(Minghui.org) استاد، درود! همتمرینکنندگان، درود!
69ساله هستم و 18 سال فالون دافا را تمرین کردهام. هر سال چیزهای زیادی از کنفرانسهای تبادل تجربه فا آموختهام. در اینجا مایلم این مسئله را به اشتراک بگذارم که چگونه در طول تزکیهام از نظر ذهنی و جسمی رشد کردم. میخواهم گزارش دهم که چگونه طی 10 سال گذشته در مرکز شهر داروین، در روشنگری حقیقت برای مردم پایدار بودهایم.
فردی بهتر
اهل ترکیه هستم و در سال 2002 در ملبورن با فالون دافا آشنا شدم.
در آن زمان، شنیدم كه گروهی در چین تحت آزار و شکنجه قرار میگیرند. فکر کردم اگر حزب کمونیست چین (حکچ) این گروه را سرکوب میکند، پس آن باید خوب باشد. جستجو کردم و در روزنامه یک آگهی درباره یک مکان تمرین گروهی رایگان در مرکز شهر ملبورن یافتم. به آنجا رفتم و به تمرینكنندهای كه در آموزش تمرینات فالون دافا كمک میكرد، گفتم كه دوست دارم تمرینات را یاد بگیرم.
او توضیح داد: «میدانید، اصول فالون دافا حقیقت، نیکخواهی و بردباری است.»
در پاسخ گفتم: «عالی است!» با نگاه به گذشته، از استاد متشکرم که بهمحض اینکه خواستم آن را بیاموزم، کمکم کردند که درک کنم دافا سیستم تزکیهای در سطح بالا است.
سپس شروع به یادگیری تمرینات کردم. طی این روند، انگشتانم مورمور میکرد. تا آن زمان، طی سالها انواعواقسام روشهای مدیتیشن را آموخته بودم. اما این احساس، بینظیر و شگفتانگیز بود. بنابراین تصمیم گرفتم به تمرین فالون دافا ادامه دهم، نه هیچ روش دیگری.
هر هفته به تمرین گروهی میپیوستم. تمرینکننده دیگری اهل ترکیه، نسخهای از جوآن فالون و فالون گونگ را به من داد. بعد از خواندن جوآن فالون، آن را بسیار عمیق یافتم، بنابراین بیش از 20 بار به خواندنش ادامه دادم. از همان زمان، بروشورهایی درباره دافا را توزیع میکردم و در انواعواقسام رویدادها شرکت کرده و این تمرین را به مردم معرفی میکردم. همچنین شروع کردم سایر سخنرانیهای استاد را یکییکی بخوانم.
قبل از آن، تندخو بودم و بهراحتی تحریک میشدم. حتی مسائل پیشپاافتاده نیز میتوانستند مرا عصبانی کنند و در نتیجه با دیگران مجادله یا دعوا میکردم. اغلب در تلاطم درگیریها و اختلافات بودم. تحتتأثیر افکار منفی، اغلب از سایرین شکایت کرده و خودم را غرقِ سرگرمی در بارها و کلابهای رقص میکردم. بهدلیل این کارها، بهندرت پولی پسانداز میکردم.
بعد از شروع تمرین فالون دافا خیلی تغییر کردم. استاد کمکم کردند کارمای فکری را از بین ببرم. بخشندهتر شدم و میتوانستم افکارم را کنترل کنم. هر زمان افکار بد ظاهر میشد، بلافاصله افکار درست میفرستادم تا از شرشان خلاص شوم. دیگر علاقهای به جنگ با سایرین نداشتم.
دافا دیدگاه جدیدی درباره این جهان به من داد، متفاوت از نگاه هر فردی عادی. اغلب بررسی میکنم که آیا درکهایم بر اساس فا هستند یا خیر، و اینکه آیا رفتار و گفتارم مطابق اصول حقیقت، نیکخواهی و بردباری است، یا بر اساس عقاید و تصورات بشری خودخواهانهام.
