(Minghui.org) (ادامه از قسمت ۱)
سالها، برای یافتن کاستیهای خودم به درون نگاه نمیکردم و این باعث گرفتاریهای زیادی در خانوادهام شد. این امر بهویژه در ازدواج مشکلدار من منعکس شد.از رفتارهای بیصدا گرفته تا مشاجرههای شدید و درگیریهای فیزیکی، من و شوهرم همیشه با هم اختلاف داشتیم. این یک آزمایش مداوم برایم در تزکیهام بود.
وضعیت در سال ۲۰۱۸ پس از سکته مغزی شوهرم به نقطه جوش خود رسید و او شروع به متهمکردن من به داشتن روابط نامشروع کرد.
مطالعه فا به من کمک کرد تا پیشرفت کنم
میدانستم که باید فا را بخوانم و وضعیت تزکیه خود را بررسی کنم. ساعتها وقت گذاشتم آموزهها را خواندم و بالاخره توانستم به آرامش برسم. این قسمتهای فا به ذهنم آمد:
«هنگام مواجهه با تضادها، تزکیهکنندگان باید آنها را تحمل کنند. بهعلاوه، خودتان باید قادر به تحمل باشید، و فقط در آن صورت میتوانید واقعاً صعود کنید.» (آموزش فا در کنفرانس هیوستون)
«اغلب میگویم که وقتی شخص دیگری از شما سوءاستفاده میکند یا برایتان سبب دردسر میشود، یا وقتی رنج میبرید، نباید از آن شخص کینه به دل بگیرید، زیرا در حال تزکیه هستید.» (آموزش فا در کنفرانس هیوستون)
«بردباری کلید رشد شینشینگ شخص است. تحملکردن همراه با خشم، شکایت و یا اندوه، بردباری یک فرد عادی است که به موضوعات مربوط به خودش وابسته است. تحمل کردن، بهطوری که کاملاً بدون خشم و شکایت باشد، بردباری یک تزکیهکننده است.» («بردباری (رن) چیست؟» نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)
اگر من یک فرد معمولی بودم، قطعاً به دنبال تلافی بودم. اما، بهعنوان یک تزکیهکننده، باید به سخنان استاد گوش دهم. استاد به ما گفتند که تحمل کنیم پس من باید تحمل کنم. تنها زمانی که بتوانیم کارهای بد را با مهربانی پاسخ دهیم، از استانداردهای دافا پیروی میکنیم. به درونم نگاه کردم، اما نتوانستم اشتباهی را که انجام دادم، پیدا کنم که باعث شد تحمل آن دشوارتر شود.
در ماههای بعد، برایم مهم نبود شوهرم چقدر تلاش میکرد تا با آشپزی، شستن لباسها یا حمایت از من در روشنگری حقیقت، استباهاتش را جبران کند، نمیتوانستم او را ببخشم.
تنش بین ما بالا گرفت و درنهایت چند ماه بعد به نقطه انفجارش رسید. این بار دو روز دعوا و مشاجره کردیم. ما هرکدام خودمان غذا درست میکردیم و جداگانه میخوردیم. کارت پزشکیام را پس گرفتم و دیگر از او حمایت مالی نکردم. او بیمه درمانی نداشت و از پول در کارت من استفاده میکرد. او مستمری بازنشستگی بسیار کمی دریافت میکرد، بنابراین کاملاً آن را در حساب پسانداز خودش میگذاشت و پول مرا خرج میکرد.
به دادگاه محلی درخواست طلاق دادم و وکیلی پیدا کردم که حقیقت دافا را میداند و از تمرینکنندگان حمایت میکند. او پس از گوشدادن به ماجرایم، با احتیاط پرسید: «فکر نمیکنی کمی بیش از حد تحمل رفتار میکنی؟ شاید باید آرام باشی، درباره آن فکر کنی و از خودت بپرسی که آیا همه چیز را درست انجام دادهای یا خیر. اگر واقعاً خواهان طلاق هستی، لطفاً دفعه بعد اظهارنامه کتبی بیاور.» میدانستم که وکیل تلاش میکند این روند را به تأخیر بیندازد تا به من فرصت دهد تا درباره آن فکر کنم. همچنین احساس کردم که به اندازه کافی آرام نیستم، بنابراین تصمیم گرفتم کمی صبر کنم.
