان گفتم که میخواهم تعدادی لباس گرم برای پسرم بیاورم، وانگ گفت که باید با مافوقش تماس بگیرد. سرپرستش حتما از از آنسوی خط پرسید که چه کسی آمده است، زیرا وانگ در پاسخ گفت: "به نظر میرسد مادرش است." سپس به من گفتند که مافوق اجازه داده که لباس بیاورم. ما چند بار با لباس و غذا به بازداشتگاه بازگشتیم اما هرگز اجازه دیدن پسرم را نداشتیم.»
طولی نکشید که اعضای کمیته ویژه متوجه شدند که این جوان بهظاهر ملایم و ضعیف دارای ارادهای فولادین است. وقتی روال معمول بازجویی او را مجبور به صحبت نکرد، آنها فهمیدند که به تجهیزات بیشتر و فضای بیشتری نیاز دارند تا درد بیشتری به او تحمیل کنند. اداره امنیت عمومی به مدیران محل کار آقای یوان، اداره ارتباطات، فشار آورد تا برای آنها «مکان مناسبتری» را پیدا کنند.
اداره ارتباطات با تسلیم در برابر خواستههای پلیس، باغ هونگیان را که در پشت کوه بایتاشان داشت، در دسترس آنان قرار داد. این باغ در ۸ کیلومتری منطقه مرکز شهر واقع شده و اطراف آن را کوههایی پوشیده از درختان بزرگ فرا گرفته است. هوا سرد میشد و بازدیدکنندگان کمتری به منطقه میرفتند و این مکان را به مکانی ایدهآل برای جلسات شکنجه تبدیل میکرد. پلیس فوراً آقای یوان را به آنجا منتقل کرد و دو کامیون دستگاه شکنجه را با خود برد.
پلیس از اعمال انواع روشهای شکنجه بر روی آقای یوان شرمگین نبود. بعداً مشخص شد كه او را در حالت عقاب با بالهای گسترده قرار دادند، دست و پاهايش را تا حد ممكن باز کرده و کشیده بودند. پلیس سعی کرد از او اعتراف بگیرد که وی هماهنگکننده اصلی پنج استان منطقه شمال غربی بود اما او هرگز یک کلمه هم حرف نزد.
سپس پلیس دستهای او را با دستبند به رادیاتور محکم بست به گونهای که او نه میتوانست چمباتمه بزند و نه میتوانست کامل بایستد. داشتن دستبند در این وضعیت ناخوشایند برای مدت طولانی باعث درد غیرقابل تصوری میشود. به گفته یکی از افراد داخلی، اگرچه آقای یوان نحیف بهنظر میرسید، اما سرسختی وی باعث شد مأموران پلیس برای وی احترام قائل باشند.
بازآفرینی شکنجه: آویزان شدن و کتک خوردن
بازآفرینی شکنجه: دستان بسته شده در حالت نیمه چمباتمه در حالی که قربانی نه میتواند صاف بایستد و نه چمباتمه بزند.
فرار و جستجوی گسترده در سطح شهر
در فرصتی معجزه آسا، آقای یوان در 29اكتبر2001 صبح زود، در حالی كه همه نگهبانان خواب بودند، غل و زنجیرها را باز کرد. از چند در عبور کرد و از ساختمان بیرون رفت.
از داخل حیاط، حصار آنقدر بلند بهنظر نمیرسید. اما آقای یوان وقتی خیز برداشت، متوجه شد که زمین آن طرف حصار بسیار پایینتر بود. نمونهای معمول از نردهها در مناطق کوهستانی. او زمین خورد و پایین پایش شکست. آقای یوان که قادر به راه رفتن نبود، فاصلهای را طی کرد تا اینکه یک غار خاکی دستساز را پیدا کرد.
آقای یوان بهدلیل مصدومیتهای خارجی و داخلی و اعتصاب غذا، بسیار ضعیف شده بود و از حال رفت. او بههوش میآمد و دوباره بیهوش میشد، بعداً به یاد آورد كه صدای افراد در حال تردد و صحبت را در خارج از غار و همچنین صدای آژیرها از فاصله دور میشنید.