دافا به من آموخت كه وقتی چیزی در مسیر اشتباه پیش میرود، نخست باید به درون نگاه كنیم و ببینیم آیا چیزی وجود دارد كه بتوانیم بهتر انجامش دهیم. بهطور خاصتر، آیا وابستگیها، افکار بد یا عقاید و تصوراتی در ما وجود دارند که منجر به بروز این مشکل شدهاند؟ بهمحض تشخیص مشکلات اساسی، آنها را در اسرع وقت ریشهکن میکنم.
مطالعه مداوم فا نیز افکار درستم را تقویت کرده است. اگر بیماریها یا گرفتاریهایی پیش آید، میدانم که احتمالاً بهدلیل بدهیهای کارمایی از گذشته هستند. هیچچیزی تصادفی نیست. اگر مداخله از جانب نیروهای کهن باشد، بلافاصله با فرستادن افکار درست آنها را از بین میبرم.
برگزاری رویدادها در مرکز شهر داروین
در سال 2005 به داروین نقلمکان کردم و سالهای زیادی تنها تمرینکننده این شهر بودم. با محنتها و مداخلات زیادی روبرو شدم، اما با قدرتبخشی از جانب استاد، توانستم تا امروز به روشنگری واقعیتها ادامه دهم. از نظر من، مهمترین عامل، مطالعه مداوم و هرروزۀ فا بوده است. شغلم باعث میشود وقت آزاد زیادی برای مطالعه فا داشته باشم. همه سخنرانیها و مقالات استاد را یکییکی از قدیم تا جدید خوانده و سپس آنها را دوباره و دوباره میخوانم. میتوانم چند پاراگراف را نیز از بر بخوانم. این را بسیار مفید یافتهام که به من انرژی و قدرت نیز میبخشد.
دو بنر عمودی دارم که 7 روز هفته و در 24 ساعت شبانهروز در ورودیِ مرکز خرید داروین قرار دارند. این مکان شلوغترین مکان در این شهر است. در یک بنر، فالون دافا معرفی، و در بنر دیگر نماد فالون همراه تصاویر پنج تمرین فالون دافا به نمایش گذاشته شده است. در آن سوی خیابانها ساختمانهای ادارات دولتی و هتلها واقع شدهاند، جایی که بسیاری از مردم میتوانند بنرها را ببینند. از طریق تلاشهایم برای روشنگری حقیقت، کارکنان این مرکز خرید همگی حمایتم میکنند. بیش از 10 سال است که خودم این غرفه اطلاعرسانی و مکان تمرین را مدیریت میکنم. تمرینکننده دیگری نیز بهتازگی به من ملحق شده است.
در بالکن آپارتمانم در طبقه دوم نیز یک بنر به طول سه متر دارم. قبل از سفر به خارج از کشور در سال 2018، به فکر این افتاده بودم که آن را موقتاً بردارم. درنهایت، صرفاً گذاشتم همانجا بماند. پس از بازگشت از تعطیلات، متوجه شدم این بنر و نیز دو بنر در مرکز خرید همگی خوب هستند و مشکلی برایشان پیش نیامده است. بهخاطر کمک استاد بسیار سپاسگزارم.
برای من، نمایش تمرینات یکی از بهترین راههای معرفی دافا به مردم است. تا جایی که زمان اجازه دهد، کنار بنرها مدیتیشن نشسته را انجام میدهم. اغلب این کار را حوالی ظهر، شلوغترین زمان روز، انجام میدهم تا افراد بیشتری بتوانند مرا ببینند.
هر روز، پس از کار بهعنوان نگهبان در کل شب، احساس خستگی، خوابآلودگی و گاهی گرسنگی میکردم. گاهی فکر میکردم مستقیم به خانه بروم. اما هر بار خودم را مجبور میکردم که بروم و مدیتیشن نشسته را در ورودیِ مرکز خرید انجام دهم. با خودم میگفتم: «اکنون فرصتی برای سستشدن یا لذتبردن از یک زندگی راحت نیست.» بهطرز معجزهآسایی، هر بار پس از مدیتیشن، احساس خستگی و خوابآلودگیام از بین رفته بود و خوب و پرانرژی بودم. از حمایت استاد بسیار متشکرم.