درباره اینکه بعداً چه کار باید بکنم غافل بودم. از استاد لی (بنیانگذار دافا) خواستم که مرا در مسیر درست هدایت کنند. راه من کجاست؟
استاد بیان کردند:
«میگوییم وقتی در یک ناسازگاری یک قدم به عقب بروید، دریا و آسمان بیکراناند و بهطور حتم وضعیت متفاوت خواهد بود.» (سخنرانی نهم، جوآن فالون)
تنها زمانی که فرد یک قدم به عقب برمیدارد میتواند راهی برای خروج پیدا کند. نیاز داشتم که یک قدم به عقب برگردم. اگر به جلو رفتن ادامه میدادم، در آستانه شکست قرار میگرفتم. وقتی به این فکر کردم شعر استاد به ذهنم آمد:
«رحمت میتواند زمین و آسمان را هماهنگ کند، بهار را بیاورد
افکار درست میتواند مردم دنیا را نجات دهد.»
«فا جهان را اصلاح میکند»، هنگ یین جلد دوم)
ناگهان متوجه شدم: «آیا کاری که انجام میدهم واقعاً تزکیه است؟ نیکخواهی من کجاست؟ افکار درست من کجاست؟»
وکیلم روز بعد با شوهرم ملاقات کرد و گفتگو بهخوبی پیش رفت. او به شوهرم گفت که فالون دافا در چین خلاف قانون نیست و این تمرین در کشورهای سراسر جهان پذیرفته شده است.
عمیقتر کاوش کردم و خودم را مورد بررسی قرار دادم. در مقابل وکیل اعتراف کردم: «در طول سالها، مغرور، خودخواه بودم و به شوهرم نگاه تحقیرآمیزی داشتم. به او احترامی که شایسته اوست نکردهام. جلوی خانوادهاش به او بدگویی کردم و حتی خانوادهاش هم اکنون او را دوست ندارند. در طول دو دهه اخیر آزار و شکنجه، او بهخاطر من دائماً در نگرانی و ترس زندگی کرده است. او به خاطر انتخابهای من بهشدت آسیب دیده است. مرد بیچاره! اما من هرگز خودم را جای او نگذاشته بودم و احساسات او را در نظر نمیگرفتم. فقط روی اینکه چگونه صدمه دیدهام تمرکز کردم. من خودخواه بودم.» شوهرم هم قول داد که دیگر با من جنگ و دعوا نکند.
ازبینبردن ریشه نفرتم
همانطور که وابستگیهایم را از بین میبردم، سطحم بالا رفت. اما، به اصول بالاتر فا توجه نکردم و هنوز از وابستگی اساسی خود خلاص نشده بودم. در حد الزامات بالاتری که استاد برایم در نظر داشتند نبودم. میدانستم که محنت بهمنظور بهبود خودم است که چیز خوبی بود، اما چگونه این محنت را بر سر خودم آوردم؟ چرا رنجش و کینهام قویتر و قویتر میشد؟
این نگرانیها را با تمرینکنندهای دیگر در میان گذاشتم و او گفت: «تو هنوز تحت تأثیر فرهنگ حزب کمونیست چین (حکچ) هستی. تمایل به کنترل دیگران، رقابت، شهوت و کینه و همچنین خواستن طلاق همه برخاسته از فرهنگ حزب است. آن انحراف از هنجار و سنت است مبنیبر اینکه هر طور که میخواهی عمل کنی، مثلاً هر وقت خواستی در ازدواج بمانی و هر وقت خواستی طلاق بگیری. به ارزشهای ارائهشده در شن یون فکر کن - این به معنای بازگرداندن بشر به مسیر ارزشها و سنتهای باستانی است. ما به عنوان تزکیهکنندگان باید در این زمینه پیشگام باشیم.»
از شنیدن این کلمات شوکه شدم. درست است، من هنوز بسیار تحت تأثیر فرهنگ حزب بودم. از زمانی که به دنیا آمدم و در تمام دوران بزرگسالیام، در فرهنگ حزب غوطه ور بودم. از زمانی که حکچ قدرت را به دست گرفت، جامعه ما را فراگرفته و مجموعهای از معیارهای عقبمانده درخصوص نیکی و پلیدی و طرز تفکری تحریفشده را به مردم چین القا کرده است. با بزرگشدن در این محیط، آنچه ما در معرض آن قرار گرفتهایم دروغ، خشونت، رقابت، رنجش و مفاهیم جنسی است.