طی چند روز آینده صدای آژیرها در گوشه و کنار شهر لانژو به گوش میرسید. پس از فرار آقای یوان، دوهزار مأمور پلیس تحقیق در سطح شهر را شروع کردند.
تمام تقاطعهای اصلی، مراکز حمل و نقل و ایستگاهها مسدود شد. خانه تمرینکنندگان محلی مورد بازرسی قرار گرفت. این آزار و اذیت، یک تمرینکننده را در 60 سالگی مجبور به پریدن از پنجره طبقه چهارم خانهاش کرد که از ناحیه کمر و پا آسیب دید.
جستجو بهسرعت گسترش یافت و شامل تمام شهرستانهای مجاور، شهر و بخشها شد. از طرف مقامات ارشددستور داده شد: «حتی زمین را به عمق ۷ سانتیمتر حفاری کنید تا یوان جیانگ را پیدا کنید.»
ایستهای بازرسی در جادهها و تقاطعهای اصلی ایجاد شد. خودروها فقط میتوانستند وارد شهر شوند اما اجازه خروج نداشتند. پلیس همه هتلها و مسافرخانههای منطقه را بازرسی کرد. مردم تعجب میکردند:«این همه منابع در جستجوی یک تمرینکننده فالون گونگ هستند؟ وقتی جنایتکاری که قاتل چهار نفر بود فرار کرد، ما شاهد چنین سر و صدای زیادی نبودیم.»
استراحتی کوتاه قبل از مرگ
«بهمحض فرار پسرم، مأمور لو ژیبین و چند نفر دیگر در زدند. آنها وارد شدند و به اطراف نگاه كردند اما به ما چیزی نگفتند. وقتی شوهرم از اوضاع پسرم سؤال کرد، او موضوع را تغییر داد و مستقیماً پاسخ نداد. وقتی به بازار رفتم، مأموری از خودروی پلیس که در نزدیکی ساختمان ما پارک شده بود، بیرون پرید. او از من پرسید که کجا میروم و به من گفت خیلی دور نرو و وقت زیادی را بیرون نگذران.»
آقای یوان سه روز و چهار شب را در غار خاکی گذراند. او شبانه به مزارع نزدیک میرفت تا چند شلغم بدست آورد تا خود را زنده نگه دارد. اواخر پاییز بود. صبحها و شبها در منطقه شمال غربی هوا بسیار سرد بود و بعضی اوقات دما زیر صفر درجه میشد. آقای یوان که در ماه اوت دستگیر شده بود، هنوز لباس نازکی به تن داشت. او نحیف و گرسنه بود و درد زیادی داشت.
صبح روز چهارم در 3نوامبر، بیرون غار بسیار ساکت بود. آقای یوان بیرون خزید تا اینکه چوبی برای کمک به راه رفتنش پیدا کند و راهی جاده اصلی شد. یک راننده تاکسی مهربان او را به منزل تمرینکنندهای محلی، خانه آقای وانگ ژیجون در منطقه شیگو برد.
آقای وانگ از دیدن شخصی که در منزل او ایستاده بود مبهوت شد. در تمام صورتش کبودی و تودههای متورم داشت و هنوز خون از دهان و بینیاش خارج میشد. موهایش نامرتب و کثیف بود. پیراهنش پاره بود و برگهای پژمرده شلغم ازجیب روی سینهاش آویزان بود و پاهایش از زانو به پایین کبود بود.
آقای وانگ شوکه شد وقتی مرد جوان گفت: «من یوان جیانگ هستم.» او نتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد، دوستش چه جهنمی را باید پشت سر گذاشته باشد تا اینگونه بهنظر برسد؟
آقای وانگ خودش را جمع کرد، پایین رفت و به راننده تاکسی پول داد. وی با آقای یو جینفانگ و چند تمرینکننده محلی دیگر تماس گرفت تا درباره نحوه مراقبت و محافظت از آقای یوان صحبت کنند.
