(Minghui.org) مری لی، همسر یکی از مدیران شرکت، در حالی که وقایع را در زمان زندگیاش در چین مرور میکرد، گفت: «من خانه و اتومبیلی خوب و پول فراوانی داشتم. حتی خدمتکار و راننده هم داشتم. با این حال امید به زندگی را از دست دادم. افسرده بودم و حتی به این فکر کردم که خودکشی کنم. اما موفق نشدم زیرا قرار بود فالون دافا را تمرین کنم.»
چرا کسی با ثروت هنگفت باید به پایان دادن به زندگیاش فکر کند؟ مری امیدوار است مطرح کردن ماجرایش به دیگران کمک کند.
شوهر مری که در حومه شهر بزرگ شده است در دانشگاه پذیرفته شد. او با سختکوشی کسب و کاری را راهاندازی کرد. مری به یاد میآورد: «اما، در محیط وازدۀ اخلاقی چین، او بهتدریج خصلتهای شریرانه زیادی کسب کرد. او روزها میخوابید و هر شب برای انجام معاملات تجاری به کلوپهای شبانه میرفت. راننده کیفی پر از پول را حمل میکرد که شوهرم از آن برای رشوه دادن به مردم استفاده میکرد. او در ساعات اولیه صبح هنگام بازگشت به خانه جنجال راه میانداخت. من آشفته از رفتار او، بهشدت افسرده شدم. سعی کردم خود را بکشم اما اقدامم ناموفق بود.»
مدتی بعد شوهرش با چند زن رابطه برقرار کرد. این زنان بر سر پول با یکدیگر دعوا میکردند و حتی مری و پسرش را تهدید کردند. «آنها از من خواستند که از شوهرم طلاق بگیرم. من بهخاطر خیانت شوهرم با او دعوا کردم. پسرم در آن زمان کمسن بود و با دیدن دعوای ما اغلب سرش را میگرفت و گریه میکرد.»
مری به یاد آورد: «هر وقت شوهرم به خانه میآمد، بیوقفه فریاد میزد. آنقدر ناراحتم میکرد که اغلب سردردهای وحشتناکی داشتم. مصرف قرص کمکی به کاهش دردم نکرد. دکتر گفت که علت افسردگیام همین بوده است.»
مری هر وقت به پسر خردسالش فکر میکرد نمیتوانست به زندگیاش پایان دهد. در سال 2008، یکی از دوستانش دید که او چقدر مستأصل است و او را به دوستش، انان، معرفی کرد. «دوستم امیدوار بود که یادگیری چیزهایی مانند کتاب تغییرات کمکم کند.»
یک روز انان به من گفت: «میخواهم برایت کتاب بخوانم.»
مری در حین خواندن آرام گوش داد و فکر کرد: «آنچه کتاب میگوید درست است! انسان بهخاطر انسان بودن زندگی نمیکند، اگرچه داشتن بدن بشری ثروت بزرگی است. دلیل بالاتری برای بودن ما در این دنیا وجود دارد.»
انان به من نگفت کتاب چیست، او فقط به خواندن ادامه داد و من گوش دادم. چون سردرد داشتم از انان خواهش کردم که کمی صبر کند و بگذار یک چرت بزنم. مدتی خوابیدم، از خواب بیدار شدم و به گوش دادن ادامه دادم. او چند ساعت دیگر هم خواند.»
در پایان جلسه، مری پرسید که نام کتاب چیست؟ او گفت: «جوان فالون.» مری گفت: «اوه! جوآن فالون؟ فالون دافا!»
انان به او گفت: «من از محل کارم بهدلیل تمرین فالون دافا اخراج شدم. هیچ منبع درآمدی نداشتم و به جنوب چین رفتم. میدانستم که مردم اینجا به چیزهایی مانند کتاب تغییرات و هشت سهنگاره اعتقاد دارند. تصمیم گرفتم این دانش سنتی را برای حمایت از خودم آموزش دهم.»