نفرت و مواد فاسد پایینترین سطح جهان، ماهیت واقعی روح شیطانی کمونیست را تشکیل میدهد. این کشور بشریت را دشمن خود میداند و هدف نهایی آن نابودی نوع بشر از طریق پایینآوردن اخلاق انسانی با فرهنگ حزب کمونیست است. در نتیجه، سطح اخلاقی کل جامعه ما بهسرعت درحال افول است. نیروهای کهن با تقویت وابستگیهای ما که بهطور کامل از بین نرفتند، قصد نابودی تزکیهکنندگان را دارند.
هر روز نسخههایی از «نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست» و «هدف نهایی کمونیسم» را توزیع میکردم، اما واقعاً محتوای آنها را درک نکردهام. متوجه نشدم که طرز فکرم هنوز بهشدت تحت تأثیر فرهنگ حزب است و همچنین متوجه نشدم که باید حوزه خود را از چنین موادی پاک کنم. دقیقاً به همین دلیل است که گرچه زمان زیادی را صرف خواندن فا و فرستادن افکار درست کردم و خودم را از نظر وابستگی بررسی کردم، رنجش من مدام افزایش یافت و درنهایت به نفرت تبدیل شد. این محنت را خودم بر سرم آوردم! بالاخره متوجه شدم که علت اصلی فرهنگ حزب است.
با آموختن از تجربیات سایر تمرینکنندگان، شروع به گوشدادن به کتابهای صوتی «نُه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست»، «هدف نهایی کمونیسم» و «شبح کمونیسم بر جهان ما حکومت میکند» کردم. هنگام تهیه کتابچههای روشنگری حقیقت و همچنین شبها به آنها گوش میدادم. علاوهبر گوشدادن مکرر به این کتابهای صوتی، برای مدتهای طولانی افکار درست نیز میفرستادم تا میدانم را از سم فرهنگ حزب، نیروهای کهن، و سرشت تحمیلگرانه، خودخواهی، رقابتجویی و شهوت خود پاک کنم. همه این وابستگیها و تصورات بشری ناشی از خودخواهی بود. با گذشت زمان، میتوانستم احساس کنم که میدان انرژیام روشن و رقابتطلبی و رنجشم ضعیفتر و ضعیفتر شد.
وقتی واقعاً وضعیت را دیدم، برایم روشن شد که «شهوت» از کمونیسم نشئت میگیرد. جامعه مملو از شهوت و رابطه جنسی خارج از ازدواج است. مقامات ارشد حکچ همگی منحرف یا دارای روابط نامشروع بودند. روح حکچ تلاش میکند با این میل قدرتمند، نوع بشر را به جهنم بکشاند.
افکار بد شوهرم تقویت شد و برای مداخله با من مورد سوءاستفاده قرار گرفت. این واقعیت که او توانست با من مداخله کند به این معنی بود که من هنوز آن مواد را در حوزه خود داشتم. هنوز دوست داشتم مردم را براساس ظاهرشان قضاوت کنم. لباسهای زیبا را ترجیح میدادم. به تمرینکنندگانی که با سایر تمرینکنندگان ازدواج میکردند حسادت میکردم، بهویژه زمانی که شوهران توانا بوده و با همسرشان مهربان هستند. اگر از این وابستگیها خلاص نمیشدم و افکار درست قوی را حفظ نمیکردم، نمیتوانستم شهوت را بهطور کامل از بین ببرم.
پس از صحبت با سایر تمرینکنندگانی که محنتهای مشابهی داشتند و خواندن مقالات زیادی در مینگهویی، به این نتیجه رسیدم که فرستادن افکار درست برای مدت طولانی مؤثرترین راه برای رهایی از شهوت است. با الهام از سایر تمرینکنندگان، در حین فرستادن افکار درست روی این فکر تمرکز کردم: «من شاگرد استاد لی هنگجی هستم و هیچ نظم و ترتیب دیگری را تصدیق نمیکنم. فقط مسیری را که استاد نظم و ترتیب دادند را دنبال میکنم. شهوت و تمام کارما در میدان بعدیام از بین میروند. تمام افکار بد مربوط به شهوت از بین میروند. احساسات بین زن و شوهر از بین میروند. قلبم را تزکیه کرده و ریشه شهوت را قطع میکنم.»
همچنین گاهی اوقات افکار درست خود را فقط روی یک مورد متمرکز میکردم. نیروهای کهن و همه نظم و ترتیبات آنها را برای این شخص از بین بردم، میدان انرژی آنها را از تمام شیاطین شهوت و احساسات پاک کردم، و از شر همه موجودات و موادی که از فا منحرف شدند خلاص شدم. چند روزی را صرف فرستادن افکار درست کردم. برخی از جلسات یک ساعت و برخی نیم ساعت به طول میانجامید. به فرستادن افکار درست ادامه دادم و نتایج خوبی دیدم. تداخل کمتری وجود داشت و تنش بین من و شوهرم کمتر شد.