جستجوی آقای یوان متوقف نشده بود. آقای یوان شناسنامه نداشت که به این معنی بود که هیچ بیمارستانی نمیتوانست وی را پذیرش کند و صادقانه بگویم، میترسیدند اگر این کار را انجام دهند بیمارستان آقای یوان را به پلیس تسلیم کند. آنها تصمیم گرفتند تا او را به خانه دختر آقای یو جینفانگ منتقل کنند تا از او مراقبت کند.
جلسات شکنجهای که آقای یوان متحمل شده بود، باعث صدمات شدید داخلی شد. خونریزی مدام از دهان و بینی او ادامه داشت. او چند روز بین هوشیاری و بیهوشی بود.
بعدازظهر 8نوامبر تورم پای آقای یوان کاهش یافت. حدود ساعت 1 بعد از نیمه شب خوابش برد. او آرام خوابید و مثل شبهای قبل نمیپرید و نمیچرخید. کسانی که از او مراقبت میکردند از اتاق خارج شدند. هیچکسی نمیخواست مزاحم او شود.خیلی خسته بود.
آقای یوان آن شب در خواب با آرامش از دنیا رفت. این جوان شکنجههای غیرقابل تصوری را تحمل کرد تا حقیقت و ایمانش را حفظ کند.
گزارش خانم رن
«ما در 8 نوامبر حدود ساعت 9 شب دختر کوچکم را در ایستگاه قطار سوار کردیم. هنگامی که تمرینکنندگان صبح روز بعد تماس گرفتند، من فکر کردم که دامادم است. نه من و نه دخترم جواب ندادیم و وقتی آنها دوباره تماس گرفتند، من جواب دادم و به من گفتند که به خانه یک تمرینکننده برو.
«میدانستم که اتفاقی افتاده است. وقتی تمرینکننده را دیدم، با نگاه به صورتش، فهمیدم اتفاقی افتاده است. او مرا به اتاقی که پسرم در آن خوابیده بود هدایت کرد. وقتی او را دیدم، تقریباً از حال رفتم. این نمیتواند پسری باشد که خیلی دلتنگش بودم.
«او به پوست و استخوان تبدیل شده بود و من به سختی توانستم او را بشناسم. چشمانش هنوز کمی باز بود و خون از دهان و بینیاش خارج میشد. ذهنم خالی و اشک روی صورتم جاری شد. درد طاقتفرسا بود.
«قلبم هزار تکه شد، اما خودم را به بهترین وجه ممکن نگه داشتم. پلکهایش را به آرامی نوازش کردم تا بسته شود. پیشانی سردش را لمس کردم و دست سفتش را کشیدم تا صاف شود.»
«وقتی پای راستش را دیدم که از زانو به پایین کاملاً سیاه بود، دوباره تقریباً از حال رفتم. یک لکه به اندازه کف دست روی ساق پا و یک لکه به اندازه انگشت شستم در قسمت ساق پایش وجود داشت که پوست و گوشت آن از بین رفته بود و استخوانها دیده میشد. تمام پایش مثل چوب خشک شده بود. این اصلاً پسری نبود که بهخاطر داشتم.»
خانم رن به خانه رفت و این خبر را با شوهرش در میان گذاشت. مرد بیچاره نمیدانست چگونه با این خبر کنار بیاید. آقای رن هرگز او را اینقدر صدمهدیده ندیده بود.
اما این زوج نتوانستند اجازه دهند دخترشان از این موضوع مطلع شود. دختر کوچکشان تازه از خارج از کشور برای دیدار آمده بود. او و آقای یوان همیشه بسیار صمیمی بودند و این خبر باعث ویرانی او میشد. این زوج وانمود کردند که هیچ اتفاقی نیفتاده است. آنها دخترشان را سرگرم کردند تا بدون اینکه کلمهای دربارۀ مرگ برادر کوچکترش بداند، آنجا را ترک کرد.