همانطور که مدیتیشن نشسته را انجام میدادم، برخی از رهگذران نیز قبل از رفتن به سر کار، کنارم مینشستند و حرکات تمرین را تقلید میکردند. گاهی از من میخواستند حرکات را به آنها بیاموزم. برایشان توضیح نیز میدادم که فالون دافا چیست و چگونه با خواندن کتابهای استاد و انجام پنج مجموعه تمرین، میتوان فالون دافا را تمرین کرد. در پایان، مطالبی را به آنها میدادم تا بخوانند.
بسیاری از خریداران از نماد فالون و نمایش تمرینات عکس میگرفتند. آنها درباره معنای نماد و ارتباطش با نماد هیتلر سؤال میکردند. برخی میپرسیدند فالون دافا چیست؟ معمولاً روی اصول فا و فواید فالون دافا تمرکز میکردم. به آنها توصیه نیز میکردم که برای یادگیری تمرینات، آموزههای استاد را بخوانند و ویدئوی آموزشی را بهصورت آنلاین تماشا کنند. اغلب به خودم یادآوری میکردم که درباره مسائلِ بیش از حد سطح بالا صحبت نکنم، زیرا ممکن است مردم را بترساند و آنها را دور براند.
گاهی یک غرفه اطلاعرسانی در مکانهای بازار راهاندازی میکردم و فلایرهایی را توزیع کرده و برای مقابله با آزار و شکنجه، امضا جمعآوری میکردم. این به رهگذران کمک میکرد با دافا آشنا و از آزار و شکنجه آن در چین مانند برداشت اجباری اعضای بدن، آگاه شوند. هر هفته به ساحل نیز میروم و غرفهای در آنجا برپا میکنم. آن بهعنوان بزرگترین بازار در داروین، گردشگران زیادی را به خود جلب میکند.
کالجی در شهر وجود دارد. درک میکنم که محوطه دانشگاه نیز مهم است. هر نیمترم پوسترهایی را روی تابلوهای اعلانات نصب میکنم که توضیحاتی درباره دافا و آزار و شکنجه در چین رویشان نوشته شده است، به اندازه کافی فلایر قرار میدهم تا مردم آنها را بردارند. در محوطه دانشگاه بروشور نیز توزیع و امضا جمعآوری میکنم. علاوه بر این، نسخههای هفتهنامه مینگهویی و فلایرها را در مکانهای مختلف دانشگاه قرار میدهم.
بیمارستان مکان خوب دیگری برای ارتباط با جامعه است زیرا مردم زیادی در آنجا هستند. در آنجا فلایر توزیع میکنم و پوسترهایی را روی تابلوهای اعلانات میچسبانم. هر چند ماه یک بار، مطالب جدیدی را به آنجا میبرم تا پزشکان، پرستاران و سایر کارکنانِ بیمارستان مطالبی را درباره آزار و شکنجه فالون دافا داشته باشند.
ازبینبردن مداخله
یک گروه مذهبی خاص اغلب سعی در آزارواذیت غرفه اطلاعرسانی دافا داشت. همانطور که آنجا نشسته و مشغول مدیتیشن بودم، گاهی همه فلایرها و حتی میزم را برمیداشتند. آنها پوسترهایم را نیز خراب میکردند و آنها را در سطل زباله میانداختند. این جریان بارها اتفاق افتاد. هر بار پوسترها را از سطل زباله برمیداشتم، تمیزشان میکردم و آنها را به سر جایشان برمیگرداندم.
