(Minghui.org) بهتازگی وبسایت مینگهویی چند مقاله منتشر کرده است درباره تمرینکنندگانی که بهطور ناخواسته فا را مختل میکنند. این مقالات را بسیار مفید یافتم. میخواهم برخی از تجربیاتم را به اشتراک بگذارم و اینکه چگونه با اشارت و روشنبینی از جانب استاد، خودم را اصلاح کردم. امیدوارم همتمرینکنندگانی که مشکلات مشابهی دارند، بتوانند از اشتباهات من درس بگیرند و از ایجادِ ناآگاهانۀ اخلال در فا دوری کنند.
اعمالی که منطبق بر فا نیستند
چند روز پیش، ناگهان صحنهای را به یاد آوردم: وقتی بیش از 20 سال پیش بهخاطر اعتقادم در بازداشت بودم، مقاله جدید استاد را به افراد در سلول دیگری منتقل کردم. در آن زمان، فا در کتاب هنگ یین استاد را با کلمات خودم مخلوط میکردم. حتی آن را به یک نگهبان نشان دادم. اکنون متوجه هستم که در آن زمان ناخواسته در فا اخلال ایجاد میکردم.
استاد بیان کردند:
«ايجاد اخلال فا شكلهای متفاوتی دارد كه مختل كردن غيرعمدی توسط خود مريدان، برای تشخيص مشكلترين است. بوديسم شاكيامونی انحراف خودش را درست از اين طريق شروع كرد و اين درس، عميق است.» («هشیاری»، از نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر 1)
هر بار که میخواستم اشتباهم را فاش کنم، فکری در ذهنم میگفت: «تو اعلامیههای رسمی بسیار زیادی نوشتهای و این قبلاً در آنها گنجانده شده است. دیگر لازم نیست بنویسی!» فکر دیگری میگفت: «تازه بعد از گذشت اینهمه سال به فکرش افتادهای. این شکافی بزرگ است. سریعاً اعلامیهای رسمی بنویس!» کارمای فکری و خود واقعیام مدام با هم در کشمکش بودند.
وقتی داشتم بررسی میکردم که آیا اعلامیه رسمیام در آن روز منتشر شده است، مقالهای را در مینگهویی دیدم با این عنوان: «درخصوص اعمالی که منطبق بر فا نیستند هشیار باش». شوکه شدم. دقیقاً مانند تمرینکنندهای بودم که در این مقاله به آن اشاره شده بود؛ گاهی فای استاد را کپی میکردم و منبع را ذکر نمیکردم.
اغلب این مطالب را به سایر تمرینکنندگان میدادم و برخی از تمرینکنندگان از من میخواستند که به آنها کمک کنم محتوا را کپی کنند. ذهنیت خودنمایی را رشد میدادم و به شور و شوق بیش از حد وابسته بودم. حالا که به آن فکر میکردم، به ذهنم آمد که آیا نیروهای کهن از وابستگیهایم برای آسیب رساندن به من استفاده نمیکردند؟ رؤیایی را به یاد آوردم که در آن زیر پایم پرتگاهی بود. میخواستم پاهایم را بالا بیاورم، اما کوه بیش از حد شیب داشت.
از استاد سپاسگزارم که رهایم نکردند و فرصتهایی دادند تا از اشتباهاتم پشیمان شوم.
شب بعد از خواندن مقاله فوق، خواب دیگری دیدم که در آن انبوهی از درهای سفارشی جدید وجود داشت. همه آنها به رنگ قرمز قهوهای زیبایی بودند. بعد از اینکه دو نفر درِ بالا را باز کردند و لایه پلاستیکی روی سطحش را پاره کردند، یکی از آنها گفت: «این در خیلی خوب است! اما سطحش صاف نیست، بنابراین باید بیشتر رویش کار کنیم.»
به این درک رسیدم كه استاد ديدند پشيمانم و به من اشاره میكردند كه مجدداً اعلاميهای رسمی بنويسم. وقتی اعلامیه رسمی را مینوشتم، بسیاری از کارهایی را به یاد آوردم که قبلاً انجامشان داده بودم و در آنها منطبق بر فا نبودم. روز بعد به خانه تمرینکنندهای قدیمی رفتم و تجربهام را با او در میان گذاشتم. همینطور که داشتیم گفتوگو میکردیم، او تکه کاغذی تاشده را از جاعینکیاش بیرون آورد. نگاهی انداختم و دیدم همان مقاله استاد است که سالها پیش برایش کپی کرده بودم، که شامل مطالبی بود که بخشی از فا نیست. از استاد متشکرم که کمک کردند آن را پیدا کنیم تا بتوانیم نابودش کنیم و از ایجاد اخلال در فا جلوگیری کنیم.
