(Minghui.org) در سفر تزکیه فالون دافا، با افراد زیادی برخورد کردم که پس از اطلاع از غیرقانونی بودن آزار و شکنجه فالون دافا توسط حزب کمونیست چین، از شرایط سلامتی خوبی برخوردار شدند. میخواهم سه ماجرا را در اینجا به اشتراک بگذارم تا قدرت شفابخشی شگفتانگیز دافا را تأیید کنم.
داستان یک بیمار سرطانی در مرحله نهایی
من صاحب یک کلینیک هستم. بیمار حدوداً 40 سالهای در سال 2006 به کلینیکم آمد. او بهمحض ورود شروع به گریه کرد. «اسمم لین است دچار سرطان پیشرفتهام و اکنون دنداندرد بسیار شدیدی دارم.» یکی از پزشکان در کلینیکم مقداری داروی مسکن به او داد و چند روز بعد از او خواست که معاینه شود. اما او برنگشت. یک روز در خیابان اتفاقی دیدمش و از دردش پرسیدم. او پاسخ داد: من در حال مرگ هستم و دیگر نیازی به مراجعه به پزشک برای دنداندرد ندارم.
گفت که در سال 2003 تشخیص داده شد که دچار تومور پری آمپولاری (نوعی سرطان دستگاه گوارش) شدم.
در زمان تشخیص، تومور تمام مجاری صفراوی را مسدود کرد و مایع صفراوی وارد ناحیه کبد شد و باعث نکروز عظیم سلولهای کبدی شد و ترانس آمینازها به بیش از 400 افزایش یافت (در افراد عادی فقط 2۵). پزشکش، بلافاصله او را جراحی کرد و متوجه شد که لوزالمعده به تودهای سفت تبدیل شده است که کاملاً نکروزه است و سلولهای سرطانی به تمام اندامهای حفره شکمی گسترش یافته است. عمل ناموفق بود و او را به خانه فرستادند. دکتر فقط حداکثر سه ماه فرصت زنده ماندن برایش تعیین کرد.
در آن زمان پسرش تازه دبیرستانی شده بود و تمام خانوادهاش تحت تأثیر این خبر فروپاشیدند. اما، لین نمیخواست اینطور بمیرد، بنابراین برای رفتن به پکن پول قرض کرد و در زیرزمین یک مکان اجارهای ماند. شوهرش هر روز برای دریافت کمک پزشکی او را میبرد، اما چند بیمارستان معروف از پذیرشش خودداری کردند. بعداً در بیمارستان سرطان تحت عمل جراحی قرار گرفت. در این جراحی که 200 هزار یوان هزینه داشت، بخش بزرگی از معده، بیش از ۳۰ سانتیمتر از روده و کل پانکراس و مجاری صفراوی او را برداشتند. به او گفته شد که در چنین موارد وخیمی حداکثر سه تا پنج سال امکان زنده ماندن است.
وقتی سه سال بعد در سال 2006 برای اولین بار به کلینیک من آمد، گفت که آنقدر درد شکمی دارد که احساس میکند فقط باید منتظر مرگ باشد. وقتی مرا در خیابان دید، مانند یکی از اقوامی که مدتها همدیگر را ندیده بودیم گریه کرد.
به لین گفتم که هشت سال فالون دافا را تمرین میکردم و تمام بیماریهایم درمان شد. به او گفتم که فالون دافا به مردم میآموزد که از حقیقت، نیکخواهی و بردباری پیروی کنند و فالون دافا اثر شفابخشی معجزهآسایی دارد.
لین به زودی شروع به تمرین فالون دافا کرد. پس از آن، او با هیجان فراوان به من گفت: «این دافا بود که این نور را در قلبم شعلهور کرد، به من شهامت داد تا زندگیام را از نو شروع کنم، و به تزکیه و صعود در دافا ادامه دهم.» به زودی وضعیت سلامت لین به حالت عادی بازگشت و او دوباره بهعنوان یک پزشک طب چینی مشغول به کار شد.
او 16 سال است که دافا را تمرین میکند و تمام پولی که برای درمانهای پزشکیاش قرض گرفته بود را پس داده است. حتی یک خانه خرید. اکنون 62 ساله است و همچنان کار میکند و درآمد مناسبی دارد. همچنین زندگی بسیار شادی دارد!
طولانیترین زمانی که شخصی با بیماری لین میتواند زنده بماند، هشت سال است و او تقریباً نوزده سال است که زندگی کرده است. قدرت شفابخش دافا باورناپذیر است. بهبودی او در محل کارش و همچنین در میان دوستان و همسایگانش سر و صدای زیادی به پا کرد. بسیاری از آنها نیز شروع به تمرین فالون دافا کردند.
