فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

استاد همیشه با ما هستند؛ ماجراهای تزکیه‌مان از محل روشنگری حقیقت در هنگ‌کنگ

10 اوت 2021 |   تمرین‌کننده فالون دافا در هنگ‌کنگ

(Minghui.org) درود، استاد! درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

از سال 1998 تمرین فالون دافا را شروع کردم. من در چین متولد شدم و پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان با مادرم به هنگ‌کنگ نقل مکان کردیم. اکنون در یک مدرسه مسیحی تدریس می‌کنم.

من بیماری قلبی و زخم معده داشتم. یکی از دوستان همسرم فالون دافا را به من توصیه کرد. جوآن فالون را خواندم و به یک مکان محلی برای تمرین رفتم. چند روز بعد، تمام علائم بیماری‌هایم ازبین رفت.

یک روز که تمرین‌ها را انجام می‌دادم، ناگهان احساس کردم سوزن‌های نازک و ریز بسیاری در بدنم فرو می‌روند. به‌جای احساس درد، احساس بسیار راحتی داشت. نمی‌فهمیدم که چه اتفاقی می‌افتد، بنابراین از یک تمرین‌کننده قدیمی پرسیدم. او به من گفت که استاد بدنم را پاک می‌کنند.

از آنجا که افراد بیشتر و بیشتری تمایل به یادگیری تمرین‌ها داشتند، تمرین‌کننده مسئول محل تمرین به من پیشنهاد داد که یک محل تمرین نزدیک خانه‌ام ایجاد کنم. نمی‌دانستم چگونه آن محل را اداره کنم. از او پرسیدم: «اگر سؤال‌هایی داشتم باید به چه کسی مراجعه کنم؟» او به من گفت که باید به مطالعه آموزه‌های استاد ادامه دهم و جواب‌ها در آنجا است. بنابراین من یک محل تمرین راه‌اندازی کردم.

افراد بسیاری به این محل تمرین آمدند؛ یک روز بیش از 100 نفر آنجا بودند. یک ایستگاه تلویزیونی محلی ماجرای ما را گزارش کرد. متأسفانه، پس از اینکه آزار و شکنجه در ژوئیه1999 آغاز شد، مردم فریب تبلیغات حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) را خوردند و بسیاری از مردم دیگر به مکان تمرین نیامدند.

استاد همیشه مرا حمایت می‌کنند

من به‌طور مرتب به تسیم شا تسو، یک مکان معروف گردشگری می‌روم تا حقیقت را روشن و مطالب اطلاع‌رسانی را توزیع کنم. یک روز در راه رفتن به آنجا موتورسیکلتی با من برخورد کرد. پایم زیر یکی از تایرها گیر کرده بود. به خودم گفتم: «بلند شو. تو باید مطالب اطلاع‌رسانی را پخش کنی.» به‌محض اینکه این فکر به ذهنم رسید، توانستم پایم را از زیر چرخ موتور بیرون بکشم. بلند شدم و فراموش کردم بررسی کنم که آیا زخمی شده‌ام یا نه.

یک رهگذر گفت: «همینجا بمان، آمبولانس الان می‌رسد.» به او گفتم که باید بروم. او از من خواست که منتظر آمبولانس بمانم، اما من نمی‌خواستم حتی یک روز توزیع مطالب اطلاع‌رسانی را از دست بدهم. بعد از اینکه همه روزنامه‌ها را تحویل دادم، فهمیدم که به هیچ وجه آسیب ندیدم؛ فقط کمی چمن و خاک روی کتم بود. از استاد برای حمایت‌شان تشکر کردم.

یک بار دیگر درحالی که مشغول مدیتیشن بودم، احساس کردم چیزی مانند یخ قلبم را احاطه کرده است و درد بسیاری را ایجاد می‌کند. از استاد کمک خواستم و گفتم: «استاد، دیگر نمی‌توانم تحمل کنم خیلی سرد است.» به‌محض اینکه این فکر را کردم، احساس کردم یخ ذوب شد. هیچ کلمه‌ای نمی‌تواند قدردانی‌ام را از استاد توصیف کند.

برای برداشتن آب مروارید چشمم، تحت عمل جراحی قرار گرفتم، اما دیدم هنوز ضعیف است. با این وجود، می‌بینم که استاد همیشه پشت سر من هستند و از من محافظت می‌کنند. یک روز درحالی که می‌خواستم سوار اتوبوس شوم، زمین خوردم و از حال رفتم. وقتی به‌هوش آمدم دو خانم مرا درآغوش گرفته بودند. آنها پرسیدند که آیا لازم است به بیمارستان بروم. گفتم حالم خوب است. طبق برنامه به محل گردشگری رفتم  و حقیقت را روشن کردم.

حفظ آرامش

برای مدتی طولانی اعضای انجمن مراقبت از جوانان هنگ‌کنگ با مسئولیت محدود که شعبه‌ای از اداره 610 ح‌ک‌چ تأسیس شده برای آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون دافا است، اغلب در محل گردشگری تمرین‌کنندگان را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند. حتی گاهی اوقات به آنها حمله فیزیکی می‌کردند. یک روز، یکی از اعضای این انجمن شروع به عکاسی از من کرد. او بقدری نزدیک شد که دوربینش تقریباً صورتم را لمس کرد. چیزی نگفتم. سعی کردم آنها را نادیده بگیرم و دور شدم. یکی از آنها با تمسخر گفت: «نمی‌توانی به ما نگاه کنی؟» همچنان به آنها توجه نکردم.

بار دیگر، آنها با استفاده از گاری غرفه‌های ما را مسدود ‌کردند. می‌دانستم که آنها سعی می‌کنند ما را مجبور به حرکت دادن گاری‌های‌شان کنند، تا بهانه‌ای برای جنگ با ما داشته باشند. به خودم گفتم که نباید در دام آنها بیافتم. یک روز، من تنها تمرین‌کننده در محل گردشگری بودم. یکی از اعضای انجمن فریاد زد: «تنها هستی؟ خوب است. من قصد دارم یک قیچی بزرگ تهیه کنم و تمام وسایل‌تان را برش دهم.» او را نادیده گرفتم و او هرگز برنگشت.

یک بار دیگر، رئیس این انجمن به دو عضو گفت که به من نزدیک شوند. از استاد خواستم جلوی آنها را بگیرند. گرچه رئیس آنها را مکرراً هل می‌داد، اما آنها به من نزدیک نشدند.

احساس می‌کنم که استاد همیشه از ما محافظت می‌کنند. در سفر تزکیه‌ام معجزه‌های بسیاری را تجربه کرده‌ام. اگر راهنمایی و حفاظت استاد نبود، قادر نبودم آزمون‌ها را بگذرانم. عمیقاً از استاد برای هر کاری که برایم انجام داده‌اند تشکر می‌کنم.

متشکرم، استاد! متشکرم، هم‌تمرین‌کنندگان.

تمام مقالات، تصاویر یا سایر متونی که در وب‌سایت مینگهویی منتشر می‌شوند، توسط وب‌سایت مینگهویی دارای حق انحصاری کپی‌رایت هستند. چاپ یا توزیع مجدد محتوا برای مصارف غیر تجاری مشکلی ندارد، اما در این صورت ذکر عنوان و لینک مقاله اصلی الزامی است.