سرانجام توانستم خودم را در فا اصلاح کنم که تغییرات مثبت جسمی و ذهنی برایم به همراه داشت. با ازبینبردن بسیاری از چیزهای بد، متوجه شدم که به دیگران نیکخواهی بیشتری دارم. حتی پیشرفت کردم و یک ساعت کامل با پاهای ضربدری مدیتیشن کردم. بسیاری از علائم کارمای بیماری سرسختم، مانند ضربان نامنظم قلبی، وزوز گوش، و آسم از بین رفته بودند.
برطرفشدن محنتی بزرگ
یک روز داشتم فا را ازبر میکردم که ناگهان فکری به ذهنم خطور کرد: «آیا به این دلیل است که خوب تزکیه نکردهام که شوهرم را از دستیابی به فا بازمیدارد؟ شاید آگاهی اصلی او مشتاق به دست آوردن فا باشد؟» روز بعد شوهرم سه بار وارد اتاقم شد و بدون اینکه چیزی بگوید دور و برم میچرخید. پرسیدم که آیا دنبال چیزی میگردد، گفت: «کتابت را میخوانی؟» گفتم: «اگر میخواهی آن را بخوانی، میتوانی اول تو آن را بخوانی.» بنابراین آن را گرفت.
روز بعد به من گفت که اولین سخنرانی را تمام کرده است و میخواهد ادامه دهد. من کتاب جوآن فالون خودم را به او دادم. او آن را سه بار خواند، چند بار به سخنرانیهای فای استاد گوش داد، و بیش از دهها کتاب در زمینه روشنگری حقیقت را خواند.
در روز سال نوی چینی، شوهرم با دوستی برخورد کرد که گفت میخواهد درباره دافا بیشتر بیاموزد. شوهرم با عجله به خانه رفت تا چند کتابچه روشنگری حقیقت را بگیرد و به خانه دوستش ببرد. او برای اولین بار به دو نفر کمک کرد تا از حزب و سازمانهای جوانان آن خارج شوند. از آن زمان تاکنون هر جا که می رود، مطالب روشنگری حقیقت را با خود حمل میکند. او بیش از ۲۰۰ کتابچه و بروشور توزیع کرده و به بیش از ۱۴۰ نفر که اکثراً اعضای حزب بودند کمک کرد تا از حزب خارج شوند. اما هنوز شروع به تمرین نکرده است.
هنگامی که مجری قانون حکچ در ژوئیه گذشته دوباره شروع به دستگیری تمرینکنندگان کرد، شوهرم از ترس روشنگری حقیقت را متوقف کرد. اما آموخته است که دافا خوب است. اکنون اگر کسی در بازار کتابچهای به او بدهد، آن را میگیرد و به فرد دیگری میدهد. وقتی از فروشندگان محصولاتی را میخرد، دیگر محصولات خوب را دستچین نکرده و چانهزنی نمیکند. مردم گاهی او را با یک تمرینکننده دافا اشتباه میگیرند.
هنوز هم گاهی درگیری داشتیم. عصبانیت و رقابتجوییام اغلب و گاهی اوقات بسیار شدید ظاهر میشود. اما دانستم که این روند تزکیه است. اکنون متوجه شدم که گذراندن این آزمونها آسان میشود، تا زمانی که واقعاً از الزامات فا پیروی میکنم، دائماً به درون نگاه میکنم تا خودم را بررسی و اصلاح کنم، و با افکار درست کوشا میمانم تا تمام آثار وابستگیهای باقیماندهام را از بین ببرم. درنهایت احساس اطمینان حاصل میکنم که بگویم از مانعی بزرگ عبور کردهام و محنتی بزرگ در روابط خانوادگی را از بین بردهام.
سرشت تحمیلگرانه و نفرتم بزرگترین محنت را در تزکیهام به همراه داشت. بیش از ۲۰ سال ازدواج مشکلدار ما مانند کوه یخی بود که درنهایت در پرتو شفقت بیکران دافا فرو ریخت. وضعیتی به ظاهر حاکی از ناامیدی تغییر کرد. استاد برای کمک به من در این روند بسیار امیدوار بوده و تلاش زیادی کردند. روشنشدن من خیلی طول کشید و استاد را ناامید کردم. میخواهم به استاد بگویم: «سپاسگزارم استاد. سپاسگزارم استاد!»
