(Minghui.org) در سال 2019 تزکیه در فالون دافارا شروع کردم. وقتی تازه شروع کرده بودم، میدانستم دافا فوقالعاده است اما مطمئن نبودم چگونه حقایق را روشن کنم و درباره دافا به مردم بگویم.
درست در آن زمان، مِی، خدمتکاری که برای مراقبتِ پس از زایمانم استخدام کرده بودم، با من تماس گرفت. پرسید که آیا میتواند پنج روز پیش از بازگشت به چین با من بماند. از این فرصت برای روشنگری حقیقت بسیار خوشحال و هیجانزده شدم.
شخصی با رابطه تقدیری برای فا میآید
طی دو روز اول اقامت مِی سعی کردم درباره فالون دافا با او صحبت کنم، اما او مدام حرفم را قطع میکرد. خیلی مضطرب بودم و نمیدانستم چه بگویم. مِی سه روز دیگر به چین بازمیگشت و بسیار مهم بود که از حقیقت فالون دافا آگاه شود!
او از من خواست که یک روز با اتومبیل او را به گردشی طولانی ببرم. وقتی سوار اتومبیل شدیم، تلفن همراهم بهطور خودکار به سیستم صوتی اتومبیلم متصل شد و شروع به پخش سخنرانیهای صوتی بنیانگذار فالون دافا استاد لی در گوانگجو کرد. اول مضطرب بودم اما بهسرعت آرام شدم. میدانستم که این نظم و ترتیب استاد که مِی فا را بشنود. یک ساعت و نیم به سخنرانیها گوش دادیم.
وقتی به خانه رسیدیم، توضیح دادم که او به سخنرانیهای استاد گوش میداد. درباره حقیقت فالون دافا نیز به او گفتم. در کمال تعجب، پرسید که آیا میتواند پنج تمرین فالون دافا را با من انجام دهد. او گفت فالون دافا خوب است که مرا متعجب و شگفتزده کرد. استاد نظم و ترتیبی داده بودند که این موجود ذیشعور در مقابل من ظاهر شود، اما من سکوت کرده بودم و جرئت نداشتم حقیقت دافا را به او بگویم. از اینکه کیفیت روشنبینیام آنقدر ضعیف بود شرمنده بودم. استاد بودند که این مسیر را برایم هموار کردند.
مِی گفت متوجه شده که چقدر تغییر کردهام. بعد از بهدنیاآمدن فرزندم که از من مراقبت میکرد، میدید که سر شوهرم داد میزنم، ظرفها را روی زمین پرت و فرزندانم را سرزنش میکنم. تمام روز در تخت دراز میکشیدم و انتظار داشتم مردم منتظر من باشند. او گفت که بهطرز چشمگیری تغییر کردهام. سختکوشتر شده و حتی مقداری وزن کم کرده بودم. او خیلی به من اهمیت میداد و اشک در چشمانش حلقه زده بود. به او گفتم که تغییر کردهام زیرا فالون دافا را تزکیه میکنم و استاد به ما میآموزند که از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کنیم و نسبت به دیگران باملاحظه باشیم.
شب قبل از رفتن او به چین، فا را بهصورت گروهی مطالعه کردیم. از او پرسیدم که آیا میخواهد به ما ملحق شود و او موافقت کرد. بعد از اینکه شروع به مطالعه کردیم، او فهمید که عینک مطالعهاش را در خانه جا گذاشته است، بنابراین تصمیم گرفت چشمانش را ببندد و گوش دهد. بعد از مدتی چشمانش را باز کرد و متوجه شد که میتواند حروف کتاب را بخواند! سپس خوشحال و متعجب، فا را با ما مطالعه کرد.