همچنین اطلاعیه درباره فرستادن افکار درست را پیدا کردیم. کاغذ چاپشده حاوی یادداشتهای دستنویس بسیاری بود که حاوی مطالبی از فا و درک شخصی بود. او گفت که خودش آنها را ننوشته است. در پاسخ به او گفتم که بازهم مسئول است، زیرا آن مقاله در خانهاش است. به او گفتم بازهم بگردد و چنین چیزهایی را پیدا و نابودشان کند.
تغییر عقاید و تصورات و تزکیه خودم
مطالعه فایم سرسری و بدون توجه بود و خودم را محکم تزکیه نمیکردم. انجام کارهای دافا را تزکیه تلقی میکردم.
مدتی پیش، وقتی تمرینکنندهای مسن درحال گذراندن یک محنت بود، نگران بودم که خودآگاه اصلیاش قوی نیست و وابستگیهای بشری بسیار قویای دارد. من و برخی از همتمرینکنندگان بارها به خانهاش رفتیم تا کمک کنیم وابستگیهایش را تشخیص دهد. بسیاری از وابستگیهایش را برایش روی تکهای کاغذ نوشتم. وقتی گفت که نمیداند چگونه افکار درست بفرستد، برایش نوشتم که چگونه برای خودش افکار درست بفرستد و همچنین قول دادم که فایلهای صوتی مقالات تبادل تجربه مینگهویی را برایش دانلود کنم.
وقتی دیدم بهبود چندانی ندارد، مضطرب شدم و احساس رنجش کردم. اغلب درکهایم را به او تحمیل میکردم و امیدوار بودم که او بتواند بهسرعت از این آزمون مرگ و زندگی عبور کند. همچنین هر بار که به ملاقاتش میرفتم مثالهایی برایش میزدم درباره اینکه چگونه سایر تمرینکنندگان آزمون کارمای بیماری را میگذرانند. بااینحال او همچنان همانطور بود و حتی پس از اصرار پسرش، به مصرف دارو روی آورد.
آن روز پنج تمرینکننده در خانه او بودند. بهجای اینکه وقتم را صرف مطالعه فا با او کنم، شروع کردم به گفتوگو درباره کارهایی که بهتازگی انجام داده بودم.
چند روز بعد وقتی به خانهاش رفتم تا فا را با او مطالعه کنم، هیچکس دیگری نیامد. به درون نگاه کردم و متوجه شدم که خودم را برتر از دیگران میبینم و به همتمرینکنندگان به دیده تحقیر نگاه میکنم. سعی میکردم خودنمایی کنم، بهجای اینکه واقعاً کمک کنم در آزمونش قبول شود.
سپس افکار درست فرستادم تا شکاف بین خودم و او را از بین ببرم. وقتی نگاه به درون را شروع کردم، استاد اشارهای کردند که وابستگیهایی که پیدا کردهام درست هستند!
از زمانی که ازبر کردن هنگ یین 6 را شروع کردهام یک ماه میگذرد. درحالیکه این مقاله را مینوشتم، هنوز افکاری حاکی از بیاحترامی به استاد را پیدا میکردم. متوجه شدم که گاهی درباره نحوه نگارش فا قضاوت میکنم. این را مینویسم تا این فکر را آشکار کنم. این فکر من نیست. آن را نمیخواهم!
بهتازگی هنگام مطالعه فا، احساس کردم مادهای که مرا از فا جدا میکرد، حالا از بین رفته است. میتوانم فا را خیلی بهتر جذب کنم. گاهی هنگام مطالعه فا، جریانی را احساس کردهام که بهآرامی در مغزم جاری میشود. همچنین میتوانم هنگام انجام تمرینات در حالت سکون باشم. وقتی کار روشنگری حقیقت یک روزم را تمام میکنم، باز با افراد بیشتری برخورد میکنم که حقیقت را برایشان روشن کنم. تمرینکنندهای گفت: «استاد آن شخص را نزد ما آوردند تا نجاتش دهیم.»
اگر مطلب نامناسبی میبینید، لطفاً به آن اشاره کنید.
دیدگاههای ارائهشده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وبسایت دارای حق انحصاری کپیرایت برای وبسایت مینگهویی است. مینگهویی بهطور منظم و در مناسبتهای خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.