(Minghui.org) در ۲۷ آوریل ۲۰۲۱، سوار بر دوچرخه برقیام به بازار رفتم تا در شهر کوچکی که در آن زندگی میکنم حقیقت را روشن کنم. صدای «بنگ» بلندی را شنیدم و متوجه شدم که روی زمین دراز افتادهام. اتومبیلی از پشت به من زده بود. نمیتوانستم بلند شوم، برای همین صدا زدم: «استاد کمکم کنید!» هیچ صدایی از دهانم بیرون نمیآمد. بنابراین در قلبم فریاد زدم: «استاد کمکم کنید!»
طولی نکشید که توانستم آرام آرام بلند شوم. ذهنم روشن بود و توانستم حرف بزنم. نگاهی به اطراف انداختم و دو خانم جوان را دیدم که از اتومبیلی پیاده شدند. آنها با عجله آمدند و وحشتزده به نظر میرسیدند. یکی از آنها پرسید: «مادر بزرگ، حالت خوب است؟ برویم بیمارستان؟» دیگری به آرامی بدنم را لمس کرد تا ببیند مبادا مجروح شده باشم. صدایشان میلرزید. آنها را دلداری دادم و گفتم: «دختران خوبم، فالون دافا را تمرین میکنم. استاد از من محافظت کردند. نترسید. استاد به ما میآموزند که با پیروی از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری فرد مهربان باشیم. من شما را به دردسر نمیاندازم.»
یکی از دخترها گفت: «مادربزرگ، تو باید ۵۰ ساله باشی، چطور میتوانی صدمه نبینی؟» گفتم: «سه سال دیگر ۸۰ ساله خواهم شد.» با شنیدن این سخن، افراد اطرافم شروع به صحبت با یکدیگر کردند: «چطور یک زن در سن و سال او میتواند از تصادف اتوموبیل جان سالم به در ببرد و خراشی روی او نباشد؟ فالون دافا واقعاً شگفتانگیز است.»
من حقایق درباره فالون دافا را به آنها گفتم و آنها را متقاعد کردم که از حزب کمونیست چین (حکچ) و سازمانهای جوانان آن کنارهگیری کنند.
رهگذر دیگری کمکم کرد دوچرخهام را بلند کنم و کار میکرد، بنابراین با آن به خانه رفتم.
در راه خانه با تمرینکنندهای دیگر، یانگ مواجه شدم. تجربهام را به او گفتم و او از من دعوت کرد تا تجربهام را با سایر تمرینکنندگان در خانهاش به اشتراک بگذارم. قصد او خوب بود، اما من باید برای مطالعه فا به خانه برمیگشتم.
در خانه، یک ساعت مدیتیشن کردم. بعد از اتمام کار، هیچ کنترلی روی پای راستم نداشتم و در حرکت آن مشکل داشتم. به خودم گفتم: «من تمرینکننده دافا هستم. این یک توهم است. این آزار و اذیت را قبول ندارم. من استاد دارم من فقط از نظم و ترتیب استاد پیروی میکنم.» درحالیکه تلاش میکردم به آرامی به جلو بروم، با صدای بلند خواندم: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است!» نمیدانم چند بار یا چه مدت این عبارات را خواندم، اما کم کم توانستم دوباره راه بروم.
بعد از اتمام تمرینات صبح روز بعد، طبق معمول با دوچرخه برقیام برای روشنگری حقیقت بیرون رفتم.
استاد از من محافظت کردند و همچنین یک بدهی کارمایی را برای من از بین بردند. استاد من و دو خانم جوان داخل اتوموبیل را نجات دادند. از طریق اعمال من، مردم اطراف ما حقیقت را شنیدند و فهمیدند که تمرینکنندگان فالون دافا افراد خوبی هستند. ما اصلاً شبیه آن چیزی نیستیم که حکچ ادعا میکند. این همچنین بنیان نجات آنها را بنا گذاشت. گرچه کمی درد و ناراحتی متحمل شدم، اما مصممتر هستم که به تزکیه ادامه دهم.
فای استاد تزکیهام را هدایت میکند. من بیشتر و بیشتر کوشا خواهم بود و یک تمرینکننده دافای واجد شرایط خواهم بود!
سپاسگزارم استاد برای نجات من! متشکرم استاد برای نیکخواهی عظیم شما!
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.