زندگی پرستار جوان تغییر کرد
پرستار جوانی در سال 2009 در کلینیکم استخدام شد. او فقط 21 سال داشت و تازه وارد کالج شده بود. سه ماه پس از شروع کارش روزی ناگهان احساس ناخوشی کرد و مجبور شد به بیمارستان برود. پس از معاینات متعدد در دو بیمارستان، تشخیص داده شد که در وضعیتی است که منجر به بیماری سرطان دهانه رحم میشود.
زن جوان درست زمانی که پر از امید به آیندهای روشن بود، ضربه سنگینی دریافت کرد. او در پذیرش چنین واقعیتی دچار مشکل شد.
پول کمی داشت و میخواست خبر این بیماری را به والدینش بدهد، اما بعد فکر کرد: «اگر بدانند چقدر مضطرب میشوند! تمام خانواده نگرانم خواهند بود!» او که میدانست وضع مالی خانوادهاش خوب نیست و نمیخواست خانوادهاش را درگیر کند، تصمیم گرفت این بار را خودش به دوش بکشد.
او برای درمان در بیمارستان پول قرض کرد و نتوانست کار کند. هر روز فقط برای معالجه به بیمارستان میرفت. بعد از مدتی متوجه شد که حالش رو به وخامت است. در سکوت در آپارتمان اجارهای خود این بار را تحمل میکرد. او به والدین سختکوشش فکر میکرد که با صرفهجویی زندگی و از تحصیل او حمایت میکردند، اما احتمالاً قبل از اینکه حتی فرصت جبران همه چیز برای آنها را داشته باشد، او را بهدلیل بیماری از دست میدادند. «باید چکار کنم؟ باید چکار کنم؟»
وقتی او دربارۀ وضعیتش به من گفت، تشویقش کردم که فالون دافا را تمرین کند. او به توصیهام توجه و شروع به خواندن جوآن فالون، آموزههای اصلی فالون دافا کرد. هروقت فرصتی داشت، کتاب را میخواند یا تمرینات را انجام میداد. او احساس کرد که نگاهش به جهان بهطرز چشمگیری تغییر کرده است.
مدت کوتاهی پس از آن بهبود یافت. بعداً ازدواج کرد و اکنون پسری سه ساله دارد.
پس از گذشت بیش از ده سال هنوز سالم است. این واقعاً یک معجزه است که نه تنها سرطان دهانه رحمش بهبود یافت، بلکه مادر شد!
نجات مادر یا نوزاد؟
وقتی برادرزادهام ازدواج کرد، او و همسرش خانم دان به دیدنم آمدند. درباره فالون دافا به آنها گفتم. آنها خوبی دافا را تصدیق کردند و از حکچ و سازمانهای مرتبط با آن خارج شدند. به آنها یک یادبود دافا دادم و از آنها خواستم که عبارات «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را تکرار کنند تا از برکت و موهبت برخوردار شوند.
خانم دن سال بعد باردار شد. در حدود 6 ماهگی پلاکتش کاهش یافت. او و همسرش برای معالجه به سه بیمارستان مختلف رفتند و بدون پیشرفت زیادی 40 هزار یوان خرج کردند.
خانم دان برای مداوا به بهترین بیمارستان استان منتقل شد. پس از یک دوره درمان، تعداد پلاکتش به «یک واحد» کاهش یافت، در حالی که در افراد عادی 100 تا 300 واحد است. گزینههای بیمارستان تمام و اخطاریه مراقبتهای ویژه صادر شد: باید مادر را نجات دهیم یا کودک را؟ این نهایت چیزی بود که عقلشان قد میداد.
ناگهان برادرزادهام به فکر من افتاد و با من تماس گرفت. او به سختی میتوانست بدون گریه یک جمله کامل بیان کند. به او گفتم آرام باشد و به او یادآوری کردم که عبارات فرخنده را با صمیمیت و با دقت بخواند.
مدت کوتاهی پس از آن معجزهای رخ داد. هر بار با انجام آزمایش خون، پلاکت خانم دن در حال بالا رفتن بود. ظرف چهار روز در محدوده طبیعی قرار گرفت! او از بیمارستان مرخص شد و بعداً دختر سالمی به دنیا آورد که اکنون شش ساله است.
بعداً خانم دان بدون هیچ مشکلی صاحب فرزند دوم شد. اقوام، دوستان و همسایگان او همگی از نیکخواهی زیاد و قدرت بیحدوحصر دافا شگفتزده شدند.
کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.