این افراد سعی میکردند بنرهای عمودی را نیز بدزدند یا به آنها آسیب برسانند. حتی یک بار سوار جرثقیل کوچکی آمدند و سعی کردند بنرها را پاره کنند. با جدیت به آنها هشدار دادم كه در صورت تداوم كارهای بدِشان، از آنها شكايت میكنم.
افکار درست بیشتری نیز فرستادم تا عناصر شرور پشت سرشان را ریشهکن کنم. وقتی دوباره برای آزارواذیتم آمدند، از یکی از آنها پرسیدم که چرا این کار را میکنند؟ سپس با آرامش با او صحبت کردم، و آزادی بیان و حقوق پایهای بشر را برایش توضیح دادم. همچنین به آنها گفتم که این کار را داوطلبانه انجام میدهم و فقط امیدوارم سایرینم نیز بتوانند از مزایای فالون دافا بهرهمند شوند. بعد از آن، دیگر برای آزارواذیتم نیامدند.
با آگاهی از اینکه این استاد هستند که آنها را متوقف کردند، یاد گرفتم که باید افکار درستمان را حفظ کنیم و کوشا باشیم. این بدان دلیل است که اصلاح فا بهسرعت به جلو پیش میرود.
به یک سازمان چینی در آن نزدیکی نیز رفتم تا مطالب اطلاعرسانی را توزیع کنم و روی هر میز مجلهای قرار دادم. افراد زیادی مرا در حال انجام این کار، تماشا میکردند. برخی مطالبم را برای خواندن برداشتند و یک شخص مسئول نیز فلایر را پذیرفت.
سپس تعداد زیادی تماس تلفنی ناشناس دریافت کردم. گوشی را برمیداشتم و «سلام» میکردم، اما طرف مقابل سکوت میکرد. با تصور اینکه مقامات حکچ در تلاشند تهدیدم کنند، با شرکت مخابرات تماس گرفتم و شماره تماسگیرندگان را بازیابی کردم. با آنها تماس گرفتم و گفتم: «با من تماس گرفتید، اما چیزی نگفتید. آیا کمکی از دستم برمیآید؟ میتوانم به تمام سؤالاتتان پاسخ دهم.»
آنها پاسخ میدادند: «نه، چیزی نیست.»
از آن زمان دیگر هیچ تماس تلفنی آزاردهنده یا تهدیدآمیز نداشتهام.
استرالیاییهای قدیمی زیادی نیز در این منطقه ساکن هستند. آنها هم در ابتدا برای آزارواذیتم میآمدند. بعد از مدتی برای من و دافا احترام قائل شدند.
گاهی، برخی از آنها کنارم مینشستند و حرکات مدیتیشنم را تقلید میکردند.
راهنمایی نیکخواهانه استاد
هرساله در کنفرانس تبادل تجربه فای استرالیا شرکت میکنم. اما فقط یک بار در یک کنفرانس خارج از کشور شرکت کردم. آن کنفرانس بینالمللی فا در واشنگتن دیسی در سال 2018 بود. استاد را در آن کنفرانس دیدم و به سخنرانیشان گوش دادم. میدانم که استاد همواره از ما مراقبت میکنند.
یک بار آبریزش بینی داشتم که خیلی شدید بود. مردد بودم، مطمئن نبودم که چگونه میتوانم مدیتیشن نشسته را با این وضعیت انجام دهم. سپس مصمم شدم: بگذار باشد، به هر حال مشکل من نیست. با برداشتن مقدار زیادی دستمال، به ورودی مرکز خرید رفتم. جالب اینجاست که آبریزش بینیام بلافاصله متوقف شد و دیگر هرگز برنگشت. فهمیدم که نیروهای کهن سعی دارند با من مداخله کنند، اما شکست خوردند و بعداً منصرف شدند.
