فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

سفر تزکیه یک تمرین‌کننده فالون دافای به‌اصطلاح جوان

16 مارس 2023 |   یک تمرین‌کننده فالون دافا در چین

(Minghui.org) از دیدگاه فردی عادی، من درحال‌حاضر میان‌سال هستم، زیرا در دهه 1980 به دنیا آمده‌ام. دلیل اینکه خود را تمرین‌کننده‌ای جوان می‌نامم دو چیز است. اولاً چون از کودکی فالون دافا را تمرین کرده‌ام، بسیار جوان‌تر از همسن‌وسال‌هایم به‌نظر می‌رسم. دوم اینکه بیشتر تمرین‌کنندگان محلی حدود 70 یا 80 سال دارند و از نظر آن‌ها من هنوز مردی جوان هستم. همه آن‌ها مرا «تمرین‌کننده جوان» خطاب می‌کنند.

من از سال 1998 فالون دافا را تمرین کرده‌ام. در آن زمان، هنوز کودک بودم و چیز زیادی نمی‌دانستم. فقط همراه مادرم فا را مطالعه می‌کردم و تمرینات را انجام می‌دادم. پس از اینکه حزب کمونیست چین (ح.‌ک.‌چ) در ژوئیه۱۹۹۹ آزار و شکنجه فالون گونگ را آغاز کرد، مادرم به‌دلیل رفتن به پکن برای دادخواهی، دستگیر و به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد. درنتیجه محیط تزکیه‌ام را از دست دادم و به‌تدریج در جامعه عادی گم شدم.

مادرم پس از آزادی از اردوگاه کار اجباری و بازگشت به خانه، با جدیت به تمرین فالون دافا ادامه داد. با کمک او، تزکیه را از سر گرفتم، اما همیشه کوشا نبودم. شاید استاد لی (بنیان‌گذار دافا) وضعیت تزکیه مرا ‌دیدند و نگران من بودند، بنابراین فرصت‌های زیادی برای تزکیه و پیشرفتم فراهم کردند.

راه‌اندازی مکان تهیه مطالب

حدود 12 سال پیش، تمرین‌کننده‌ای محلی که مسئول تهیه مطالب بود دستگیر و محل تولید مطالب ما تخریب شد. دیگر تأمین‌کننده مطالب نداشتیم و هماهنگ‌کننده محلی بسیار نگران بود. او از من پرسید که آیا می‌توانم مسئولیت راه‌اندازی مجدد آن مکان را به‌عهده بگیرم. در آن زمان به مقالات کنفرانس آنلاین فالون دافای سرزمین اصلی چین که از وب‌سایت مینگهویی دانلود کرده بودم گوش می‌دادم. در آن مقالات، بسیاری از تمرین‌کنندگان از تجربه خود در راه‌اندازی یک مکان تهیه مطالب خانگی گفته بودند، و من هم می‌خواستم این کار را انجام دهم. درست در همان موقع، این فرصت فراهم شد. بنابراین بدون تردید موافقت کردم.

هیچ تجربه‌ای در زمینه تهیه مطالب اطلاع‌رسانی دافا نداشتم، و تعداد بسیار کمی ‌از تمرین‌کنندگان محلی با این کار آشنا بودند. بنابراین مقالاتی از وب‌سایت مینگهویی درباره راه‌اندازی مکان‌های تهیه مطالب را خواندم. با راهنمایی هم‌تمرین‌کنندگان، «راهنمای مکان تهیه مطالب» در مینگهویی را پیدا کردم، و همچنین یاد گرفتم چگونه به انجمن تیان‌دیشینگ بروم.

از فداکاری و ازخودگذشتگی تمرین‌کنندگان فنی بسیار سپاسگزارم. آن‌ها برای افرادی مثل من که در این زمینه مبتدی بودم آموزش‌های بسیار خوب و قابل‌فهمی ‌تهیه کرده‌اند. علاوه‌بر این، هر زمان که سؤالی می‌پرسیدم، اندکی بعد پاسخ‌های متفکرانه و مفصل بسیاری از تمرین‌کنندگان باتجربه دریافت می‌کردم. همه این‌ها آنقدر زیاد مرا تحت تأثیر قرار داد که احساس کردم مریدان دافا واقعاً بدنی واحد هستند. بنابراین مراحلی را که توسط سایر تمرین‌کنندگان مشخص شده بود دنبال کردم و یک مکان تهیه مطالب را از ابتدا ساختم.

