(Minghui.org) بعد از اینکه در سال 1996 تمرین فالون دافا را شروع کردم، همه بیماریهایم بهبود یافت. صرفنظر از اینکه با چه کسی صحبت میکردم، بیان شادی داشتم و بهراحتی میتوانستم موضوع مشترکی برای صحبت با مردم پیدا کنم و درباره دافا به آنها بگویم.
هر روز صبح بیرون میروم تا با مردم گفتگو کنم. بعدازظهر، فا را مطالعه میکنم. پس از بیش از 10 سال انجام این کار، تقریباً در تمام خیابانهای شهر قدم زدهام. در اینجا مایلم این مسئله را به اشتراک بگذارم که چگونه مقامات در سیستم سیاسی و حقوقی را متقاعد کردم از عضویت خود در حزب کمونیست چین (حکچ) کنارهگیری کنند.
رئیس سابق اداره پلیس
وقتی کار میکردم، با زنی که یک بار مرا برای صرف غذا به خانهاش دعوت کرده بود، ارتباط تجاری داشتم. از این طریق با شوهرش که رئیس اداره پلیس بود آشنا شدم. بعد از اینکه جنبش خروج از حکچ شروع شد، به آن زن کمک کردم از عضویت خود در حکچ کنارهگیری کند. با این حال، دیگر هرگز شوهرش را ندیدم.
در آغاز سال جاری، به ملاقات این زن رفتم و هدایایی برایش بردم. به او گفتم: «امروز میخواهم شوهرتان را متقاعد کنم از عضویت در حکچ کنارهگیری کند.» او اشاره كرد: «پیش برو و با او صحبت كن.»
به شوهرش که اکنون از اداره پلیس بازنشسته شده است، گفتم: «تا امروز، 370میلیون نفر از حکچ و سازمانهای وابسته به آن خارج شدهاند. شما نیز برای اطمینان از ایمنی خود باید از حکچ خارج شوید.» او گفت: «بسیار خوب، من بازنشسته شدهام.» در پاسخ گفتم: «پس باید حتی بیشتر از امنیت خود اطمینان حاصل کنید!»
به او گفتم که چگونه از مزایای جسمی و روحی تمرین دافا بهرهمند شدهام. درباره تجاربم در زمینه آزار و شکنجه نیز صحبت کردم و توضیح دادم که رویداد خودسوزی میدان تیانآنمن صحنهسازیشده بود و به او گفتم که چرا مردم باید حکچ را ترک کنند. دیدم که متوجه شد و حرفهایم را درک کرد، بنابراین نام مستعاری به او پیشنهاد کردم که بتواند با آن از حکچ خارج شود. او موافقت کرد و گفت: «اواخر سال گذشته، شخص جدیدی بهعنوان معاون رئیس پلیس منصوب شد. کارش آزار و شکنجه فالون دافا است. باید مراقب ایمنیات باشی!»
معاون سابق دادستان کل یک دادستانی منطقهای
یک روز صبح، بیرون رفتم و به مرد 70سالهای برخورد کردم که روی صندلی بیرون سوپرمارکتی نشسته بود. از او پرسیدم: «آیا اینجا استراحت میکنید یا منتظر کسی هستید؟» او پاسخ داد: «دخترم برای خرید مواد غذایی رفته است و منتظرش هستم.» گفتم: «میخواهم چیز خیلی مهمی به شما بگویم. آیا کسی درباره اطمینان از ایمنیتان در آینده از طریق ترک حکچ، به شما گفته است؟» او پاسخ داد: «نه. معمولاً با غریبهها صحبت نمیکنم.»
در آن زمان متوجه شدم که برایش مقدر شده درباره دافا بشنود. به او گفتم قبلاً به سرطان مبتلا و در مراحل نهایی بودم و رودههایم پوسیده شده بود، اما اکنون کاملاً بهبود یافتهام. پرسید: «چگونه توانستی از پسش برآیی؟» گفتم که فالون دافا را تمرین کردم.
سپس توضیح دادم که چگونه جیانگ زمین، رئیس پیشین حکچ، آزار و شکنجه فالون گونگ را آغاز کرد، چگونه پنج بار بهخاطر ایمانم زندانی شدم و چرا مهم است که حزب را ترک کند. هرچه میگفتم گوش میداد و حرفهای منفی نمیزد. درنهایت موافقت کرد حکچ را ترک کند و قلم و کاغذی بیرون آورد تا نام واقعیاش را برایم بنویسد.
