فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

برکات تزکیه فالون دافا و روشنگری حقیقت

11 ژوئن 2022 |   تمرین‌کننده فالون دافا در استان لیائونینگ، چین

(Minghui.org) من ۷۴ ساله هستم. تزکیه فالون دافا را قبل از ۲۰ ژوئیه ۱۹۹۹ شروع کردم، بنابراین قبل از شروع آزار و شکنجه فالون دافا درحال تزکیه بودم. زوجی مسن مبتلا به بیماری در روستایمان داشتیم که قادر به مراقبت از خودشان نبودند. دخترشان درباره فالون دافا یاد گرفت و شنید که بیماری‌های مردم پس از تمرین دافا به‌طور معجزه‌آسایی درمان شده است، بنابراین والدین سالخورده خود را به یک گروه مطالعه فا برد. این زوج سالمند در طول روز در گروه مطالعه فا شرکت می‌کردند و عصرها در خانه دخترشان می‌ماندند. در عرض چند روز، زوج مزبور توانستند به خانه بروند و بیماری‌هایشان درمان شد. آنها بسیار خوشحال بودند و به همه گفتند که فالون دافا بیماری‌های آنها را درمان کرده است.

این خبر همه افراد در روستاهای مجاور را برانگیخت و بسیاری از آنها شروع به تزکیه فالون دافا کردند، ازجمله خودم. وضعیت سلامتی ضعیف و بیماری‌های زیادی داشتم. وقتی برای اولین بار کتاب‌ها را در دست گرفتم، دیدم که کلمات در سخنرانی‌های استاد به‌خاطر نورانی‌بودن می‌درخشیدند. می‌دانستم کتاب‌ها فوق‌العاده هستند و مشتاقانه شروع به خواندن آنها کردم، اگرچه تمام حروف

 چینی کتاب‌ها را نمی‌شناختم، در خواندن آن‌ها پافشاری می‌کردم، گاهی اوقات تا ساعت ۱۲ بامداد بیدار می‌ماندم.

مدتی بعد از شروع تمرینات فالون دافا رؤیایی دیدم. در خوابم از یک جفت چاپ‌استیک برای بیرون کشیدن رشته‌ای از تاندون‌های پوسیده از پشت سرم استفاده می‌شد. وقتی از خواب بیدار شدم احساس کردم سرم خیلی شفاف و روشن است. صبح روز بعد، دیگر سردرگم نبودم و می‌دانستم که استاد لی (بنیانگذار دافا) بدنم را پاکسازی کردند. در مدت کوتاهی کاملاً از بیماری رها شدم.

همسایه‌ام مدتی بعد از من شروع به تمرین فالون دافا کرد. او پس از شروع تمرین برای معاینه به بیمارستان رفت و تمام سنگ‌های صفراوی‌اش ناپدید شده بودند.

من یک مکان گروهی مطالعه فا را در خانه‌ام ایجاد کردم تا به افراد بیشتری کمک کنم از دافا بهره ببرند. خانه‌ام پر از افرادی بود که فا را مطالعه می‌کردند و فضای بسیار صلح‌آمیز و آرامی را تجربه کردم. احساس کردم که تمام سلول‌های بدنم لبخند می‌زنند، حتی وقتی خواب بودم احساس می‌کردم خوش‌شانس‌ترین فرد هستم.

گام‌برداشتن در مسیر بیدارکردن موجودات ذی‌شعور

در ۲۰ژوئیه۱۹۹۹، زمانی که جیانگ زمین، رئیس سابق حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ)، آزار و شکنجه سراسری را علیه تمرین‌کنندگان فالون دافا آغاز کرد، ابرهای تاریک آسمان را پوشاند. بسیاری از تمرین‌کنندگان فالون دافا برای دادخواهی و درخواست عدالت برای فالون دافا به میدان تیان‌آن‌من رفتند. من هم می‌خواستم ‌به پکن بروم، ولی باید از بچه‌ام مراقبت می‌کردم. از اینکه نتوانستم بروم پشیمان شدم!

تصمیم گرفتم پشیمانی‌ام را به انگیزه‌ای برای روشنگری حقیقت تبدیل کنم. خیابان‌های اطراف محله محل اصلی برای روشنگری حقیقت من شدند.

روزی داشتم برای پسر جوانی حقیقت را روشن می‌کردم و از او پرسیدم: «کجا مدرسه می‌روی؟» او لبخندی زد و گفت: «مادربزرگ، من شما را می‌شناسم، وقتی کلاس چهارم بودم، حقیقت را برای من روشن کردید.من آن موقع انصراف دادم» او با دوستانش تماس گرفت و همه آنها با خوشحالی از پیشگامان جوان، یکی از سازمان‌های جوانان حزب کمونیست چین (ح‌ک‌چ) خارج شدند.

