(Minghui.org) هر دو پسرم تصادفات مرگباری داشتند. یکی از پسرها توسط کامیون کمپرسی زیر گرفته شد و دیگری با یک موتور سه‌چرخه برخورد کرد. ما می‌دانیم که هر بار، استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، از آنها محافظت کردند. در طول این جشن باشکوه روز فالون دافا، خانواده ما می‌خواهند همه بدانند که فالون دافا چقدر شگفت‌انگیز است. تمام خانواده ما سپاسگزاری صمیمانه خود را از استاد و دافا برای نجات‌مان ابراز می‌دارند!

خانواده ما که زمانی محنت‌ زده بود اکنون اهالی روستا غبطه آن را می‌خورند

من ۶۶ سال دارم. قبل از شروع تمرین فالون دافا از انواع بیماری‌ها رنج می‌بردم. در آن زمان ۳۰ ساله بودم. پزشکان گفتند که هیچ درمانی برایم نیست و بهترین کاری که می‌توانستم انجام دهم این است که امیدوار باشم بیماری‌ام بدتر نشود. شوهرم هم خیلی مریض بود. او از التهاب و زخم مزمن روده بزرگ رنج می‌برد و بعداً تشخیص داده شد که به اسکیزوفرنی شدید مبتلا است.

تمام روستا می‌دانستند که خانواده ما گرفتار بیماری و مشکلات هستند.

در ژانویه ۱۹۹۵، تمرین فالون دافا را شروع کردم. اصول فالون دافا درباره جن، شن، رن (حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری) را در هر کاری که انجام می‌دادم به‌طور جدی دنبال کردم و مشکلات وضعیت سلامتی‌ام حل شد. تمام بیماری‌های من بدون دریافت هیچ درمان و دارویی از بین رفتند. با دیدن تغییرات قابل توجه من، شوهرم نیز شروع به تمرین فالون دافا کرد. ازآنجاکه او فقط یک سال به مدرسه رفته بود، تقریباً بی‌سواد بود. او بر هر مانعی غلبه کرد و در مطالعه فا به دیگران پیوست. مدت زمان کوتاهی بعد، تمام بیماری‌های او نیز از بین رفتند.

زندگی ما به‌طور مداوم بهبود یافته است. ما در طول بیش از ۲۰ سال تمرین فالون دافا، هرگز حتی یک قرص هم نخورده‌ایم، و خانواده ما که زمانی محنت‌زده بود اکنون اهالی روستا به آن غبطه می‌خورند.

اعتقاد محکم و استوار به دافا، پاهای پسر کوچکم را نجات می‌دهد

در ۲۹ نوامبر ۱۹۹۷، زمانی که پسر کوچکم هنوز کودک بود، به همراه بزرگترها برای برداشتن مقداری آهن قراضه در مزرعه‌ای که کامیون‌های کمپرسی مشغول تخلیه زباله بودند، رفت. وقتی یک کامیون کمپرسی وارد شد، قبل از اینکه کاملاً متوقف شود پسرم با عجله از آن بالا رفت. او سقوط کرد و کامیون روی پاهایش رفت. با عجله به مزرعه رفتم. پسرم می‌لرزید و نمی‌توانست حرکت کند. با وجود فاجعه احتمالی، هیچ ترسی نداشتم. به او گفتم: «نترس. خانواده ما فالون دافا را تمرین می‌کنند. ما توسط استاد محافظت می‌شویم. تو فا را نخوانده‌ای، اما به سخنرانی‌های فای استاد گوش دادی. یادت هست که استاد ‌گفتند که خانمی سالخورده با ماشین برخورد کرد اما از راننده غرامت نخواست. گفت حالش خوب است و خودش بلند شد. او مجروح نشد. ما هم همین کار را می‌کنیم و تو خوب می‌شوی.» پسرم سرش را به علامت تأیید تکان داد.

وقتی رئیس شرکت راننده کامیون آمد، به او گفتم: «ما پول نمی‌خواهیم. فقط کودک را با ماشین خودت به بیمارستان ببر. شما مسئول هیچ چیز نخواهید بود.» او بلافاصله موافقت کرد.

در حین معاینه در بیمارستان، پای راست پسرم زیر زانو ورم کرد. همچنین به رنگ بنفش تیره درآمد. گوشت زیر مچ پای چپش شکافته شده بود و خون و مایع زرد رنگ بیرون می‌ریخت. پسرم از دکتر پرسید: «چه اتفاقی خواهد افتاد؟» دکتر گفت: «قطع عضو.» پسرم جیغ زد و شروع کرد به گریه‌کردن. خم شدم و با صدای آهسته به او گفتم: «به حرف دکتر گوش نده. حرفش به حساب نمی‌آید. ما به استاد گوش می‌دهیم.» پسرم بلافاصله گریه‌اش را قطع کرد.