یک بار نیمهشب ناگهان زانویم دچار التهاب و تورم شد. نمیتوانستم راحت خمش کنم. ظاهراً مداخله نیروهای کهن بود. بنابراین زمان بیشتری را صرف فرستادن افکار درست کردم تا مداخله را از بین ببرم. معمولاً از خانه تا محل کار 30 دقیقه پیادهروی داشتم. در آن روز، نمیتوانستم پیادهروی کنم و مجبور شدم تاکسی بگیرم. دو روز گذشت و سرپرستم اصرار داشت مرا به بیمارستان بفرستد. چند روز مرخصی استعلاجی را نیز برایم تأیید کرد، اما آن را نپذیرفتم.
شروع به فرستادن افکار درست کردم. بهدلیل درد شدید، حتی نمیتوانستم پاهایم را در وضعیت نیمهلوتوس قرار دهم. سپس فکر کردم: «احتمالاً باید وضعیت لوتوس را امتحان کنم.» درحالیکه درد را تحمل میکردم، پای دیگرم را بالا بردم و افکار درستی قوی فرستادم. بعد از مدتی دردم کم و سپس متوقف شد. با کمال تعجب، متوجه شدم که التهابم نیز کاهش یافته، و کل مداخله از بین رفته است. همکاران وقتی دیدند که بهطور عادی راه میروم، همگی متعجب شدند.
استاد بیان کردند:
«پس حالا چه نوع چیزهایی درحال انجام این کار هستند ؟ چیزهایی مانند کرمها، حشرات، باکتری، و انواعواقسام چیزهای پلید مانند آن. در این موارد، فرستادن افکار درست بینهایت مؤثر است! آنها در دستههای بزرگ از بین میروند. اما با توجه به بزرگی این کیهان، تعداد زیادی از آنها وجود دارند؛ و کیهان از لایههای بسیاری تشکیل شده است. ازاینرو بعد از اینکه این چیزها را پاکسازی کردید، مدت کوتاهی بعد، کمی بعد، ممکن است دوباره نفوذ کنند و باید آنها را دوباره از بین ببرید. بنابراین باید به این شکل به فرستادن افکار درست ادامه دهید و قبل از اینکه نتایج آشکاری ببینید، باید برای مدتی در آن ثباتقدم داشته باشید. صرفاً بهخاطر اینکه بعد از احساس خوبی که در پی فرستادن افکار درست دارید، دوباره بهنظر نمیرسد امور بهخوبی پیش میروند، اعتماد خود را از دست ندهید. میتوانم به شما بگویم که آنها از این رویکرد استفاده میکنند تا شما را فرسوده کنند—تا اعتقاد راسخ شما را تحلیل ببرند. بنابراین باید نسبت به این مسائل هشیار باشید.» («آموزش فا در کنفرانس فای 2015 کرانه غربی»)
از این محنتهای کارمای بیماری، به اهمیت حفظ و فرستادن افکار درست پی بردم.
اکنون میخواهم تجربهای از کمک استاد در هنگام روشنگری حقیقت را به اشتراک بگذارم. یک بار با اتوبوس به شهر دورتری رفتم تا فلایرها را توزیع کنم. تمام روز و غروب را وقت گذاشتم و توزیع کلیه مطالب را به پایان رساندم. دیگر بیش از حد دیر شده بود و اتوبوسی در این شهر کوچک وجود نداشت. در ایستگاه حملونقلی در آن نزدیکی، اتوبوسی به مقصد داروین حدود یک ساعت بعد وجود داشت. تصمیم گرفتم از مسیری باریک بهسمت آنجا قدم بزنم. بعد از مدتی، متوجه شدم که نمیتوانم بهموقع به آنجا برسم، بنابراین شروع به دویدن کردم. وقتی به مرکز حملونقل رسیدم، راننده آخرین اتوبوس را دیدم که با نگهبانی مشغول صحبت بود. اتوبوس با چند دقیقه تأخیر آمده بود.
دستم را به سمت نگهبان تکان دادم که او هم مرا در حال دویدن به سمت اتوبوس دید. به راننده علامت داد كه مسافری در حال آمدن است. اما اتوبوس رفت. نگهبان گفت که به راننده علامت داد، اما نمیدانست چرا راننده رفت.