مری با نگرانی گفت: «ما وادار شدیم حقه خودسوزی تیانانمن را در محل کار تماشا کنیم و حکچ (حزب کمونیست چین) فالون دافا را بدنام میکند. ادعا میکند که کسانی که این تمرین را انجام دهند دیوانه میشوند.»
او مکث کرد و کمی فکر کرد، سپس از انان پرسید: «چطور چیزی که تو میخوانی با آنچه دیگران دربارۀ آن میگویند تفاوت دارد؟»
مری وقتی شروع به گوش دادن به جوآن فالون کرد هنوز سردردهای شدید داشت و احساس خوابآلودگی زیادی میکرد. او گفت: «وقتی انان کتاب را خواند، گفتم میخواهم چرت بزنم. وقتی خوابیدم، انگار در گهوارهای بزرگ دراز کشیده بودم که به آرامی حرکت میکرد. احساس راحتی کردم. شگفتآور بود.»
«از لحظهای که او شروع به خواندن کتاب کرد، دیگر دچار سردرد نشدم. دیگر احساس نمیکردم که زندگی ارزش زیستن ندارد. فکر میکردم انسان بودن فوقالعاده است زیرا جای بهتری برای رفتن داریم. همچنین آنچه دربارۀ روابط کارمایی گفته شد را فهمیدم.»
دوست مری بانوی مسنی را در زادگاهش میشناخت که فالون دافا را تمرین میکرد و او آن زن را به دوست مری معرفی کرد. «آن زن دو بار در ماه به ملاقات من میآمد و هر بار، ما با هم کتابهای دافا را میخواندیم و درباره درک خود بحث میکردیم.
«او یک تمرینکننده قدیمی است. استاد لی هنگجی (بنیانگذار فالون دافا) دید که من قلب تمرین تزکیه را دارم و کسی را فرستاد تا مرا تشویق کند و همچنین محیط تزکیهای را ایجاد کند.»
قبل از شروع تمرین فالون دافا، مری عاشق خرید و فروش سهام بود و مقدار زیادی پول به دست آورد. مری گفت: «از آنجایی که سود میبردم، نتوانستم از آن خارج شوم. در سال 2015، بازار سهام سقوط کرد و من تمام پولم را از دست دادم. نود درصد سهامداران ورشکست شدند. اما پس از انجام برخی محاسبات، متوجه شدم که سود کمی داشتم و صرفاً سود سرمایهام بوده است. اما، اتفاقی که افتاد مرا آگاه کرد.»
انان به او گفت: «بهعنوان تمرینکننده فالون دافا، نمیتوانیم خرید و فروش سهام انجام دهیم. اکنون که همه چیز را از دست دادهای، باید آن را رها کنی و در آینده از انجام آن خودداری کنی.»
او همچنین نیکخواهی استاد لی، بنیانگذار فالون دافا را احساس کرد. مری گفت: «اگرچه تمام سودی که در گذشته بهدست آورده بودم را از دست دادم، سرمایه اولیهام را پس گرفتم. البته این کمکم کرد تا بفهمم که بهعنوان تزکیهکننده، نباید از خرید و فروش سهام، کسب درآمد کنیم.»
مری زیر زبانش غده دردناکی داشت. بعد از اینکه شروع به تمرین فالون دافا کرد، بهطور معجزه آسایی بیرون آمد.
هنگامی که مری جوان بود، زیر زبانش غدهای ایجاد شد، اما پزشکان گفتند که جراحی برای برداشتن آن توصیه نمیشود. «قبل از اینکه تمرین را شروع کنم و تزکیه کنم، ورم کرده و به شدت درد میکرد. با وجود اینکه دو هفته تحت درمان با آمپول و قرص بودم از بین نرفت. بعد از اینکه فالون دافا را تمرین کردم، ناگهان متورم شد و بهطرز طاقتفرسایی دردناک شد.»
