(Minghui.org) بسیار خوششانس بودم که در ژانویه 1996 تمرین فالون دافا را شروع کردم و شادترین فرد جهان شدم.
قبل از اینکه تمرین کنم، وضعیت سلامتیام خیلی بد بود. از بیماریهای مختلف رنج میبردم و هر روز درد داشتم. نمیتوانستم در مزرعه کار کنم، بنابراین شوهرم مجبور بود همه کارها را انجام دهد. ورم مفاصل، التهاب حلق، سرگیجه، پریآرتریت، التهاب مجرای ادراری، التهاب پهلو و سایر بیماریها را داشتم.
بعد از اینکه تمرین فالون دافا را شروع کردم، تمام بیماریهایم ناپدید شد. بینظیر بود! حتی یک ریال هم هزینه نکردم اما استاد تمام بیماریهایم را از بین بردند. نه تنها بدنم از بیماری پاک شد، بلکه احساس سبک شدن میکردم و هر روز بهتر از قبل به نظر میرسیدم. استاد لی هنگجی (بنیانگذار فالون دافا) مرا شادترین فرد جهان ساختند. استاد لی شگفتانگیز هستند.
من تقریباً بیسواد بودم؛ حتی کلاس دوم دوره ابتدایی را هم به پایان نرساندم، اما با مطالعه فا با تمرینکنندگان دیگر، اکنون میتوانم تمام کتابهای دافا را بخوانم. هر روز رحمت فالون دافا را احساس میکنم.
در جشن سال نوی پارسال، شوهر همسایهام درگذشت و نیاز داشت که کارهای مراسم تشییع جنازه را انجام دهد. او از من خواست تا چند روز بهجای او بهعنوان پرستار کار کنم و من موافقت کردم. او از یک زوج مسن حدود هشتاد ساله مراقبت میکرد. داخل و بیرون منزل آنها را تمیز کردم. از آنجا که آنها بیشتر وقت خود را در رختخواب میگذراندند، دو کوسن برایشان درست کردم تا به آنها کمک کنم.
خانم مسن بسیار خوشحال بود و گفت که تمرینکنندگان فالون دافا مهربان و خوشقلب هستند. اقلام بازیافتی آنها را جمع کردم و برای بازیافت تحویل دادم و پول حاصله را به آنها دادم. پیرمرد پیشنهاد کرد که نیمی از آن را به من بدهد، اما نپذیرفتم. به زوج پیر گفتم که فالون دافا خوب است و اینکه خروج از حزب کمونیست چین (حکچ) برایشان صلح و آرامش به ارمغان میآورد.
آنها گفتند: «شما تمرینکنندگان همه افراد خوبی هستید و ما شما را باور داریم.» آنها با خوشحالی از حکچ خارج شدند. به آنها گفتم اگر شب به چیزی احتیاج دارند با من تماس بگیرند و شماره تلفنم را به آنها دادم. پس از بازگشت همسایهام، زن و شوهر پیر میخواستند که مرا به جای او استخدام کنند. او ناراحت شد. به آنها گفتم: «لطفاً اجازه دهید او برای شما کار کند. شوهرش تازه درگذشته و درآمد دیگری ندارد». به همسایهام گفتم: «اگر در آینده به کمک نیاز داشتی میتوانی با من تماس بگیری». از آنجا که من فالون دافا را تمرین میکنم، از این موقعیت استفاده نکردم.
سال گذشته هنگامی که در خیابان حقایق را در مورد فالوندافا روشن میکردم، توسط پلیس دستگیر و به بازداشتگاه منتقل شدم. پلیس خانهام را غارت کرد. تمرینکنندگان دیگر کار خود را رها کردند و برای کمک به مرتب کردن ریخت و پاش به خانهام آمدند. شوهر و دخترم خیلی متأثر شده بودند. وقتی به خانه برگشتم فا را مطالعه و به درون نگاه کردم. تمرینکنندگان مرا تا اداره پلیس همراهی کردند تا تمام چیزهایی را که مأموران پلیس برداشته بودند، برگردانده شود.
اکنون هر روز بیرون میروم تا حقیقت را بهصورت رو در رو بیان کنم و به مردم درباره زیباییهای دافا بگویم. اخیراً با مردی میانسال صحبت کردم. او موافقت كرد كه از حکچ خارج شود و يک نشان یادبود فالون دافا به او دادم. او بسیار خوشحال شد و گفت: «عالی است، من یک گنج گرفتم!» او بارها از من تشکر کرد. گفتم: «شما باید از استاد لی تشکر کنی که از ما خواسته که این کار را انجام دهیم.» من بسیار خوشحال شدم و امیدوارم که همه مردم جهان بتوانند نجات پیدا کنند.