از همه مهم‌تر، استاد راهنمایی و کمک زیادی به من کردند و چیزهای شگفت‌انگیز زیادی رخ داد. یک بار برای خرید لوازم به منطقه دیگری رفته بودم. چون با آن منطقه آشنا نبودم، بازار را پیدا نمی‌کردم. درست زمانی که گم شده بودم، شخصی به‌سمتم آمد و پرسید که می‌خواهم به کجا بروم. وقتی آدرس را گفتم اظهار کرد که اتفاقاً او هم به آنجا می‌رود و اینکه می‌توانم همراهش بروم. وقتی بالاخره به درِ بازار رسیدیم، درست وقتی می‌خواستم از او تشکر کنم، دیدم که دیگر نیست. تعجب کردم، اما بعداً متوجه شدم که حتماً استاد آن شخص را برای راهنمایی من فرستاده بودند.

بار دیگر هد چاپ چاپگر دچار مشکل شد که باعث می‌‌شد چاپگر رنگ‌ها را به‌درستی چاپ نکند. برای تهیه مطالب با تمرین‌کننده دیگری هماهنگ کردم و راه‌های زیادی را برای اصلاح مشکل امتحان کردیم. همه رنگ‌ها بهتر شدند، بجز رنگ آبی که هنوز خوب نبود.

سپس نشستیم و به درون نگاه کردیم. ناگهان آن تمرین‌کننده گفت: «آبی... آبی... آیا این تنبلی نیست؟ آیا اخیراً راحت‌تر بوده‌ای و به راحتی و آسایش وابستگی داری؟» [یادداشت مترجم: کلمه چینی برای «آبی» تلفظی مشابه کلمه برای «تنبلی» دارد.] کمی خجالت‌زده شدم و اعتراف کردم: «اخیراً هوا سرد شده است، و اغلب نمی‌توانم صبح زود برای انجام تمرینات، از خواب بیدار شوم.» تمرین‌کننده دیگر گفت: «اخیراً خسته به‌نظر می‌رسی و همیشه خمیازه می‌کشی. وابستگی به آسانی بدتر از زهر است. هرچه بیشتر بخوابی، تنبل‌تر خواهی شد! انجام تمرینات بهترین حالت استراحت است!» موافقت کردم. در ادامه مصمم بودم که صبح زود بیدار شوم و تمرینات را انجام دهم.

وقتی چاپگر را روشن و دوباره امتحانش کردیم، همه رنگ‌ها خوب بودند. با تعجب به هم نگاه کردیم. بعد از اینکه شین‌شینگ خود را تزکیه کردم، دستگاه تعمیر شد. واقعاً معجزه‌آسا بود.

هماهنگی

چند سال پیش، هماهنگ‌کننده محلی دستگیر و به‌طور غیرقانونی محکوم شد. با توجه به مسائل امنیتی، همیشه نحوۀ تماس افراد در مکان تهیه مطالب ما یک به یک بوده است. یعنی همیشه یک نفر با نفر بعدی خود در تماس بوده نه اینکه یک نفر با چند نفر در تماس باشد. فقط سه نفر از ما از آن خبر داشتیم که در میان آن‌ها، من پشتیبان فنی بودم. یک تمرین‌کننده مطالب را همراه من آماده می‌کرد و هماهنگ‌کننده مطالب را بین سایر تمرین‌کنندگان توزیع می‌کرد. حتی مادرم هم چیزی در این خصوص نمی‌دانست. پس از دستگیری هماهنگ‌کننده، مطالب در محل تهیه مطالب روی هم انباشته می‌شدند. سایر تمرین‌کنندگان به مطالب لازم برای نجات مردم دسترسی نداشتند. به‌دلیل این وضعیت، چاره‌ای نداشتم جز اینکه هم کار هماهنگ‌کننده را انجام دهم و هم به پشتیبانی فنی ادامه دهم.