سرانجام دختر از طریق وبسایت مینگهویی متوجه مرگ آقای یوان شد. او نمی توانست باور کند.
آقای یوان مورد علاقه و افتخار پدرش بود. پروفسور یوان پس از مرگ پسرش خود را از دیگران جدا کرد. سالها بهندرت صحبت میکرد و اغلب وقتی تنها بود با صدای بلند گریه میکرد. پروفسور یوان هرگز از غم و اندوه نجات پیدا نکرد تا اینکه در ژانویه2011 فوت کرد. او قبل از مرگ چیزی نگفت و پس از دو روز درازکشیدن در رختخواب، آرام درگذشت.
برای جلوگیری از آزار و اذیتهای بیپایان پلیس، خانم رن، سرپرست آقای یوان را از مرگ وی آگاه کرد. مدیران شرکت و مأموران پلیس از اداره پلیس لانژو جسد آقای یوان را بردند.
لباس گرم و ژاکت کشمیری که خانم رن به بازداشتگاه برد هرگز به آقای یوان نرسید. او تا روزی که درگذشت شلواری نازک و دو لایه نازک پیراهن تنش بود.
۲- خانم رن و ماجرای پروفسور یوان
هنگامی که آزار و شکنجه در ژوئیه سال 1999 آغاز شد، خانم رن و پروفسور یوان برای دادخواهی از دولت مرکزی به پکن رفتند. آنها میخواستند به دولت بگویند که فالون گونگ خوب است و مورد بیانصافی قرار گرفته است. اما، هر دو در نوامبر2000 در اداره پلیس آنینگ بهمدت ۹ روز بازداشت شدند.
خانم رن در اواخر دسامبر2000 دوباره به پکن رفت و دستگیر و دوباره به شهر لانژو منتقل شد. وی قبل از انتقال به بازداشتگاه شماره 1 لانژو، به مدت دو هفته در اداره پلیس آنینگ بازداشت شد و پنج ماه در آنجا بود. پس از آزادی در اوایل ژوئن2001 متوجه شد که آقای یوان برای جلوگیری از دستگیری از شهر خارج شده است.
پروفسور یوان در حالی که پسرش فراری و همسرش هنوز بازداشت بود، چند ماه به زندگی خود ادامه داد. دانشگاهی که در آن کار می کرد برای اینکه او دیگر به پکن نرود، اعضای ستادی را برای نظارت بر او اعزام کرد. مدیران حتی سعی کردند او را وادار کنند که در یک مکان مشخص بماند. وقتی نتوانستند، آنها ترتیبی دادند تا یک کارمند بهطور شبانه روزی او را تحت نظر داشت. پروفسور یوان اعتراض کرد: «من مجرم نیستم. نمیتوانید اینگونه با من رفتار کنید.»
در اواخر اوت2001 ، زوج از دستگیری آقای یوان در یک اتوبوس در شهر دون هوانگ مطلع شدند و نگرانش شدند. این زوج پس از فهمیدن محل نگهداری آقای یوان، چند بار به بازداشتگاه سیرگو رفتند اما اجازه ملاقات با پسرشان را نداشتند.
خانم رن در اواخر اکتبر متوجه شد که آقای یوان به باغ هونگیان منتقل شده است. وی به امید یافتن راهی برای تهیه لباس گرم و غذا برای پسرش به دیدار سرپرست آقای یوان رفت. مدیر شی مینگ به او گفت:«او از زمان دستگیری هیچ کلمهای نگفته است. دیگر برایش غذا نیاورید.» از گفته های شی، خانم رن دانست که آقای یوان احتمالاً در اعتصاب غذا است.
پس از فرار آقای یوان، یک خودروی پلیس در نزدیکی ساختمان والدینش پارک کرد و این زوج را بهطور شبانه روزی تحت نظر قرار دادند. هر وقت خانم رن از ساختمان خارج میشد از او دربارۀ مقصدش سؤال میشد و به او میگفتند: «خیلی دور نرو، سریع برگرد.»