چند سال بعد با همان پسر جوان روبرو شدم. او از دیدن من بسیار خوشحال شد و به دوستانش گفت: «این مادربزرگ حقیقت را درباره فالون دافا به ما می‌گوید. همه شما باید گوش کنید تا ایمن و سالم بمانید!» من حقیقت را برای دوستانش روشن کردم و گفتم چرا که باید از سازمان‌های جوانان ح‌ک‌چ کناره‌گیری کنند. هر شش نفر از دوستانش با نام واقعی خود از سازمان‌های لیگ جوانان و پیشگامان جوان خارج شدند. بچه‌ها به من ادای احترام کردند و برخی گفتند: «متشکرم».

همان موقع بچه دیگری از کنارم رد شد و قبل از اینکه بتوانم چیزی بگویم گفت: «مادربزرگ شما به من هم کمک کردی حزب را ترک کنم. من از پدرم خیلی می‌ترسیدم چون همیشه مرا کتک می‌زد. فکر کردم که اگر به‌طور مکرر بخوانم: "فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است." ممکن است پدرم دیگر مرا کتک نزند. جرئت نمی‌کردم ۹ کلمه خاص را در مقابل او بخوانم، بنابراین درحالی‌که در خانه همسایه بودم آنها را خواندم و از استاد کمک خواستم. از آن زمان پدرم مرا کتک نزده است. مادربزرگ، همه آنچه شما گفتید واقعاً حقیقت دارد.نه کلمه خاص واقعاً کار می‌کند!» پسر مزبور با سپاس گفت: «سپاسگزارم مادربزرگ!»

پس از دورشدن از گروه بچه‌ها، سرم را برگرداندم و دیدم که آنها مرا مشایعت می‌کنند. آنها با هم یک‌صدا گفتند: «فالون دافا خوب است! حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است!» این لحظه برایم تکان‌دهنده بود و این صحنه تماشاگران زیادی را به خود جلب کرد. واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم و از استاد سپاسگزارم که ترتیبی دادند تا من این کودکان را نجات دهم.

بعد از اینکه فهمیدم پاندمی در ووهان بدتر شده است، نگران شدم. هنوز افراد زیادی بودند که باید نجات داده می‌شدند! احساس اضطراب زیادی کردم و از خودم پرسیدم که اگر تعداد زیادی در خیابان‌ها نباشند چگونه می‌توانم مردم را نجات دهم.

پس از به اشتراک‌گذاشتن تجربیات تزکیه با تمرین‌کننده‌ای دیگر، تصمیم گرفتیم که کتابچه‌های روشنگری حقیقت یا برچسب‌های اطلاعاتی را برای هر خانواده توزیع کنیم. یک شب مطالب روشنگری حقیقت را در آپارتمان‌های هشت ساختمان توزیع کردم. برای هر خانواده افکار درست فرستادم به این امید که آنها نجات پیدا کنند. با وجود بالارفتن از شش پله بین طبقات در هر هشت ساختمان، احساس خستگی نمی‌کردم، وقتی به خانه رسیدم احساس راحتی داشتم و درد پاهایم از بین رفته بود.

می‌دانستم که این چیز خارق‌العاده‌ای است و استاد به من کمک کرده است.

وقتی پاندمی کمی کاهش یافت، برای روشنگری حقیقت دوباره بیرون رفتم. من و یکی دیگر از تمرین‌کنندگان از کنار آرایشگاهی رد شدیم و دیدیم که گروهی از دانش‌آموزان دبیرستانی صف کشیده بودند تا موهایشان را کوتاه کنند. فکر کردم: «آیا آنها در صف انتظار برای گوش‌دادن به حقیقت درباره فالون دافا نیستند؟ این فرصت من است تا حقیقت را روشن کنم!» ما به آنها درباره زیبایی و شگفتی‌های فالون دافا، رژیم شیطانی ح‌ک‌چ گفتیم و اینکه خواندن مکرر عبارت «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» جان‌ها را نجات خواهد داد. همچنین درباره سنگی که در استان گوئیژو با شش حروف چینی کشف شد به آنها گفتم که روی آن نوشته شده بود: «حزب کمونیست چین نابود خواهد شد.»

هر هشت دانش‌آموز دبیرستانی پس از شنیدن حقیقت از سازمان‌های جوانان ح‌ک‌چ کناره‌گیری کردند. برخی از نام واقعی خود استفاده کردند، درحالی‌که برخی دیگر با از استفاده از نام مستعار آن را ترک کردند. به نظر می‌رسید که همه چیز از پیش تعیین شده بود.