واقعاً نمی‌خواستم این کار را انجام دهم، زیرا شغلی عادی داشتم و تقریباً تمام اوقات فراغتم را صرف انجام کارهای فنی برای مکان تهیه مطالب می‌کردم. حتی گاهی مجبور بودم برای تعمیر دستگاه‌ها، تمام شب را بیدار بمانم. بنابراین واقعاً وقت یا انرژی لازم برای هماهنگی و رسیدگی به تمام جزئیات را نداشتم. همچنین، من فردی بسیار درونگرا هستم و در برقراری ارتباط با مردم خوب نیستم. در انجام کارهای فنی خوب بودم، اما تماس با تعداد بسیار زیادی هم‌تمرین‌کننده و کمک به آن‌ها برای حل انواع‌واقسام تعارض‌ها برایم دشوار بود. با وجود این، واقعاً نمی‌توانستم این کار را به تمرین‌کننده‌ای که مطالب را همراهم تهیه می‌کرد بسپارم. ازآنجاکه محل تهیه مطالب در خانه او بود، توزیع مطالب بین سایر تمرین‌کنندگان توسط او بی‌خطر نبود.

درنهایت تصمیم گرفتم که اگر این کار باید انجام شود، هر چقدر هم که سخت باشد، انجامش ‌دهم. درخصوص این موضوع که وقت کافی نداشتم، سخت تلاش کردم با برنامه‌ریزی از قبل، کارایی‌ام را بهبود ببخشم. سبک همیشگی‌ام در انجام کارها را که کند و بدون انرژی بود تغییر دادم و هر روز با تمام ظرفیتم کار می‌کردم. چون کارهای بسیار زیادی برای انجام دادن داشتم و نگران بودم که چیزی را از قلم بیندازم، معمولاً یادداشتی همراهم داشتم تا کارهایی را که باید انجام می‌شد یادداشت کنم. سپس همه‌چیز را به ترتیب اهمیت و فوریت مرتب می‌کردم، برای زمان انجامشان برنامه‌ریزی می‌کردم و پس از انجام هر مورد، آن را خط می‌زدم.

برنامه‌ام خیلی فشرده بود و اغلب مجبور بودم به‌جای پیاده‌روی بدوم. معمولاً وقت غذا خوردن نداشتم، بنابراین نان و تنقلات می‌خریدم و در راه آن‌ها را می‌خوردم. اگر بازهم وقت کافی نداشتم، کمتر می‌خوابیدم. اکنون از عجله و احساس غرق شدن به مرحله‌ای رسیده‌ام که می‌توانم بسیار کارآمد باشم و همه‌ کارها را انجام دهم. واقعاً شگفت‌انگیز است.

اما هنوز در برقراری ارتباط با سایر تمرین‌کنندگان مشکل داشتم و با آزمایش‌های شین‌شینگی زیادی روبه‌رو می‌شدم. ازآنجاکه هر تمرین‌کننده نیازهای متفاوت و وضعیت تزکیه متفاوتی دارد، باید برای هریک از آن‌ها کارها را متفاوت انجام دهم. اغلب تغییرات ناگهانی و غیرقابل‌پیش‌بینی در موقعیت‌ها وجود دارد. طی این روند احساس می‌کردم ظرفیت قلبم مدام افزایش می‌یابد. خلاصه اینکه مهم نیست با چه تعارض‌هایی روبه‌رو می‌شدم، حتی زمانی که احساس می‌کردم مورد بی‌انصافی قرار گرفته‌ام، همیشه یاد این آموزه استاد می‌افتادم:

«جروبحث نکنید
وقتی مردم با شما جروبحث می‌کنند، با آنان جروبحث نکنید
تزکیه جستجوی درون برای یافتن علت است
اینکه بخواهید توضیح دهید صرفاً خوراک دادن به وابستگی است
وسعت ذهن، وابسته نبودن، بینش واقعی را به ارمغان می‌آورد» (هنگ یین 3)

نگاه به درون واقعاً ابزاری جادویی برای ماست. از نحوه رفتار سایر تمرین‌کنندگان با خودم، بسیاری از وابستگی‌هایم را یافتم، ازجمله وابستگی به حفظ آبرو، بی‌تمایلی به شنیدن انتقاد، ذهنیت خودنمایی، حسادت، ذهنیت رقابت‌جویی و غیره. مدام سعی می‌کردم آن‌ها را از بین ببرم. اکنون که به آن فکر می‌کنم، از آن هم‌تمرین‌کنندگانی که به من در بهبود شین‌شینگ کمک کردند بسیار سپاسگزارم.