تمرینکننده قدیمی برای مطالعه فا و فرستادن افکار درست با مری آمد. «خدمتکار خانه بعد از اینکه بازگشت دید که چقدر درد دارم و خواست مرا به بیمارستان ببرد. از او خواستم نگران نباشد، چون استاد در حال پاک کردن بدنم بودند. او حرفم را باور نکرد و تمام شب را در آنجا ماند تا اگر بیهوش شدم کمکم کند.»
مری به سخنرانیهای صوتی استاد گوش داد. «حوالی نیمه شب، ناگهان احساس کردم دستی گونهام را گرفت و سرفه کردم. چیزی از دهنم بیرون آمد من آن را در یک فنجان انداختم و دیدم که یک لخته خون سیاه است. خدمتکار وقتی فنجان را شست، با هیجان گفت: «چیزی که زیر زبانتان بود را با سرفه بیرون آوردید. به این ماده سفید نگاه کنید. استادتان بسیار قدرتمند هستند!»
این تجربه درک خدمتکار از فالون دافا را عمیقتر کرد. «پیش از این، وقتی توضیح دادم که فالون دافا برخلاف تبلیغات حزب کمونیست چین است، او حرفم را باور کرد. حالا، او حتی بیشتر متقاعد شده بود. او ماجرا را به دیگران گفت. بعداً، با من شروع به تمرین فالون دافا کرد.»
مری پس از شروع تمرین دافا از مشاجره با شوهرش دست کشید. زنان دیگر برای ایجاد مشکل مدام تلفن میکردند و او با آرامش به شوهرش گفت: «لطفاً راهی برای حل و فصل این موضوع پیدا کن، آن را به خانه نیاور. سعی کن مراقب خودت باشی.»
او ابتدا متحیر شد و از دوستم پرسید که آیا در بازار سهام ضرر کردهام و دچار مشکل روانی شدهام؟ پس از آن به او گفتم: «به این دلیل است که فالون دافا را تمرین میکنم. این روش به فرد میآموزد که با دیگران مهربان باشد، بنابراین دیگر با تو دعوا نمیکنم.» او وقتی تغییرات اخلاقی مرا بعد از شروع تمرین دید، کمکم در خانه ماند. من مرتباً حقیقت را برایش روشن میکردم و او پذیرا بود. او حتی به من گفت: «من از استاد شما سپاسگزارم!»
مری به اطرافیانش گفت که دافا چقدر فوقالعاده است. «معلم پسرم شاهد تحول من بود. او پس از آگاهی از حقایق موافقت کرد که از حکچ خارج شود. بعداً، او نیز شروع به تمرین فالون دافا کرد.»
پسر مری پس از دیدن تغییرات مثبت مادرش شروع به مطالعه فا با او کرد. «پسرم در مدرسه بهخاطر خصوصیات اخلاقی عالیاش جایزه گرفت. او با همکلاسیهایش رابطه خوبی دارد.» یکی دیگر از والدین گفت: «پسرم فقط به حرف پسر شما گوش میدهد، پسر شما هر چه میگوید او باور میکند.»
یکی دیگر از دوستان دوران بچگیام گفت: «آنقدر وحشتناک بهنظر میرسیدی، گویی فقط یک پوسته باقی مانده بود. حالا کاملاً متفاوت بهنظر میرسی! چه اتفاقی افتاده است؟» به او گفتم به این دلیل است که فالون دافا را تمرین میکنم.»
این دوست سبک دیگری از چی گونگ را تمرین میکرد. پس از اینکه مری درباره فالون دافا به او گفت، یک نسخه از جوآن فالون را خرید و شروع به تمرین با مری کرد. پس از مدتی تمرین، بیماریهایش از بین رفت.
در سال 2019، مری و خانوادهاش چین را ترک کردند. مری گفت: «از استاد بهخاطر آموزش فالون دافا و تزکیه به من تشکر میکنم. و بسیار خوشحالم که بعد از اینکه حقیقت را برای آنها روشن کردم، افراد بیشتری شروع به تمرین کردند.»
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.