بهطور بسیار اتفاقی تمرینکننده جدید دیگری تجربیات خود را در جلسه مطالعه گروهی فا به اشتراک گذاشت. این تمرینکننده جدید نیز خدمتکار منزل بود. او در حالی که پشت سکو ایستاده بود به همه ادای احترام کرد و نهایت قدردانی خود را از تمرینکنندگان فالون دافا برای کمک به او و روشنکردن حقیقت برایش در طول تمام این سالها، ابراز کرد. وقتی مِی به تجربیات تزکیه این زن گوش میداد، به گریه افتاد.
می اصرار داشت که نسخهای از جوآن فالون را با خود به چین ببرد و گفت که به همه خواهد گفت فالون دافا خوب است!
خدمتکار منزل پس از تماشای اجرای شن یون شگفتزده و مملو از احترام بود
بعد از اینکه مِی به چین بازگشت، خدمتکار جدیدی بهنام دیوا را استخدام کردم که اهل فیلیپین بود. با دیوا بسیار مهربان بودم، چه رسد به اینکه بخواهم چیزها را اینطرف و آنطرف پرتاب کنم یا سر شوهرم فریاد بکشم؛ دیگر واقعاً این کارها را نمیکردم. با او بسیار مؤدب بودم و بهجای «خدمتکار» او را «خاله» صدا میکردم.
کارگران در کانادا ساعتی دستمزد میگیرند، بنابراین تصمیم گرفتم مطابق با دستمزد کانادا حقوق دیوا را پرداخت کنم. بسیاری از دوستانم نمیدانستند که چرا اینقدر به او پول میدهم، زیرا قبلاً برای درخواست اقامت دائمش برای ماندن در کانادا هزینه کرده بودم. علاوه بر این، اضافهکاری به او پرداخت میکردم و به او اجازه میدادم آخرهفتهها تعطیل باشد. به دوستانم میگفتم همه ما مستحق این هستیم که با ما خوب رفتار شود و این در خصوص دیوا هم صدق میکند. میگفتم همه باید به همدیگر احترام بگذاریم، بدون توجه به اینکه در چه موقعیت اجتماعیای هستیم. دوستانم حرفهایم را باور نمیکردند. مدتها بود که یکدیگر را میشناختیم، و قبل از تزکیه در فالون دافا، من بسیار خسیس بودم و حاضر نبودم حتی یک ریال بیشتر به کسی بپردازم.
فالون دافا را به دیوا معرفی کردم. اگرچه او میدانست که حقیقت، نیکخواهی و بردباری خوب است و درباره فواید سلامتیبخش تزکیه میدانست، اما آن را با قلبش نمیپذیرفت. او نصف روز مرخصی میخواست چون مفاصل دستش درد میکرد. فکر میکرد ممکن است آرتریت یا روماتیسم باشد. او را به بیمارستان بردم و پزشکان نتوانستند علت ناراحتیاش را بیابند. وقتی به خانه رسیدیم، به او گفتم تمرینات فالون دافا را امتحان کند و ویدئوی آموزش تمرینات استاد را نشانش دادم. او قبول کرد آن را امتحان کند و روز بعد گفت که درد دستانش کمتر شده است.
دیوا دو سال است که با ما زندگی میکند. وقتی در خوابِ صبح زود مشکل دارد مدیتیشن میکند. او به من گفت که احساس میکند: «در هوا شناور است.» بعد از اینکه درباره این موضوع را به دوستانش گفت، آنها خواستند نحوه تمرین تمرینات را نشانشان دهد.
دیوا به مجازات کارمایی اعتقاد دارد. اغلب با او صحبت میکنم و او درباره بسیاری از تجربیات گذشتهاش به من گفته است. از استاد بسیار سپاسگزار بودم که نظم و ترتیب ملاقات من با دیوا و سایر موجودات ذیشعور با رابطه تقدیری را میدهند. همه آنها منتظرند که جذب ویژگیهای حقیقت، نیکخواهی، بردباری شوند.
امسال که دیوا هنرهای نمایشی شن یون را در تلویزیون سلسله تانگ جدید دید، شگفتزده و مملو از احترام شد. اجراهای خیرهکننده شن یون نفسش را بند آورد و گفت که فکر میکند فرهنگ سنتی چینی باشکوه است!