مدت کوتاهی بعد، عکس با اشعه ایکس آماده شد. دکتر به ما گفت: «استخوان‌ها خوب هستند.» ما لبخند زدیم. دکتر عکس‌های اشعه ایکس را به پزشکان دیگر نشان داد و آنها تعجب کردند و گفتند این یک معجزه است. همه آنها متعجب بودند که وقتی چنین کامیون سنگینی روی ران و پای پسرم رفته، چگونه چنین چیزی ممکن است. پسرم پنج روز بعد از بیمارستان مرخص شد. برای ما فقط ۲۶۰ یوآن هزینه داشت.

دو هفته بعد او توانست دوچرخه‌سواری کند و بیرون برود و بازی کند.

دافا پسر بزرگم را به زندگی باز می‌گرداند

ظهر ۹اوت۲۰۱۵، پسر عمویم سه‌چرخه دیزلی ما را قرض گرفت تا ساقه‌های ذرت را از مزارع به خانه‌اش بیاورد. او تازه از خانه ما خارج شده بود که پسر بزرگترم که سوار موتورسیکلت بود، با سر به سه‌چرخه کوبید. پسرعمویم بلافاصله با پسر کوچکم تماس گرفت و او با عجله رفت. شوهرم با عجله با اسکوتر رفت. طولی نکشید که به محل حادثه رسیدم.

جلوی موتورسیکلت پسرم تکه تکه شد. جلوی سمت چپ سه‌چرخه آسیب دیده بود. کیسه آردی که پسر بزرگم خریده بود پاره شده و آرد در سراسر جاده پخش شده بود. پسرم چند قدمی دورتر افتاده و در مزرعه مجاور دراز کشیده بود. یکی از کفش‌هایش از پایش آویزان بود، کفش دیگر کنار جاده بود. انبوهی از مردم جمع شدند، اما کسی به او دست نزد.

به سمتش رفتم و چمباتمه زدم. دستی به سرش کشیدم. چشمانش بسته بود و جوابی نمی‌داد. یک بریدگی زیر چانه‌اش به طول حدود ۲۰سانتیمتر وجود داشت. صورتش به‌سرعت متورم شده بود و پوستش داغ بود. به آرامی در گوشش گفتم: «اگر می‌توانی صدایم را بشنوی، فقط با صدای بلند در قلبت فکر کن: فالون دافا خوب است. جن، شن، رن خوب است. فقط استاد می‌تواند تو را نجات دهد!» همچنین سه بار به‌طور مکرر گفتم:« [اگر] افکار مریدان به اندازه کافی درست باشد، استاد نیروی آسمانی را برمی‌گرداند.» («پیوند استاد و مرید»، هنگ یین جلد دوم)

همان موقع، برآمدگی گونه پسرم را دیدم. نفسش را بیرون داد و ناگهان به هوش آمد.

با دیدن به‌هوش‌آمدن او، جمعیت کم‌کم محل را ترک کردند. شوهرم چمباتمه زد و گفت: «فقط استاد می‌تواند تو را نجات دهد. لطفاً از استاد کمک بخواه.» لبخندی زدم و به پسرمان گفتم: «ببین، پدرت خیلی نگران توست.» در جواب سرش را تکان داد. سپس گفتم: «نترس. ما فالون دافا را تمرین می‌کنیم و از محافظت استاد برخورداریم. قرار نیست اتفاقی بیفتد. کامیون روی پاهای برادرت رفت، اما او خوب بود زیرا ما به استاد و به دافا ایمان داریم. خوب می‌شوی. باید به این فکر پایبند باشی: تو از حمایت استاد برخورداری و هیچ اتفاقی برایت نخواهد افتاد!»

وقتی او را به بیمارستان بردیم، پزشکان برایش سی‌تی اسکن انجام دادند. معلوم شد که آسیبی ندیده است. او برای مراقبت در بیمارستان بستری شد، اما آسیبی ندید. صورت و بدنش کبود شده بود. روز ششم از بیمارستان مرخص شد.

او خیلی سریع بهبود یافت. در مدت کمی بیش از یک ماه، توانست کارهای کشاورزی را انجام دهد. دو ماه بعد دوباره سوار موتور شد. در آن زمستان، همسرش را پشت موتور‌سیکلتش سوار می‌کرد و در زیر برف سنگین به محل کارش می‌رساند.

بعد از این دو حادثه عمیقاً درباره آنچه اتفاق افتاد فکر کردم. وقتی صحنه‌ها را به یاد آوردم اشک‌هایم جاری شد. از اعماق وجودم می‌خواهم از استاد برای نجات هر دو پسرم، برای نجات تمام خانواده‌مان تشکر صمیمانه‌ام را ابراز کنم!

کلمات نمی‌توانند قدردانی من و خانواده‌مان از لطف استاد را توصیف کنند. امیدوارم این مقاله بتواند حتی ذره‌ای از تشکر صمیمانه ما را بیان کند! من سه کار را که استاد از ما خواسته‌اند به‌خوبی انجام خواهم داد، الزامات استاد را برآورده کرده، و سعی می‌کنم شایسته نجات استاد و شایسته عنوان مرید دافا باشم. سپاسگزارم استاد!

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.