(Minghui.org) در آغاز سال جدید، من و برخی از همتمرینکنندگان پروژه جدیدی را آغاز کردیم. مسئولیت من هماهنگی و کارهای فنی است. در گذشته، هیچ بخششی در کارم نبود و بدون توجه به اینکه درست یا نادرست بودم، همیشه مشاجره میکردم. پس از انجام کار هماهنگی، از طریق نگاه جدی به درون و تزکیه خودم، توانستم بهتدریج برخی از وابستگیها را از بین ببرم و شینشینگ خود را بهبود بخشم.
تغییر از شخصی همیشه شاکی تا کمک به دیگران در کمال آرامش
بسیاری از تمرینکنندگان مسنتر به این پروژه پیوستند، و من مجبور بودم از راه دور به آنها کمک کنم تا سیستمها و نرمافزارها را نصب کنند. اغلب نمیتوانستند دستورالعملهای مرا برای یافتن مکان کلیک روی صفحه دنبال کنند. مدت زیادی طول کشید تا مراحل نصب را طی کنیم. در ابتدا، به دلیل مسائل شینشینگی، نمیتوانستم با آرامش با آن کنار بیایم. گاهی اوقات مجبور میشدم قبل از ادامه، میکروفون را خاموش کنم و ذهنیتم را سرو سامان بدهم.
اما، به تدریج با نگاه مداوم به درون و تزکیه خود، وابستگیهای عدم بردباری و منافع شخصی را از بین بردم. میتوانستم به هر فکری که داشتم، هر کلمهای که به کار میبردم و هر عملی که انجام میدادم دقت کنم. بهمحض اینکه فکر بدی به سرم میزد سعی میکردم فوراً آن را از بین ببرم. اکنون، میتوانم به چند تمرینکننده بهطور همزمان با آرامش و کارآمد کمک کنم.
تغییر از فردی کاملاً بیگذشت به سکوت در هنگام مورد انتقاد قرار گرفتن
بعداً شخصی که در پروژههای دیگر با او کار میکردم به من گفت که وقتی فهمید من هماهنگکننده پروژه هستم، اولین فکرش این بود که شرکت نکند. پس از بررسی جنبههای امنیتی پروژه و تشخیص امنبودن آن، با پیوستن به آن موافقت کرد. در ابتدا هنوز مردد بود و دقت میکرد که چگونه کارها را انجام میدهم.
پس از چند حادثه، او گفت که شگفتزده شده است از اینکه دافا چقدر میتواند مردم را تغییر دهد. او گفت: «در گذشته، وقتی حق با شما بود، کاملاً بیگذشت بودید و بیرحمانه به دنبال فرد میرفتید، و وقتی اشتباه میکردید، به هر حال باز هم مشاجره میکردید. اما اکنون میتوانید با آرامش و بدون هیچ حرفی با انواع و اقسام انتقادات از طرف همه روبرو شوید. میبینم که شما واقعاً بهطور جدی و کوشا خود را تزکیه میکنید.»
ازبینبردن ذهنیت خودنمایی و اعتباربخشی به خود
اغلب نیاز داشتم که هم کار هماهنگی و هم کارهای فنی را همزمان انجام دهم. درخصوص برخی چیزها، مجبور میشدم بلافاصله به تمرینکنندگان کمک کنم تا مشکلاتشان را حل کنند. پس از مدتی، وابستگی آنها به من، ذهنیتم را درخصوص اعتباربخشی به خودم تقویت کرد و باعث شد این وابستگی به حدی برسد که خودم را بالاتر از دیگران قرار دهم.
یک مثال از این موضوع اختلافنظر کوچکی است که با شخصی در پروژه داشتم. حرفش خیلی تند بود. او معتقد بود که هدف من خودنمایی و مورد تمجید همتمرینکنندگان قرارگرفتن است. البته من تکذیب کردم اما بعداً، وقتی تمرینکننده دیگری یکی از روشهای مرا ستایش کرد و گفت که این روش از روش او بهتر است، بلافاصله احساس غرور کردم: «بله، من کاملاً ایدههای بهتری از شما دارم!» بلافاصله این فکر را مورد توجه قرار دادم. به آن نگاه کردم و انواع و اقسام وابستگیها را پیدا کردم. درنهایت متوجه شدم که علاقه و تمایل شدیدی به اعتباربخشی به خودم دارم.
خیلی دلم میخواست از شر این ذهنیت خلاص شوم، اما خیلی سخت بود و احساس درماندگی میکردم. از یکی از همتمرینکنندهها پرسیدم که آیا وقت دارد درباره موضوعی مهم با من صحبت کند. با اینکه سرش شلوغ بود قبول کرد. به او گفتم که متوجه شدم ذهنیت بدی دارم، این ذهنیت بسیار قوی است و من واقعاً میخواهم از شر آن خلاص شوم. وقتی این کلمات را گفتم، نتوانستم جلوی گریهام را بگیرم. سپس به آرامی به او گفتم که چگونه این ذهنیت در حین انجام پروژه ظاهر شد. در کمال تعجب، بعد از اینکه صحبتم تمام شد، واقعاً احساس آرامش کردم. ذهنیت اعتباربخشی به خودم کاملاً از بین رفته بود.