تغییر قلب پس از مشاهدۀ معجزات دافا
حدود شش ماه پیش که فرزند سومم به دنیا آمد، خانم دیگری را استخدام کردم تا از من مراقبت کند. وقتی لیان به خانهام رسید، در حال تماشای فیلم «پیوند اصلی» بودم. به او اشاره کردم که بنشیند و همراه من فیلم را تماشا کند. وقتی تمام شد، او پوزخندی زد و گفت که این کمپینی بهمنظور کسب محبوبیت برای فالون دافا است. شروع کردم حقایق را برایش روشن کنم، اما او از گوشدادن اجتناب میکرد. گفت که مادرش زمانی تمرینکننده فالون دافا بود، اما با شروع آزار و شکنجه، این تمرین را کنار گذاشت. لیان بستگان دیگری دارد که فالون دافا را تمرین میکردند. او به خود میبالید که اگر کسی جلوی او از فالون دافا نام میبرد، به آنها دشنام میداد و از خانه بیرونشان میکرد.
به گفتگو با او ادامه ندادم زیرا میدانستم که درکهای نادرست زیادی درباره فالون دافا دارد. اطمینان حاصل میکردم که با درنظر گرفتن همیشگی او، مانند تمرینکنندهای واقعی رفتار کنم. وقتی برایم غذا درست میکرد، اغلب غذای باقیمانده را میخوردم، و بعد از اینکه شنیدم او باقیمانده غذای مرا خورده، احساس شرمندگی کردم. از آن به بعد، هر وقت برایم غذا درست میکرد، فقط آنچه را که میتوانستم بخورم در ظرفم میریختم و بقیه را برای او میگذاشتم. تشویقش میکردم که خودش آنها را در خانه بپزد. قبل از اینکه به خرید بروم، از او میپرسیدم که چه نوع میوه یا تنقلاتی را دوست دارد بخورد. به او اجازه میدادم در طول روز چرت بزند، زیرا باید در طول شب از نوزاد مراقبت میکرد. به لیان اجازه میدادم از ماساژور پای مادون قرمز استفاده کند و او را در تعطیلات همراه خودم میبردم.
او یک بار توانست قلبش را به روی من باز کند و گفت: «همیشه از گوشدادن به حرفهای سایرین درباره درباره فالون دافا اجتناب کردهام. شما خیلی جوان و تحصیلکرده هستید. چرا دربارهاش به من نمیگویید؟ به حرفهای شما گوش خواهم کرد.» لبخندی زدم و گفتم: «اگر خودت به سخنرانیهای استاد لی هنگجی گوش دهی، بهتر است. به بسیاری از سؤالاتت پاسخ میدهد.»
او طی دو روز تمام سخنرانیهای استاد را گوش کرد و گفت: «نمیتوانم از گوشدادن به سخنرانیهای استاد دست بردارم. چیزی خارقالعاده است. همه چیزهایی که در این جهان وجود دارد را پوشش میدهد! این تمرین به ما میآموزد که افراد بهتری باشیم.»
یک روز استخوان لگنم بهشدت درد گرفت و نمیتوانستم از تخت بلند شوم. لیان گفت: «بهخاطر اینکه سه فرزند به دنیا آوردهای، حتی بیشتر آسیب خواهی دید!» با وجود اینکه درد زیادی داشتم، اصرار داشتم که پنج تمرین را انجام دهم. پس از انجام چهار تمرین اول، متوجه شدم که میتوانم یکی از پاهایم را بالا بیاورم. لیان شگفتزده شد و گفت این معجزه است. طی این مدت بود که لیان به من گفت که میخواهد تمرینات را امتحان کند. وقتی سومین تمرین ایستاده را انجام داد، گفت که احساس میکند بسیار بزرگ است، به بزرگی جهان.