با اینکه نفسنفس میزدم، خیلی آرام بودم و عصبانی نبودم. فکر کردم راننده رفت چون دیر کردم. همانطور که درباره ایستگاه حملونقل عمومی دیگری پرسوجو میکردم، ناگهان اتوبوس دیگری جلویم توقف کرد.
راننده فریاد زد: «عجله کن! اتوبوس به مقصد داروین در ایستگاه بعدی منتظر شماست.»
یک اتوبوس به داروین منتظر من بود و من به سلامت به خانه برگشتم. میتوانستم احساس کنم که استاد طی این تجربه چند آزمون برایم نظم و ترتیب دادهاند.
انتشار فا در ترکیه
چند بار به کشورم در ترکیه بازگشتم و در سومین شهر بزرگ کشور و نیز چند شهر کوچکتر درباره فالون دافا به مردم گفتم، یعنی به حدود نیممیلیون نفر. این نخستین باری بود که آنها درباره این تمرین میشنیدند و تجربه من نیز معجزهآسا بود.
نخستین باری که فالون دافا را در ترکیه به مردم معرفی کردم، سال 2013 بود که تعطیلاتم را در آنجا میگذراندم. در آن زمان، هیچ تمرینکنندهای برای انتشار فا به سومین شهر بزرگ ترکیه نرفته بود. ناامید و نگران بودم. طی چهار ماه اقامتم در آنجا، حدود 40هزار فلایر توزیع کردم. روزهای یکشنبه، تمرینات را در پارک ساحلیِ معروف مقابل یک کافیشاپ انجام میدادم. وقتی مردم علاقه نشان میدادند،تمرینات را به آنها آموزش میدادم. برخی از مردم جذبش میشدند و جوآن فالون را میخواندند. پوسترهایی را نیز روی تابلوهای اعلانات نصب و غرفههایی را در مکانهای بازار برپا میکردم. مردم بهطور كلی آن را میپذیرفتند و رفتار دوستانهای با من داشتند.
در سال 2018، سه ماه و نیم را در ترکیه گذراندم و دافا را در چند شهر معرفی کردم. این بار حدود 16000 فلایر توزیع کردم و تمرینات را نیز به نمایش گذاشتم. اکثر مردم مطالب را میپذیرفتند، برخی مخالف آن بودند و عدهای نیز از گرفتن فلایر خودداری میکردند. همچنین افرادی بودند که درباره نظریههای مذهبی با من مجادله یا تهدیدم میکردند. وقتی این اتفاق میافتاد، همیشه با آنها نیکخواهانه رفتار کرده و بدون ذکر مطالب مذهبی، بر فواید سلامتی دافا تأکید میکردم. مسائل همیشه بهصورت مسالمتآمیز حلوفصل میشد. برای ازبینبردن مداخله، افکار درست قوی نیز میفرستادم.
در آن زمان، یکییکی به فروشگاهها نیز میرفتم و به صاحبان فروشگاهها فلایر میدادم. یک بار مالکی اصرار داشت دسر خوشمزهای به من بدهد و من آن را قبول کنم. او گفت که بهترینها را برای همه تمرینکنندگان آرزو دارد.
معرفی فالون دافا برای اولین بار در آن مکانها برایم تجربه هیجانانگیز و خوشحالکنندهای بود. اکنون برخی از شهرها دارای مکانهای تمرین دائمی هستند.
مطالب فوق تجربیات و درکم از تزکیه، طی این سالها است. لطفاً در صورت وجود هرگونه مطلب نامناسب به آن اشاره کنید.
استاد، متشکرم! همتمرینکنندگان، متشکرم!
تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وبسایت مینگهویی منتشر میشوند، توسط وبسایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپیرایت هستند. هنگام چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیرتجاری، لطفاً عنوان اصلی و لینک مقاله را ذکر کنید.