من متوجه شدم که نباید سعی کنیم روی هرگونه تصورات و وابستگیهای بشری که داریم سرپوش بگذاریم. نباید از کمک خواستن از همتمرینکنندگان و افشای وابستگیهایمان در این فرآیند هراس داشته باشیم. در واقع، هنگامی که آشکارا درباره وابستگیهای خود در مقابل آنها صحبت میکنیم، در واقع درحال ازبینبردن و متلاشیکردن مواد بد پشت آنها هستیم.
برطرفکردن تنبلی و انجام ندادن تمرینات
در گذشته همیشه مشغول انجام کارهای فنی بودم و همیشه دو چیز بود که نمیتوانستم از پس آن بر بیایم. یکی این بود که تمرینات را به اندازه کافی انجام نمیدادم. دیگر اینکه نمیتوانستم حقیقت را به صورت رو در رو روشن کنم. پس از تغییر به یک محیط جدید، به خودم گفتم که باید در این دو جنبه پیشرفت کنم. یکی دو روز اول توانستم از جایم بلند شوم و تمرینات را انجام دهم. بعد از چند روز دیگر نتوانستم بلند شوم. متوجه شدم که چون مدت زیادی در انجام تمرینات کوشا نبودم، تنبلی بهشدت در بدنم پرورش داده شده بود.
این موضوع را با یک همتمرینکننده در تیم پروژهام در میان گذاشتم. به او گفتم که اگر ساعت ۳ صبح برای انجام تمرینات بیدار شوم، هنگام مطالعه فا بسیار خوابآلود میشوم و در تمام طول روز خواب آلود و خسته خواهم بود. تمرینکننده گفت: «آیا این تصور شما نیست؟ آیا این یک شیطان نیست که شما را فریب میدهد؟ چون شما این نوع افکار را پذیرفتید، این قوانین سطح پایین شما را کنترل خواهند کرد.» من تصدیق کردم.
آن شب، وقتی در میان گروهی از همتمرینکنندگان صحبت میکردیم، شخصی از من پرسید که آیا هنوز تمرینها را هر روز انجام میدهم. من وضعیتم را فاش کردم و به اشتراک گذاشتم که در چند روز گذشته نتوانستم در انجام آنها پافشاری کنم. همچنین آنچه را که همتمرینکننده قبلاً به من گفت، به اشتراک گذاشتم. صبح روز بعد برای انجام تمرینات بهموقع بیدار شدم و در طول روز اصلا خواب آلود نبودم. از آن به بعد میتوانستم هر روز تمرین کنم.
دستیابی به موفقیت برای روشنگری حقیقت به صورت رو در رو
برای پوشاندن ترسها و وابستگیهایم، به خودم گفتم که نیازی به روشنگری حقیقت به صورت رو در رو برای مردم ندارم، زیرا پشتیبانی فنی ارائه میدهم. اما، مواقعی وجود دارد که با مردم ملاقات میکنیم و باید حقیقت را برای آنها روشن کنیم. بهخاطر ترس و احساس اینکه نمیدانم چگونه حقیقت را روشن کنم، بسیاری از این افرادی که قرار بود نجاتشان بدهم از دست میدادم. اغلب در درونم احساس غمگینی و ناامیدی میکردم. مصمم شدم که این مسئله را پشت سر بگذارم. زمانی که بهطور مداوم تمرینات را انجام دادم، سرانجام این ترس ها را شکست دادم و شروع به روشنگری حقیقت از طریق تلفن کردم.
ابتدا در وبسایت مینگهویی مقالات و پادکستهایی درباره روشنگری حقیقت جستجو کردم. از هر کدام موارد مرتبط را انتخاب کردم. در روند روشنگری حقیقت، سعی کردم همیشه قلبی نیکخواه را حفظ کنم. مدام به خودم میگفتم که تحت تأثیر هیچ واکنش یا پاسخی از سوی مردم عادی قرار نگیرم. هدف من نجات آنها بود. به تنظیم اظهارات آغازین خود و به بررسی اینکه چه بگویم ادامه دادم. بهتدریج، موجودات ذیشعوری پیدا شدند که با خروج از حزب کمونیست چین (حکچ) و سازمانهای جوانان آن موافقت کردند. از این به بعد، برای روشنگری حقیقت به صورت تلفنی پافشاری خواهم کرد.
در جامعه امروزی، ذهن مردم روز به روز پیچیدهتر میشود و استاندارهای اخلاقی مردم با سرعت بسیار زیادی در حال افول است. فقط فالون دافا یک سرزمین پاک واقعی است. همانطور که ما تمرینکنندگان دافا خودمان را تزکیه میکنیم، هم از نظر جسمی و هم از نظر ذهنی پاک میشویم. ازآنجاکه افراد بیشتری فالون دافا را تمرین میکنند، استانداردهای اخلاقی جامعه بشری همچنان بالا میرود. معتقدم که میتوان گفت که فالون دافا تنها امید برای نجات انسانهاست! امیدوارم همه بتوانند دروغهای القاشده توسط حکچ را درک کنند، زیبایی دافا را بشناسند، به دافا نزدیک شوند و آن را درک کنند و در تزکیه دافا قدم بردارند.
تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وبسایت مینگهویی منتشر میشوند، توسط وبسایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپیرایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفاً عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.