روشنگری حقیقت

پس از شیوع کووید در پایان سال 2019، اکثر مردم در خانه خود محبوس شدند و دوربین‌های زیادی در خیابان‌ها نصب شد. درنتیجه، روش معمول من برای روشنگری حقیقت که توزیع مطالب روشنگری حقیقت بود، محدود شد. صادقانه بگویم، در میان سه کاری که استاد از مریدان دافا می‌خواهند انجام دهند، درخصوص من روشن کردن حقیقت همیشه ضعیف‌ترین بوده است. به‌دلیل شخصیت درونگرایی که داشتم، هرگز در صحبت کردن عالی نبودم و هرگز نمی‌توانستم از این مانع عبور کنم و ازطریق تلفن، حقیقت را مستقیماً برای مردم روشن کنم. مصمم شدم از این تنگنا عبور کنم و واقعاً مأموریتم را به انجام برسانم.

اولین باری که برای روشن کردن حقیقت تماس گرفتم، آنقدر مضطرب بودم که دست و پاهایم می‌لرزید. گرچه بارها دست‌نوشته را خوانده بودم، مغزم خالی بود و حرف‌هایم کاملاً نامنسجم بود. درنتیجه یا کسی گوشی را برنمی‌داشت یا آن شخص خیلی زود تلفن را قطع می‌کرد. می‌دانستم که وضعیتم درست نیست. اگر خیلی مضطرب می‌بودم چطور می‌توانستم مردم را نجات دهم؟ به‌سرعت خودم را اصلاح کردم و در قلبم از استاد کمک خواستم تا موجودات ذی‌شعور گوشی را بردارند، به حقیقت گوش دهند، از ح‌.ک.‌چ و سازمان‌های جوانان آن کناره‌گیری کنند و نجات یابند.

وقتی تماس تلفنی بعدی را انجام دادم، لحنم پایدارتر بود. با مهربانی با آن شخص احوال‌پرسی کردم و درباره وضعیت کنونی‌اش جویا شدم. احتمالاً او خلوصم را حس کرد، بنابراین به‌جای اینکه تلفن را قطع کند، مثل دوستی قدیمی ‌با من صحبت کرد. گفت ساکن منطقه‌ای است که وضعیت پاندمی در آنجا جدی است، بنابراین آن‌ها را در خانه حبس کرده‌اند. به‌محض اینکه شنیدم ساکن منطقه‌ای خطرناک است، واقعاً برایش نگران شدم و بلافاصله گفتم که نترسد و با کناره‌گیری از ح‌.ک‌.چ می‌تواند در امان بماند.

از او پرسیدم که آیا تاکنون به سازمان‌های ح‌.ک‌.چ پیوسته است. او گفت به لیگ جوانان کمونیست پیوسته است. گفتم: «نام مستعار خوبی به شما می‌دهم تا از سازمان‌های ح.‌ک.‌چ خارج شوید، به این معنی که در امان خواهید بود. موافقید؟» او بلافاصله موافقت کرد. آنقدر هیجان‌زده بودم که نزدیک بود به گریه بیفتم. از ته قلبم برایش خوشحال بودم. از استاد تشکر کردم که کمک و مرا تشویق کردند!

با اولین تجربه موفق، اعتمادبه‌نفس بیشتری برای نجات مردم به دست آوردم. وقتی دوباره تماس گرفتم، سخنانم طبیعی و صلح‌جویانه و تأثیرش بر نجات مردم بهتر بود. حداکثر توانستم به بیش از 12 نفر کمک کنم که کناره‌گیری کنند، اما گاهی وابستگی‌ام به شوق و اشتیاق بیش از حد و ذهنیت خودنمایی ظاهر می‌شد و بلافاصله با افرادی روبه‌رو می‌شدم که نمی‌خواستند حقیقت را بشنوند یا حتی به من بدوبیراه می‌گفتند. فهمیدم که این جریان به من یادآوری می‌کند که به درون نگاه کنم و برای ازبین بردن این وابستگی‌های بشری، خودم را تزکیه کنم.

