(Minghui.org) تمرینکنندهای در منطقه ما سه سال پیش دستگیر و در یک بازداشتگاه حبس شد. او در اعتراض به آزار و شکنجه دست به اعتصاب غذا زد و نگهبانان او را به بیمارستان بردند.
یک روز قبل از اینکه آزادش کنند، داروی نامعلومی به او تزریق کردند. او پس از بازگشت به خانه فرد کاملاً متفاوتی شده بود. چشمانش کدر به نظر میرسید و گونههایش گود افتاده بودند. تحریکپذیر شده بود و تقریباً هیچ اشتهایی نداشت. او سابقاً فردی ملایم و عاقل بود که همیشه لبخند بر لب داشت.
چهار تمرینکننده محلی، ازجمله من، در دو شیفت بهنوبت و 24ساعته از او مراقبت میکردیم. او نمیگفت که در طول بازداشت چه اتفاقی برایش افتاده است، اما ما مشکوک بودیم که داروهای مضری به او تزریق شده است، همانطور که رژیم کمونیستی با بسیاری از تمرینکنندگان زندانی دیگر انجام داده است.
ما با هم فا را مطالعه میکردیم و تمرینات را انجام میدادیم، اما او بعد از ده دقیقه نشستن مجبور بود دراز بکشد. ترغیبش میکردیم که سعی کند بیشتر در حالت نشسته بماند. میگفت که خیلی دوست دارم بیشتر بنشینم، «اما واقعاً نمیتوانم.» گاهی آنقدر عصبانی میشد که سرزنشمان میکرد و ما را از خانه بیرون میکرد. طاقتمان تمام شده بود و کمک به او برایمان خیلی استرسزا و پرتنش بود.
یک روز غروب، پایش لغزید و روی شانه تمرینکنندگان افتاد در حالی که زیر لب میگفت: «استاد، لطفاً نجاتم دهید!» چهارنفری او را برای مطالعه فا و مدیتیشن به اتاقی بردیم. نمیتوانست با ما بیدار بماند و مدام دراز میکشید.
هر چهار نفر دورش جمع شدیم و مدیتیشن کردیم. یکی از تمرینکنندگان ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد: «سم را به سمت فرد آزاردهنده برگردان.» بهمحض اینکه مدیتیشن را تمام کردیم، آن تمرینکننده فکرش را با ما در میان گذاشت. بیایید با هم افکار درست بفرستیم. هر پنج نفر بٌعد خودمان را پاک کردیم و همزمان این فکر درست را فرستادیم: «سم را بهسمت آزاردهنده بازگردان.»
در عرض چند دقیقه، تمرینکنندهای که کمکش میکردیم فریاد زد: «من زندهام!» چشمانش پر از انرژی بود، با همان نگاهی که از قبل میشناختیم. رفتارش مثل فردی عادی شده بود. همگی برایش خوشحال بودیم.
در آن لحظه، قدرت خارقالعاده فالون دافا و نیکخواهی استاد درست در مقابلمان آشکار شد. این لحظه ثابت میکند که مادامی که یک تمرینکننده در مواقع حساس واقعاً به استاد و فا ایمان داشته باشد، استاد قدرت افکار درستش را تقویت میکنند و نجاتش میدهند.
استاد بیان کردند:
«خواه هنگامی باشد که مأموران شرور پلیس درحال استفاده از باتومهای الکتریکی هستند یا هنگامی که افراد بد درحال تزریق داروهایی برای آزارواذیت شما باشند، میتوانید از افکار درستتان استفاده کنید که باعث تغییر جهت جریان الکتریکی یا داروها بهسمت فردی شوید که درحال انجام عمل خشونتآمیز علیه شماست.» («اعمال شیطان را با افکار درست متوقف کنید»، از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 3)
چهار سال از این اتفاق میگذرد و قبلاً سعی کردم این ماجرا را بنویسم. سال گذشته مقالهای درباره آن نوشتم و از تمرینکنندهای خواستم در ویرایش و ارسال آن به وبسایت مینگهویی کمکم کند. پس از اینکه فایل الکترونیکی را روی یک درایو فلش به آن تمرینکننده دادم، آن را از رایانهام حذف کردم. مدتی بعد متوجه شدم که مشکلی برای رایانه آن تمرینکننده پیش آمده است و او دیگر فایل را ندارد.
هیچ حادثهای برای یک تزکیهکننده تصادفی نیست، بنابراین به درون نگاه کردم. باور داشتم که انگیزهام برای نوشتن این ماجرا اشتباه است. شاید به خودنمایی و اعتباربخشی به خودم وابستگی داشتم. البته شاید مداخله نیروهای کهن نیز بود، یا اینکه نباید اطلاعات خاصی را در آن مقاله افشا میکردم. از آنجا که نمیتوانستم مطمئن باشم، تصمیم گرفتم بهجای نوشتن دوباره آن، فا را مطالعه کنم و شینشینگم را بهبود ببخشم.
یک سال گذشته است، و اغلب در وبسایت مینگهویی مقالاتی میخوانم درباره اینکه مقامات کمونیستی چین تمرینکنندگان را در طول بازداشتشان به بیمارستانها میفرستند. این تمرینکنندگان پس از رفتن به خانه بیمار میماندند. برخی از آنها درنهایت جان سالم به در میبردند، در حالی که برخی دیگر اندکی بعد از دنیا میروند. این تمرینکنندگان قرار بود به استاد کمک کنند که فا را اصلاح کنند و موجودات ذیشعور را نجات دهند، اما براثر آزار و شکنجه جان خود را از دست دادند. تصمیم گرفتم ماجرایم را بنویسم و آن را به اشتراک بگذارم، و معتقدم که شاید بتوانم به تمرینکنندگانی که تجربیات مشابهی دارند کمک کنم.
از آنجا که درکم محدود است، لطفاً به هر چیزی که نامناسب است اشاره کنید.
کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.