هنگام روشنگری حقیقت با خطر مواجه می‌شدم، اما همیشه خوب بودم، زیرا استاد از من محافظت می‌کردند. یک روز داشتم حقیقت را برای دانش‌آموزی دبیرستانی روشن می‌کردم که فریاد زد: «چرا هنوز داری صحبت می‌کنی؟ فقط همین جا بمان. به پدرم زنگ می‌زنم. پدرم پلیس است و تو را دستگیر می‌کند!» قلبم تکان نخورد. گفتم: «پدرت مرا دستگیر نمی‌کند چون من به تو کمک می کنم سالم بمانی.» بعد از این که آن کلمات را گفتم پسر ساکت شد.

برکت یافتن پس از آگاهی به حقیقت درباره فالون دافا

داماد من بعد از اینکه حقیقت فالون دافا را فهمید، برکات زیادی دریافت کرده است. استاد او را سه بار در مناسبت‌های مختلف نجات دادند. روزی در کنار یک کامیون بزرگ تریلر رانندگی می‌کرد که ناگهان ماشینش متوقف و خاموش شد. کامیون تریلر در حدود هفت متر به رانندگی ادامه داد و سپس ناگهان به مسیری که دامادم در آن بود واژگون شد. خیلی ترسناک است وقتی فکر می‌کنم که اگر ماشین داماد من متوقف و خاموش نمی‌شد چه اتفاقی می‌افتاد. ماشین دامادم به‌طور معجزه‌آسایی روشن شد. او می‌دانست که استاد از او محافظت کرده است. او پر از قدردانی از استاد است.

بار دوم زمانی بود که یکی از مدیران کارخانه و دستیار مدیر از دامادم پرسیدند که آیا می‌خواهد از کارخانه آنها بازدید کند یا خیر.دامادم مؤدبانه امتناع کرد، به همین دلیل از دو مرد دیگر خواستند که بروند. در راه بازگشت از دیدارشان، ماشینشان تصادف کرد. مدیر کارخانه و دستیار در صحنه جان باختند و دو مرد دیگر به‌شدت مجروح شدند.

دفعه سوم زمانی بود که دامادم با یکی از دوستان زادگاهش ملاقات کرد، دوستش از دامادم پرسید که آیا محل کارش نیاز به کمک دارد یا خیر، دامادم فکرش را کرد و به دوستش گفت که یکی دو روز صبر کند. یکی دو روز بعد دوستش به‌طور ناگهانی فوت کرد. اگر دوستش در محل کارش فوت کرده بود داماد من مسئول خسارت بود!

دامادم پس از تجربه این سه موقعیت مرگ و زندگی، به دافا ایمان دارد. او یک نشان یادبود دافا را با خود حمل می‌کند و اغلب نه کلمه خاص را می‌خواند.

ده سال پیش برای دخترم طی مراجعه به بیمارستان استانی تشخیص داده شد که به فیبروم رحمی دچار است و سپس به بیمارستان شهر مراجعه کرد و همان تشخیص را برای او دادند. اما دخترم به‌منظور برطرف‌کردن شک خود برای دریافت نظر سوم مراجعه کرد و به او گفتند که صبر کند. وقتی به خانه رسید، به او گفتم که به‌طور مداوم عبارت «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی و بردباری خوب است» را بخواند. او هفت روز بعد نتایج را دریافت کرد، فیبروم‌های رحمی او ناپدید شده بودند، علاوه‌بر این، کیست دهانه رحم نیز که تشخیص داده شده بود ناپدید شد. خانواده ما از استاد برای نجات نیک‌خواهانه‌شان تشکر کردند.

نوه من امسال کلاس ششم است. وقتی کوچک بود از او مراقبت می‌کردم و همیشه در مقابل عکس استاد ادای احترام می‌کند. او اغلب به‌طور مکرر می‌خواند: «فالون دافا خوب است. حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» و از نظر رتبه در رأس کلاس قرار می‌گیرد. او گفت که اگر نداند که چگونه به سؤالی در آزمون پاسخ دهد، ۹ کلمه خاص را می‌خواند. اگرچه ما دیگر با هم زندگی نمی‌کنیم، او هنوز هم وقتی به دیدن من می‌آید در مقابل پرتره استاد ادای احترام می‌کند. دافا در قلب او به‌طور عمیقی ریشه دارد.

مردم همیشه به من می‌گویند که با گذر سال‌ها پیر نشده‌ام، با اینکه ۷۴ سال دارم، رنگ صورتم روشن و گونه‌هایم گلگون است. در ۵۰ سالگی هیسترکتومی (درآوردن رحم از طریق عمل جراحی) کردم، اما در ۶۰ سالگی، سه روز پریود شدم.

از زمانی که تمرین‌کننده دافا هستم، معجزات بسیاری در طول سال‌ها رخ داده است. شاهد شکوه و عظمت دافا و استاد بوده‌ام. هیچ کلمه‌ای نمی‌تواند قدردانی مرا از استاد را توصیف کند.

مایلم از طرف تمام خانواده‌ام نهایت تشکر و قدردانی خود را از استاد ابراز کنم.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.