پس از بردن جسد آقای یوان، پلیس پدر و مادر وی را به ساختمانی در دانشگاه عادی برد و سعی کرد بفهمد که آنها چگونه از مرگ آقای یوان مطلع شدهاند.
خانم رن بهخاطر دارد:«مأمور لو ژیبین مرا مجبور کرد اظهاریهای بنویسم مبنی بر اینکه ما درخواست کالبد شکافی نمیکنیم.» اما بعداً فهمیدم که کالبد شکافی بدون اجازه ما انجام شد. ما را تا شب صبح در دانشگاه نگه داشتند.»
او گفت: «ما تحت نظر بودیم و وقتی بیرون میرفتیم اغلب تعقیب میشدیم. دختر بزرگ ما بیش از بیست سال در خارج از کشور زندگی کرده است، اما بهرغم اینکه بارها و بارها از ما برای دیدار دعوت کرده، ما نتوانستهایم مدارک لازم برای سفر را بدست آوریم. حق ما برای دیدار با دخترمان بهدلیل اعتقاد ما سلب شده است.»
«كارمندان بازنشسته دانشگاه از مارس 2001 یارانه ماهانه دریافت كردهاند. این مبلغ از 150 به 230 یوان، سپس به 600 افزایش یافته است و در حال حاضر 900 یوان است. اما به هیچ کدام از ما داده نشده است.»
فرد غریبهای روز بعد از مرگ آقای یوان به دیدار این زن و شوهر رفت. او خود را دانشجوی سابق پروفسور یوان معرفی کرد که اکنون روزنامهنگار بود و به خانم رن گفت که همسرش نیز فالون گونگ را تمرین میکند. وی از خانم رن خواست تا با جزئیات به او بگوید چه اتفاقی افتاده است تا بتواند مقالهای بنویسد و آن را برای وبسایت مینگهوئی ارسال کند.
خانم رن از او تشکر و پیشنهادش را رد کرد. وقتی پروفسور یوان از اتاق خوابش بیرون آمد، این غریبه که ادعا میکرد دانشجوی سابق اوست، استادش را نشناخت.
بعدازظهر معاون مدیر لی از محل کار آقای یوان به ملاقات شان آمد. خانم رن پس از بررسی از سوراخ چشمی، در را باز کرد. اما لی به تنهایی نیامده بود. پنج مرد با لباس یکجور، درست بعد از لی وارد شدند.
«تقریباً ساعت 6 بعدازظهر بود. مأمور لو ژیبین از اداره پلیس لانژو و سرپرست گروه با لی وارد شدند. سر گروه بعداً همان شب گروهی از افراد را به آنجا آورد. در حالی که یک دوربین فیلمبرداری به سمت ما قرار داده شد، دوباره دربارۀ چگونگی اطلاع از مرگ فرزندمان و آنچه اتفاق افتاد از ما سؤال شد. شخصی نیز با قلم و کاغذ یادداشت برمیداشت. گروهی از افراد کاملاً غریبه، اعم از زن و مرد، برای انجام مراحل شناسایی به آنجا آورده شدند.»
روزی که جسد آقای یوان سوزانده شد، مأمور وانگ جیشو چند غریبه را آورد که در آن طرف خیابانی که جسد سوزانده میشد، ایستاده بودند و برای شناسایی او به خانم رن اشاره کردند.
بعداً یک مأمور پلیس به بازداشتگاه سیرگو اعزام شد و به همه بازداشتشدگانی که در یک سلول با آقای یوان بودند، گفت: «یوان جیانگ هرگز در اینجا بازداشت نشده» و آنها را تهدید کرد که هرگز حقیقت را فاش نکنند.
۳- آنچه برای کسانی که به آقای یوان کمک کردند، اتفاق افتاد
پس از مرگ آقای یوان، بخش امنیت داخلی اداره پلیس لانژو، بازرسی و دستگیریهای گستردهای انجام داد. تمرینکنندگانی که پس از فرار به آقای یوان کمک کردند، یکی یکی دستگیر شدند.