گفت که بازنشسته دادستانی است. گفتم: «آیا مقامی رسمی بودید؟» اظهار کرد که قبلاً معاون دادستان کل کشور بوده است. در همین لحظه، دخترش از فروشگاه بیرون آمد. میخواستم با او صحبت کنم، اما او بهسرعت با پدرش آنجا را ترک کرد.
رئیس بخش امنیت کشور
در سال 2012، من و تمرینکننده دیگری به روستایی رفتیم تا درباره فالون گونگ به مردم بگوییم. در آنجا، کسی گزارش مرا به پلیس داد و مرا دستگیر کردند و یک سال در اردوگاه کار اجباری حبس شدم. پس از بازگشت به خانه، میخواستم تلفنم را از پلیس پس بگیرم و حقایق را نیز روشن کنم و مردم را ترغیب به ترک حکچ کنم.
سپس به دفتر بخش امنیت دولتی رفتم. فرمانده و معاونش در سکوت کنار هم نشسته بودند. وقتی آنها را دیدم، فهمیدم این فرصتی است که میتوانم درباره فالون گونگ با آنها صحبت کنم. با این موضوع شروع کردم که چطور جیانگ زمین آزار و شکنجه را راهاندازی کرد و درباره تجارب شخصیام از آزار و شکنجهشدن صحبت کردم، ازجمله اینکه چطور در اردوگاه کار اجباری تحت بدرفتاری قرار گرفتم. گفتم که مجبور شدم یک روز زیر آفتاب سوزان زنجبیل را در مزرعه برداشت کنم. چگونه پیرمردی مانند من میتواند چنین کاری کند؟ از هوش رفتم و به زمین افتادم. آنها هر دو، بدون گفتن کلمهای به حرفهایم گوش میدادند.
بعد از مدتی، رئیس گفت: «تو آدم خوبی هستی. چند بار به محل کارت رفتهام. مدیر کارخانهات میگفت در آستانه مرگ بودی، اما پس از تمرین دافا بهبود یافتی. او تحسینت میکرد و گفت در كارت كوشا و فرد مسئولی هستی. در حین انجام بازاریابی و تهیه لوازم پروژههای ساختمانی، کار ده نفر را انجام میدهی. خلاصه اینکه عالی هستی! بارها از ما خواست برایت دردسر درست نکنیم.»
در پاسخ گفتم: «از آنجا که میدانستی فرد خوبی هستم، چرا چند بار دستگیرم کردی؟ تقریباً نزدیک بود بمیرم.» او گفت: «چارهای نداشتم. این شغل من است. جیانگ زمین میخواست فالون دافا را تحت آزار و شکنجه قرار دهد. چهکاری میتوانستم انجام دهم؟ خانوادهام باید غذا بخورد!»
گفتم: «نباید دافا را تحت آزار و شکنجه قرار دهید.» از عواقب چنین کاری آگاه نیستید. این قانون آسمانی است که خوبی پاداش میگیرد و شرارت با مجازات روبرو میشود. آزار و شکنجه برای سالهای زیادی ادامه داشته و فالون دافا مورد بیانصافی قرار گرفته است. آیا میدانید چه تعداد از افرادی که برای اداره 610، پلیس، دادستانی، دادگاهها و دادگستری کار میکردند با مجازات کارمایی روبرو شدهاند؟
پرسیدم: «وقتی آزار و شکنجه علیه فالون دافا پایان یابد، هر کسی که در آن مشارکت داشته، قربانی خواهد بود. در آینده چگونه جان سالم به در خواهید برد؟»
او گفت: «در آستانۀ بازنشستگی هستم و دیگر این کار را نمیکنم. اکنون نمیتوانم به کسی کمک کنم.»
به او گفتم: «از این به بعد، اگر کسی تمرینکنندگان فالون دافا را گزارش دهد، میتوانی چشمت را به روی گزارشها ببندی و سریع آن تمرینکننده را آزاد کنی.»
او گفت: «فکر نمیکنم چنین چیزی امکانپذیر باشد.»
بیش از یک ساعت صحبت کردیم. طی آن مدت معاون رئیس کارش تمام شد و رفت. فقط من و رئیس آنجا بودیم. وقتی به طبقه پایین رفتم، گفتم: «باید عجله کنید و موضعتان را درباره ترک حکچ مشخص کیند.» او گفت تا زمانی که به کسی نگویم، این کار را خواهد کرد.