تزکیه محکم و نجات افراد بیشتر در طول پاندمی
اکنون که شوهری حامی و محیط تزکیه خوبی دارم، با پشتکاری بیشتری تزکیه خواهم کرد و سه کار را حتی بهتر انجام خواهم داد. روال روشنگری حقیقت را صبحها و مطالعه فا را در بعدازظهرها حفظ کردهام. وقتی درحالی راه میروم، همیشه در حال ازبرخواندن فا هستم. سعی میکنم همیشه فا را در ذهن داشته باشم تا دیگر افکار و فرهنگ حزب نتوانند مداخله کنند. در این لحظه حساس در تاریخ، آخرین مرحله از اصلاح فا، ما هیچ زمانی برای تلفکردن نداریم – باید خود را به خوبی تزکیه کنیم و افراد بیشتری را نجات دهیم.
وقتی پاندمی کووید در سال ۲۰۲۰ شروع شد، مجتمع مسکونی ما و روستاهای اطراف آن همه قرنطینه شدند. چگونه میتوانستم مردم را نجات دهم وقتی نمیتوانند بیرون بیایند؟ من اینجا هستم تا مردم را نجات دهم. آنقدر نگران بودم که موهایم خاکستری شدند.
ابتدا زمان مطالعه فا را افزایش دادم، سپس به آرامی به مجتمع خودم رفتم. برچسبهای کوچکی با اطلاعات دافا درست کردم و در آسانسورها چسباندم کردم. به همه کسانی که ملاقات کردم گفتم که مردم با ازبرخواندن مکرر «فالون دافا خوب است» از این ویروس درمان شدند. به آنها نشان یابود دادم و گفتم که چقدر مهم است که خود را از حکچ جدا کنند.
چند تمرینکننده محلی دور هم جمع شدند و همه توافق کردیم که نمیتوانیم فقط در خانه بمانیم. باید هر کاری که از دستمان بر میآمد برای نجات مردم انجام میدادیم. وظایف را تقسیم کردیم و من مسئول تهیه بروشورهای روشنگری حقیقت بودم و بقیه آنها را پخش میکردند.
بروشورهای سهلایی، برچسبها، کتابچهها و خبرنامهها را از وبسایت مینگهویی دانلود کردم و تا جایی که میتوانستم از آنها کپی تهیه کردم. در هر بسته، یک کتابچه روشنگری حقیقت، یک بروشور سهلایی با جدیدترین ویرایش درخصوص پاندمی جهانی، و کد کیوآر برای دورزدن مسدودسازی اینترنت توسط حکچ قرار دادم. برای توزیع آنها، دو تمرینکننده ماشین خود را در خیابان نزدیک محلههای مسکونی پارک کردند و منتظر ماندند تا مردم از کنارشان عبور کنند تا بستههای روشنگری حقیقت را به آنها بدهند. آنها حدود ۲۰۰ بسته در روز توزیع میکردند و به بسیاری از افراد کمک کردند تا حزب را ترک کنند.
همچنین با یک تمرینکننده دیگر برای توزیع این بستهها شریک شدم و آنها را روی شیشه جلوی ماشین میگذاشتم. وقتی در طول روز وقت آزاد داشتم بیرون میرفتم و حضوری با مردم صحبت میکردم. ما قرنطینه سخت تحمیلشده توسط حکچ را نپذیرفتیم و آنطور که باید به نجات مردم ادامه دادیم.
وقتی محدودیتها برداشته شد، تمرینکنندگان محلی با هم متحد شدند تا به حومه شهر بروند و حقیقت را درباره دافا را منتشر کنند. من و یک تمرینکننده دیگر بهخوبی با هم کار کردیم. گاهی بیش از ۶۰ بسته را فقط در نیم روز به مردم میدادیم و به بیش از ۲۰ نفر کمک میکردیم که حزب را ترک کنند. موجودات ذیشعور فقط منتظرند تا نجات پیدا کنند - برخی از ما بستههای روشنگری حقیقت را میخواستند و برخی حتی در توزیع آنها به ما کمک میکردند.
موجودات ذیشعور در انتظار نجات هستند
یک بار دیدم گروهی متشکل از دهها نفر درحال خرید زردآلو از یک فروشنده بودند، بنابراین چند کتابچه بیرون آوردم و سعی کردم به آنها بدهم. وقتی گروه مردد شدند، خانمی میانسال آنها را از دست من گرفت و هرکدام از آنها را در دست هر نفر گذاشت: «چرا همه شما چنین اطلاعات خوبی را نمیخواهید؟ آیا از اینکه این ویروس در خانه شما را بزند نمیترسید؟ بگیر. بگیر. پیشاهنگان جوان را کنار بگذارید.» من از فرصت استفاده کردم و به آنها کمک کردم تا از حزب خارج شوند.