مأمور لو ژیبین در 11نوامبر2001 دهها نفر دیگر را به داخل خانه آقای یو جینفانگ سوق داد. آنها بدون هیچ حکمی آقای یو، همسرش خانم شیا فوئینگ، دختر غیرتمرینکننده و دامادش و حتی پرستار بچه آنها را دستگیر کردند. خانه این زوج جوان توقیف شد.
آقای یو را به بازداشتگاه شهرستان یوژونگ بردند. خانم شیا پس از دو روز آزاد شد، اما دختر و داماد آنها به مدت سه روز بازداشت و 1000 یوان جریمه شدند. حتی در آن زمان، آنها تا شش ماه بعد به خانه خود دسترسی نداشتند.
آقای یو جینفانگ و همسرش خانم شیا فوئینگ
آقای یو در بازداشتگاه شهرستان یوژونگ مورد آزار جسمی قرار گرفت. دو هفته بعد به خانواده وی اطلاع داده شد که وی بهدلیل خونریزی از دستگاه گوارش در مرکز توانبخشی کار اجباری داشاپینگ و بیمارستان در شهر لانژو بستری شده است. چیزی که آنها به خانواده نگفتند این بود که آقای یو در اعتراض به دستگیری اعتصاب غذا کرد و به مدت چهار روز به تخت فلزی بسته شد.
وقتی آقای یو چند ماه بعد در آوریل2002 از بیمارستان مرخص شد، از خانوادهاش خواسته شد 4هزار یوان هزینه پزشکیاش را پرداخت کنند. دخترانش نیمی از آن را پرداخت کردند و محل کارش بقیه را به همسرش خانم شیا قرض داد و ماهانه از فیش حقوقی او کم میکرد.
آقای یو پس از ترخیص از بیمارستان، در بازداشتگاه داشاپینگ در شهر لانژو بازداشت شد.
آقای یو جینفانگ، همسرش خانم شیا فویینگ و آقای وانگ ژیجون در اوایل دسامبر2002 بدون دادرسی علنی محکوم شدند.
مأمور هه بو از بخش شماره 16 پلیس لانژو و پنج نفر دیگر در نوامبر2003 وارد خانه دختر آقای یو جینفانگ و خانم شیا فویینگ شدند، خانم شیا را دستگیر و وی را در بازداشتگاه شماره 2 لانژو محبوس کردند.
چند روز بعد، آقای یو جینفانگ به پنج سال حبس، همسرش خانم شیا فویینگ به سه سال و آقای وانگ ژیجون به پنج سال زندان محکوم شد.
آقای ون شیشیو تمرینکننده لانژو در فوریه2002 در شهر شیجیاژوانگ در استان هبی بهدلیل ارسال بنر دافا دستگیر شد. پس از همراهی وی برای بازگشت به شهرش، پلیس بخش امنیت داخلی اداره پلیس لانژو مدارکی علیه وی جعل کرد، پروندهاش را در پرونده آقای یوان قرار داد و به هشت سال و نیم زندان محکومش کرد.
مرگ آقای یو جینفانگ
آقای یو را در زندان به خوابیدن در محلی مرطوب و سایه روی زمین وادار میکردند که باعث ایجاد جوش پوستی به نام گال شد و تمام بدنش را پوشانده بود. از این گالها اغلب خون و چرک خارج میشد. آقای یو دچار تب شدید و بستری شد. او نمیتوانست غذا بخورد یا چیزی بنوشد و در شرایط بحرانی بود.
کلینیک زندان به دخترش خبر داد. دخترش پس از پرداخت دوهزار یوان در مارس2003 به مرکز توانبخشی کاراجباری داشاپینگ و بیمارستان، توانست آقای یو را با ضمانت پزشکی آزاد کند. وضعیت او چنان بد بود که او را به بازداشتگاه حمل کردند. اما در کمتر از یک ماه، او را دوباره به بازداشتگاه منتقل کردند. پس از التماس مکرر خانواده و پرداخت اضافی 4000 یوان، او دوباره در بیمارستان بستری شد.
