فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

«آیا واقعاً صورتت سوخت؟ خیلی خوب، جوان‌تر و زیباتر به نظر می‌رسی!»

1 سپتامبر 2022 |   ویلی، یک تمرین‌کننده فالون دافا در استان هیلونگ‌جیانگ (چین)

(Minghui.org) پس از این‌که 27 سال پیش تمرین فالون دافارا شروع کردم، بسیاری از بیماری‌هایم، مانند سل لنفاوی، شانه یخ‌زده و بیماری قلبی‌، بدون درمان پزشکی ناپدید شدند.

حالا 76 سال دارم و تنها زندگی می‌کنم، اما از پسِ همه‌چیز به‌خوبی برمی‌آیم. خودم به‌تنهایی برای خرید بیرون می‌روم، آشپزی می‌کنم، لباس می‌شویم، و خانه را مرتب می‌کنم. شاد و سالم هستم و فرزندانم نیز خوشحال هستند.

 تمام بیماری‌هایم از بین رفته‌اند

من کارگر ریخته‌گری بودم. سال‌ها کار سخت و تنفس هوای مملو از پودر سرب باعث شده بود به انواع‌واقسام بیماری‌های شغلی ازجمله آرتریت و شانه یخ‌زده مبتلا شوم. وقتی بیماری‌هایم عود می‌کردند، به‌سختی می‌توانستم شلوارم را بالا بکشم یا از پله‌ها بالا بروم. شرکتم اغلب ما را مجبور به انجام معاینات جسمی می‌کرد، اما هرگز نتایج را به ما نمی‌گفت.

یک روز، همسایه‌ام کتاب فالون گونگ، کتاب مقدماتی فالون دافا، را به من قرض داد. فالون دافا یک روش معنوی مدیتیشن است که به نام فالون گونگ نیز معروف است. پس از خواندن این کتاب، عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفتم و بلافاصله پس از اتمام کتاب، شروع به تمرین فالون دافا کردم.

پس از شروع تزکیه، دوست داشتم آموزه‌های فا را دست‌نویس کنم. یک روز هنگام دست‌نویس کردن کتاب، پاهایم نسبتاً سرد بود و نسیمی خنک مدام از زانویم خارج می‌شد. از آن زمان، آرتروز و شانه یخ‌زده‌ام از بین رفته است!

بار دیگر، وقتی بار سنگینی از مواد غذایی را به آپارتمانم در طبقه بالا می‌بردم، هنگام بالا رفتن از پله‌ها تا طبقه هفتم، سه بار خون بالا آوردم. تمام آن خون مشکی و بنفش بود. بعد از این‌که به واحدم رسیدم، بلافاصله به توالت رفتم و برای چهارمین بار خون بالا آوردم که این بار قرمز روشن بود. در قفسه سینه و بالای کمرم درد داشتم. اما نترسیدم؛ متوجه بودم که استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، درحال پاکسازی بدنم هستند.

سپس نشستم و شروع به مدیتیشن کردم. از استاد برای پاکسازی بدنم تشکر کردم. بعد از مدیتیشن خیلی احساس راحتی داشتم. از آن زمان، بیماری قلبی و تنگی نفسم نیز از بین رفته است و پرانرژی هستم. می‌توانم بارهای سنگین را به واحدم در طبقه هفتم حمل کنم و خسته نمی‌شوم.

طی 27 سال گذشته بیمار نشده‌ام، بنابراین از آن زمان تاکنون خیلی در مخارجم صرفه‌جویی شده است؛ در غیر این صورت، مستمری ناچیزم برای داروهایم کافی نمی‌بود.

«آیا واقعاً صورتت سوخت؟ خیلی خوب، جوان‌تر و زیباتر به‌نظر می‌رسی!»

خواهرشوهرم در اواخر سال 2006 در آشپزخانه مشغول آشپزی بود که ناگهان لوله گاز و بست‌های نگهدارنده مخزن گاز افتاد. گلوله‌ای آتشین و بزرگ با صدایی بلند بیرون آمد و شدت انفجار خواهرشوهرم را سه متر به بیرون هل داد. او بلند شد تا دریچه را ببندد، اما گلوله آتشین دیگری بیرون آمد و دستش را سوزاند. به‌لطف خداوند، توانست گاز را خاموش و از آسیب بیشتر جلوگیری کند.

شلوارش را که براثر آتش ذوب و سپس سفت شده بود، درآورد؛ شلوار آنقدر سفت شده بود که راست می‌ایستاد. در جوراب‌هایش دو سوراخ براثر سوختگی ایجاد شده بود، اما انگشتان پایش سالم بود. موهای چتری‌اش سوخته بود و صورت و گردنش تاول زده بود اما دردی نداشت. حالش خوب بود، اما خانواده‌اش تا سرحد مرگ ترسیده بودند و او را به‌سرعت به بیمارستان رساندند.

آن شب به دیدارش رفتم. صورتش خیلی ورم کرده بود و نمی‌توانست دهانش را باز کند و چشمانش به‌قدری متورم شده بودند که فقط مانند یک خط بودند. هنوز هیچ دردی نداشت. دوباره به او یادآوری کردم که عبارات فرخنده «فالون دافا خوب است، حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری خوب است» را تکرار کند.

در اتاق کناری دو کودک بستری بودند. در حالی که تمام شب فریاد می‌زدند و گریه می‌کردند، خواهرشوهرم نمی‌توانست بخوابد و تمام شب این عبارات را تکرار می‌کرد.

قبل از سپیده‌دم، وقتی بین خواب و بیداری بود، کسی را دید که میان نوری به‌سمتش می‌آمد، در حالی که به او لبخند می‌زد. او احساس گرما و راحتی داشت. نمی‌دانست آن شخص کیست. وقتی دوباره نگاه کرد، متوجه شد: «این استادِ عروسمان است. او استاد لی است!» ده دقیقه بعد استاد رفتند. او دوباره نگاه کرد. در بیرون هوا هنوز تاریک بود؛ ساعت 4 صبح بود.

روز بعد صورت خواهرشوهرم بهتر شد. روز سوم تورم برطرف شد. به‌تدریج تاول‌ها از بین رفتند و هیچ جای زخمی باقی نماند. صورتش لطیف و زیبا به‌نظر می‌رسید، نه شبیه فردی حدوداً 50ساله. او 9 روز بعد مرخص شد.

خانواده و دوستانش که به ملاقاتش می‌آمدند با تعجب می‌پرسیدند: «جریان چیست؟ آیا واقعاً صورتت سوخت؟ خیلی خوب، جوان‌تر و زیباتر به‌نظر می‌رسی!»

بیمار دیگری هم بود که صورتش سوخته بود. او زمان طولانی‌تری در بیمارستان بستری بود و وقتی از بیمارستان مرخص شد، صورتش از شکل افتاده بود.

خواهرشوهرم با حقایق اولیه درباره فالون دافا آشنا شده بود و درباره آزار و شکنجه می‌دانست. او اغلب برای توزیع مطالب دافا همراهی‌ام می‌کرد و مطالب اطلاع‌رسانی دافا را با دوستان و همکارانش به اشتراک می‌گذاشت. با یادآوری این ماجراهای شگفت‌انگیز، واقعاً احساس می‌کنم که استاد هر لحظه با ما هستند!

کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.