یک بار در خیابانی قدم میزدم و دیدم یکی از اعضای حزب کمونیست چین جلوی در خانهاش ایستاده است. به او سلام کردم و یک کتابچه روشنگری حقیقت و یک نسخه از هدف نهایی کمونیسم را به او دادم. او مضطرب به نظر میرسید و آنها را نگرفت. به او گفتم: «نترس. من اینها را در منزل شما تحویل دادم. میتوانید از یک نام مستعار برای ترک حزب استفاده کنید—به این ترتیب حریم خصوصی شما محافظت میشود. حکچ به زودی پاسخگوی جنایاتش خواهد بود. چرا ایمنی را انتخاب نمیکنید؟» گفت: «رحمت به در خانهام رسید، آن را میگیرم! لطفاً به من کمک کنید تا از حزب خارج شوم. متشکرم.»
بسیاری از مردم پس از دانستن حقیقت تحت تأثیر قرار گرفتند و بارها و بارها از ما تشکر کردند. یک نفر به من گفت: «در چنین لحظاتی آکنده از هرج و مرج، فقط تمرینکنندگان دافا تلاش میکنند به ما کمک کنند.» فردی مسن از من پرسید: «آیا همه تمرینکنندگان لایههای محافظتی دارند؟ شما تمام راه را تا اینجا رانندگی کردید تا به ما کتاب رایگان بدهید؟ چقدر هزینه شد؟» به او گفتم: «ما میخواهیم تا حد امکان مردم را نجات دهیم. اگر رانندگی نمیکردیم، زمان کافی نداشتیم. ارزشش را دارد اگر همه در طول پاندمی ایمن بمانید.»
پس از اینکه به هر فرد کمک کردیم تا از حزب خارج شود، قبل از خداحافظی به آنها یادآوری کردیم: «فراموش نکنید که "فالون دافا خوب است» را بهطور مکرر ازبر بخوانید. برای شما و خانوادهتان آرزوی خوشبختی و امنیت داریم.» در ورودی هر روستا نیز در مسیر خروج، حقیقت را برای مسئول کشیک روشن کردیم. اکثر آنها اعضای حزب هستند، اما خوشحال بودند که حزب را ترک کردند و بارها از ما تشکر کردند.
خوششانسترین موجود در جهان هستم
شوهرم اکنون بسیار از من حمایت میکند که برای انتشار حقیقت درباره دافا به روستا بروم. او بیشتر کارهای خانه ازجمله آشپزی، لباسشویی و نظافت را انجام میدهد. او همچنین به من کمک میکند تا کاغذهای سنگین را حمل کنم، بروشورها را تا کنم و کتابچهها را صحافی کنم. او حتی گاهی به تحویل آنها کمک میکند. او دوست دارد در مقابل عکس استاد ادای احترام کند و سالم و شاد است.
گاهی اوقات در ساعات پایانی شب با خودم فکر میکنم: «پسانداز زیادی ندارم. جواهرات طلا یا الماس ندارم. لباس گرانقیمت ندارم. وقتی خسته میشوم شانهای ندارم که به آن تکیه کنم و هیچ کادو تولدی دریافت نکردهام. اما آنچه که من دارم افتخار بیکران یک تمرینکننده فالون دافا است که موجودات برتر بیشماری جهان آرزوی آن را دارند. من موجودی هستم که استاد بهطور خاص او را بهعنوان شاگرد خود انتخاب و هدایت کردند. یک روز پادشاه قلمرو خودم خواهم شد. من به شکوفایی کیهان گره خوردهام و موجودات بیشماری که در آن هستند ثروت من هستند. دنیای بشری صحنهای برای تزکیه من است و اعضای خانوادهام اینجا هستند تا به من در تزکیه کمک کنند. همه آنها موجوداتی هستند که باید آنها را نجات دهم. بیشتر از این چه میتوانم بخواهم؟»
درحالیکه این مقاله را مینوشتم، به سفر تزکیهام نگاه کردم و احساس کردم که به سطحی حتی بالاتر ارتقا یافتهام.
از سایر تمرینکنندگان میخواهم که به هر چیزی که نامناسب است اشاره کنند.
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.