آقای یو در طول پنج سال حبس خود مورد آزار جسمی و کلامی قرار گرفت تا اینکه در نوامبر2006 آزاد شد. او نحیف بود، نمیتوانست زیاد غذا بخورد و اغلب استفراغ میکرد. به گفته خود آقای یو، او این علائم را از دو ماه قبل از آزادی داشت. همسرش خانم شیا که سه روز قبل از آزادی او آزاد شده بود از او پرسید: «حرفی نداری به من بگویی؟» لبخندی زد اما چیزی نگفت.
وضعیت سلامتی آقای یو روزانه رو به نزول بود. اصلاً نمیتوانست چیزی بخورد و بیشتر و بیشتر استفراغ میکرد. دوازده روز پس از آزادی، آقای یو در تاریخ 25نوامبر2006 کمی بعد از ساعت 6 فوت کرد.
۴- نتیجهگیری
آزار و شکنجه 20 ساله علیه فالون گونگ نه تنها باعث درد و رنج صدها هزار پیرو بیگناه «حقیقت، نیکخواهی، بردباری» و خانواده آنها شد، بلکه بسیاری از مقامات حکچ و مجریان قانون را درگیر جنایات غیرقابل بخشش کرد.
بسیاری از این اشرار بهدلیل آنچه انجام دادهاند مجازات شده و ما شیلی، معاون دبیر استانی حکچ در گانسو، همچنین رئیس «گروه ویژه پیشگیری و اقدام علیه فرقه» نمونهای از این موارد بوده است.
آقای «ما» بالاترین مقام در استان گانسو و مسئول آزار و اذیت تمرینکنندگان فالون گونگ بود. همسرش در سال 2003 درگذشت. تنها پسرش که یک مقام عالی رتبه در وزارت خزانهداری بود، سال بعد بر اثر سرطان کبد درگذشت. عروسش نوهاش را برد. دختر ما در یک تصادف رانندگی بهشدت زخمی شد و زندگی نباتی دارد. خود ما در اکتبر 2006 از سمت خود برکنار شد.
کسانی که با ما در ارتباط بودند نیز دچار عقوبت شدند. مدیر هان جیانفی از اداره 610 گانسو که زیر نظر ما کار میکرد به زندان افتاد. رئیس شی شینگِگوانگ از گانسو دیلی، روزنامهای که اقدام به تبلیغات افتراآمیز علیه فالون گونگ کرد، توسط یک نگهبان در خانه کشته شد.
رژیمهایی که باورهای صالح را در تاریخ مورد آزار و اذیت قرار دادهاند، در نهایت به نابودی خود منجر شدند. این کمپین آزار و شکنجه علیه فالون گونگ همچنین ماهیت شیطانی «فریب، شرارت و مبارزه» حکچ را کاملاً آشکار کرد.
از تبلیغات و دروغهایی که رسانههای دولتی را پر میکند تا روش معمول شستشوی مغزی و شکنجه، از دستگیری و بازداشت خودسرانه تا احکام غیرقانونی کار اجباری و زندان، از سرکوب و آزار و شکنجه آشکار تا برداشت مخفیانه اعضای بدن تمرینکنندگان فالون گونگ برای عمل پیوند عضو سودآور، حزب کمونیست چین در حال تباه کردن اخلاق انسانی است.
برای حمایت از حقیقت و افشای دروغهای شرورانه رژیم کمونیست، دهها و هزارتمرینکننده فالون گونگ مانند آقای یوان فداکاریهای عظیمی انجام دادهاند. نسلهای آینده این قهرمانان گمنام را که برای بیدار کردن راستی و وجدان در مردم تحمل زیادی کردهاند، بسیار احترام و تحسین میکنند.