صبح روز بعد، من و رئیس در رستوران زیر خانهام صبحانه خوردیم و او هزینه غذایمان را پرداخت کرد. چند روز بعد، او و همسرش دوباره برای صبحانه آمدند. صورتحساب را پرداخت کردم و گفتم: «من مرید دافا هستم. دفعه قبل شما هزینه صبحانهام را پرداخت کردید، بنابراین این بار هزینه صبحانهتان را من پرداخت میکنم. باید اینطور باشد!»
همسرش در حال رفتن به سر کار بود. میدانستم که برای کمیته امور سیاسی و حقوقی کار میکند و با عجله بهدنبالش از رستوران بیرون رفتم. در حال قدمزدن درباره فالون دافا با او صحبت کردم. تا رسیدنمان به ایستگاه اتوبوس، او موافقت کرد حزب کمونیست چین را ترک کند.
بیش از یک سال قبل از بازنشستگی رئیس، او هرگز مشکلی برای مریدان دافا ایجاد نکرد.
رئیس بازداشتگاه
در سال 2016، من و تمرینکننده دیگری به بازداشتگاه رفتیم تا برای تمرینکنندگانی که در آنجا حبس بودند، مبلغی پول واریز کنیم. درحالیکه مشغول پرداخت بودم، مردی حدوداً 50ساله را دیدم که ما را تماشا میکرد. او گفت: «من مسئول بازداشتگاه هستم. میخواهید پول را به چه کسی بدهید؟» گفتم که این پول را به تمرینکنندگان بازداشتشده فالون دافا بدهد. «آنها حتی پول خریدن دستمال توالت را ندارند. نباید آنها را تحت آزار و شکنجه قرار دهید، همه آنها افراد خوبی هستند.»
«یکی از تمرینکنندگان زن دو یا سه سال در حبس و وضعیت سلامتیاش بسیار بد است.» نامش را به او گفتم، و او پاسخ داد: «او اغلب از وعدههای غذایی صرفنظر میکند. از او خواستهام که غذا بخورد. حالش خوب خواهد شد.» اشاره کردم که دو بار در آنجا بازداشت بودم و وضعیت غذا وحشتناک بود. خوشحال میشوم که مقداری غذای خوب برایش ببرد و اینکه بهخاطر این کار پاداش میگیرد و آینده خوبی خواهد داشت.
او گفت: «شما واقعاً آدم خوبی هستید. به او پول دادید، که عالی است. کاری را که خواستید انجام خواهم داد.»
برایش توضیح دادم که ما همتمرینکنندگانی هستیم که استاد لی، معلممان، را دنبال کرده و سعی میکنیم با همه خوب باشیم.
«حکچ و جیانگ زمین مردم ما را تحت آزار و شکنجه قرار میدهند، و متحمل مجازات کارمایی خواهند شد. شما فرد خوبی هستید. کمکتان خواهم کرد از حکچ خارج شوید تا در امان باشید، موافقید؟» او بهراحتی موافقت کرد.
دو سال بعد، آن خانم تمرینکننده پس از گذراندن دوره حبسش آزاد شد. او به من گفت: «رئیس بازداشتگاه واقعاً به حرفهایت گوش داد. او به فکر سلامتیام بود. او فرد خوبی است!»
با نگاهی به تجربهام در گذشته در زمینه روشنگری حقیقت و ترغیب مردم به ترک حکچ برای بیش از 10 سال، نمیتوانم جلوی گریهام را بگیرم که اشک قدردانیام از استاد لی و دافا است. این استاد بودند که جسمی سالم به من بخشیدند، به من آموختند قلبم را تزکیه کنم و نیکخواه باشم، باعث شدند به معنی واقعی زندگی پی ببرم و مرا در مسیر روشنِ نجات موجودات ذیشعور راهنمایی کردند.
فقط کاری را که قرار بود انجام دهم انجام دادم، و استاد اجازه دادند گلهای اودومبارا در خانهام شکوفا شوند. میدانم که میخواستند تشویقم کنند.
استاد، متشکرم! دافا، متشکرم! در آینده، مهم نیست که عمرم چقدر کوتاه یا بلند باشد، بیرون میروم تا درباره فالون دافا به مردم بگویم و با وقار نجاتشان دهم.
تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وبسایت مینگهویی منتشر میشوند، توسط وبسایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپیرایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفاً عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.