یک بار خانم بسیار مهربانی گوشی را برداشت. ابتدا صحبت خیلی خوبی با هم داشتیم و فکر می‌کردم به‌راحتی می‌توان متقاعدش کرد که کناره‌گیری کند. اما بدون توجه به اینکه چه‌ چیزهایی ‌گفتم، او با کناره‌گیری موافقت نکرد. اصرار داشت که ح.‌ک.‌چ خوب است. حتی با مهربانی توصیه کرد که درباره ح‌.ک‌.چ چیز بدی نگویم، زیرا مرا به خطر می‌اندازد. در پایان، تمام نکاتی را که آماده کرده بودم به او گفتم، اما نتوانستم نظرش را تغییر دهم.

بعد از آن تماس تلفنی به‌شدت ناراحت و ناامید شدم. به درون نگاه کردم، درباره خودم فکر کردم و ناگهان متوجه شدم که هنوز تحت تلقین فرهنگ ح.‌ک.‌چ هستم و درک کامل و روشنی از ماهیت شیطانی ح‌.ک‌.چ ندارم. درنتیجه نمی‌توانستم به مردم کمک کنم واقعاً شرارت ح‌.ک‌.چ را درک کنند. بعد از فهمیدن این موضوع خیلی شوکه شدم.

آرام شدم و نه شرح و تفسیر درباره حزب کمونیست، متلاشی کردن فرهنگ حزب و هدف نهایی کمونیسم را خواندم. با اینکه بسیاری از این کتاب‌ها را خوانده بودم، اما همه آن‌ها بین مردم عادی توزیع می‌شدند و هرگز آن‌ها را به‌طور کامل نخوانده بودم. این بار، پس از خواندن دقیق آن‌ها، احساس کردم مانعی در ذهنم که مانع از درک فا می‌شد، به‌تدریج متلاشی می‌شود.

توانستم هنگ یین 6 را به‌راحتی از بر کنم و درنهایت فهمیدم که الحاد، نظریه تکامل و مفاهیم مدرنی که استاد بارها در اشعارشان به آن‌ها اشاره می‌کنند فقط برای مردم عادی نیست. آن‌ها مشکلی بسیار جدی هستند که تمرین‌کنندگان دافا را نیز تحت تأثیر قرار داده‌اند.

گرچه به‌تازگی شروع به روشن کردن حقیقت ازطریق تلفن کرده‌ام، اما احساس می‌کنم تزکیه‌ام به‌سرعت بهبود می‌یابد. بسیاری از وابستگی‌های بشری پنهانم، یکی پس از دیگری، آشکار شد. وقتی شخصی از من تقاضای پول کرد، میلم برای منافع مادی را دیدم. وقتی کسی از من خواست برایش شریکی پیدا کنم، وابستگی‌ام به شهوت را دیدم. وقتی چیزی گفته می‌شد که دوست نداشتم ذهنیت رقابت‌جویی‌ام را می‌دیدم. وقتی کسی عمیقاً تحت تلقین ح‌.ک‌.چ بود، متوجه می‌شدم که تلقین ح.‌ک.‌چ همچنان بر نگرش من تأثیر دارد.

اکنون بیشتر و بیشتر آگاه شده‌ام که فقط با خوب تزکیه کردن، داشتن ذهنی پاک و آرام، رسیدن به حالت واقعی ازخودگذشتگی و اندیشیدن از صمیم قلب به نیازهای دیگران، بهتر می‌توانم مردم را نجات دهم. البته در مقایسه با بسیاری از تمرین‌کنندگان، هنوز خیلی عقب هستم و برای رسیدن به آن‌ها، باید به‌سرعت به جلو پیش بروم.

ما واقعاً فقط باید آرزویی برای تزکیه واقعی داشته باشیم، و همه‌چیز را استاد انجام خواهند داد. اما استاد تمام این شکوه را به ما می‌بخشند. به‌عنوان یک فرد، ما ناتوان و ضعیف هستیم، اما وقتی قلبمان مملو از احترام متعهدانه به استاد و دافا باشد، و وقتی در هر فکر، گفتار و عمل واقعاً از الزامات فا پیروی کنیم، قدرت فا در ما متجلی خواهد شد و قادر خواهیم بود مأموریت مقدس خود را برای کمک به استاد در اصلاح فا به انجام برسانیم.

سطح من محدود است. اگر چیزی نامناسب است، لطفاً به آن اشاره کنید.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.