لیان هنوز عقاید و تصورات بشری زیادی داشت و بهطور کامل به فا اعتقاد نداشت. او به تمرین دافا ادامه نداد. اما یک روز گفت که دخترش افسرده شده است. آنقدر اوضاع بد شده بود که دخترش میخواست خودکشی کند. از من پرسید که باید چکار کند و از اینکه تنها فرزندش را از دست بدهد میترسید. با دیدن اینکه چقدر ویران شده، گفتم که عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را خالصانه و مدام تکرار کند.
لیان گفت: «این کار را خواهم کرد! قطعاً این کلمات را تکرار خواهم کرد!» او چند ساعت بعد بهسمتم دوید و گفت: «دخترم پیامکی طولانی برایم فرستاده و از من عذرخواهی کرده و گفته که در گذشته بیش از حد خودخواه و فقط به فکر خودش بوده است. او اکنون آماده است تا بر افسردگیاش غلبه و فعالانه در جلسات درمانی شرکت کند! حتی گفت که مرا دوست دارد!» حرفهایش خیلی مرا تحتتأثیر قرار داد. از استاد بسیار سپاسگزار بودم و اینکه لیان آن نه کلمه خاص را خالصانه تکرار کرده بود مرا خیلی تحتتأثیر قرار داد.
لیان پس از چهار ماه ماندن با من، آماده رفتن بود. قبل از رفتن، گفت: «هرگز دختر جوان مهربان و نیکخواهی مانند تو پیدا نخواهم کرد. تو بسیار باملاحظه و سختکوش هستی! تا زمانی که در آینده در دسترس باشم، حتماً برای آشپزی، تمیزکردن و نگهداری از کودک به خانهات میآیم! میتوانی مرا جزء خانوادهات درنظر بگیری!» او در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، رفت.
لیان چند ماه بعد به دیدارم آمد. خدمتکار جدیدی استخدام کرده بودم و لیان به او گفت: «هرگز با دختری مانند او روبرو نخواهی شد! موهبت بزرگی است که اینجا کار میکنی! همه اینها به این دلیل است که او فالون دافا را تزکیه میدهد! فالون دافا خوب است!»
خدمتکار جدید گفت که شوهرش فا را تمرین میکرد اما از شوهرش حمایت نکرد. او پس از تجربه زیبایی و شگفتیهای دافا در خانه من، متوجه شد که فالون دافا واقعاً بسیار خوب است و حتی موافقت کرد که به شوهرش اجازه دهد حقیقت را روشن کند.
کلام آخر
با موجودات ذیشعور بسیاری با رابطه تقدیری روبرو شدهام. اگرچه برخی از آنها صرفاً از کنار من گذشتند، هنوز آنها را بسیار باارزش یافتم زیرا همه آنها برای فا آمده بودند. حتی اگر پس از یادگیری حقیقتِ دافا مرا ترک کنند، میدانم که شکوفا خواهند شد و زیبایی و شگفتیهای دافا را بین سایرین پخش خواهند کرد.
طی این مدت رؤیاهای خارقالعاده زیادی دیدهام. خواب دوشیزگان آسمانی را دیدهام که گلها را پخش میکنند یا بوداهای طلاییای که میدرخشند. در آسمان پرواز میکردم، یا در یک کشتی بزرگی در دریاهای متلاطم بودم. همچنین خواب دیدم که با سایرین از صخرهای بالا میروم تا اینکه موجودات الهی و استاد را میبینم. این صحنهها تشویقم کرده که کوشاتر باشم. به اصول دافا پایبند خواهم بود تا مهربان، صبور و خالص باشم و مطمئن شوم که بهطور طبیعی نتیجه خوبی حاصل خواهد شد.
استاد، سپاسگزارم که دافا را به جهان ارزانی داشتید. استاد، متشکرم که به همه این افراد نیکخواه جایی برای بازگشت دادید! استاد، بابت نجات بیکران و نیکخواهانهتان سپاسگزارم!
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.