فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

جدی‌بودن استفاده نادرست از بودجه پروژه دافا

16 مارس 2023 |   تمرین‌کننده فالون دافا در چین

(Minghui.org) با خواندن مقاله مینگهویی «سوءاستفاده از بودجه پروژه فالون دافا باعث تداوم مشکلات مالی می‌شود» عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفتم. تمرین‌کنندۀ نویسندۀ این مقاله متوجه شد که بودجه فعالیت‌های دافا نباید به هر دلیلی به‌طور نادرست استفاده شود، پشیمان شد و بلافاصله خودش را اصلاح کرد.

مایلم تجربه خودم را به اشتراک بگذارم تا به تمرین‌کنندگان درباره جدیت مدیریت بودجه برای فعالیت‌های دافا یادآوری کنم، و با هم این مسئله را بررسی کنیم که آیا در این روند نقصی وجود دارد یا خیر. در صورت مشاهده هرگونه اشتباهی باید سریعاً خود را اصلاح و وجوه سوء‌استفاده‌شده را جایگزین کنیم.

در سال 2005، مطالب کافی به‌منظور روشنگری حقیقت برای مردم درباره فالون دافا و آزار و شکنجه نداشتیم. من 10هزار یوان از پول خودم را برداشت کردم، تجهیزاتی خریدم و یک مکان تولید مطالب دافا راه‌اندازی کردم. سایر تمرین‌کنندگان دستگاه برش کاغذ را فراهم کردند. سپس تمام هزینه‌های عملیاتی مستمر محل تولید مطالب را از جیب خودم پرداخت می‌کردم.

ازطریق شغل روزانه‌ام می‌دانستم که وجوه پروژه باید فقط برای آن پروژه خاص مصرف و ازطریق حسابرسی محاسبه شود. اما بودجه فعالیت‌های دافا را از مخارج خانواده‌ام به‌وضوح جدا نمی‌کردم. فکر می‌کردم صرف‌نظر از اینکه هزینه‌ها برای خانواده من باشد یا برای پروژه دافا، خودم همه آن‌ها را پرداخت می‌کنم. برای مدتی همه‌چیز به‌آرامی پیش می‌رفت.

با تولید بیشتر و بیشتر مطالب، تمرین‌کنندگان شروع به کمک مالی به مکان تولید مطالب کردند. بنابراین بودجه برای مکان تولید مطالب را از پول خودم جدا کردم و از وجوه کمکی صرفاً برای فعالیت‌های دافا استفاده می‌کردم. ازآنجاکه با کمبود پول روبه‌رو نبودم، نیازی به استفاده از پول اهدایی، برای مخارج شخصی‌ام نداشتم.

در یک مورد، فرزندم می‌خواست با قطار به مدرسه‌ در شهر دیگری برگردد و قطار ساعت 5 صبح حرکت می‌کرد، وقتی می‌خواستم مقداری پول به او بدهم، متوجه شدم که پول نقدم کم است. آن ساعت از صبح بانک هنوز باز نشده بود و دستگاه خودپرداز هنوز در دسترس نبود. فکر کردم: «چه‌کار کنم؟» در آن شرایط اضطراری، به فکر بودجه مکان تولید مطالبی که مدیریت می‌کردم، افتادم. تصمیم گرفتم فقط برای چند ساعت مقداری پول از صندوق قرض بگیرم. قصد داشتم به‌محض بازشدن بانک از حساب بانکی‌ام وجه را برداشت کنم و پول را به صندوق برگردانم؛ قرار نبود پول را نگه دارم. فکر کردم: «موجودات خدایی همه‌چیز را می‌دانند و می‌دانند چه در ذهن من است.» سپس 1600 یوان از صندوق برداشتم و به فرزندم دادم.

بعد از رفتن فرزندم خسته بودم و روی مبل خوابم برد. در حالتی از رؤیا صحنه‌ای را دیدم که شخصی در‌ خانه‌ام را می‌زد. فکر کردم: «در را باز نمی‌کنم. در همه‌جای خانه‌ام مطالب وجود دارد. در این ساعات اولیه‌ صبح در را باز نمی‌کنم.» اما وقتی به‌سمت در نگاه کردم مات‌ومبهوت شدم. از میان در ضخیم دیدم (هرچند چشم آسمانی‌ام باز نیست) که دو مرد بیرون ایستاده‌اند، یکی قدبلند و دیگری کوتاه. شخص قدکوتاه 30ساله بود و شخص قدبلند 40ساله. هریک دفترچه حسابی در دست داشتند.

آن‌ها همین‌طور پشت‌سرهم در خانه‌ام را می‌زدند. احتمالاً با دیدن اینکه نمی‌خواهم در را باز کنم، به هم نگاه کردند. بلافاصله پیامی را دریافت کردم مبنی‌ بر اینکه آن‌ها با نگاه به هم، پیامشان را به هم منتقل می‌کنند: «همچنان می‌توانیم وارد شویم، حتی اگر در را باز نکند!» به‌محض دریافت این پیام، ازطریق پنجره‌ام وارد و در هوا شناور شدند و جلوی من ایستادند. با نگاه‌ به آن‌ها تعجب کردم: «شما که هستید؟ من در طبقه پنجم زندگی می‌کنم! چطور وارد شدید؟» قبل از اینکه بخواهم سؤالم را تمام کنم، فرد کوتاه‌قد دفترچه حسابش را بیرون آورد و صفحه‌ای را باز کرد. به آن صفحه اشاره کرد تا اعداد را به من نشان دهد و گفت: «ببین، اعداد مطابقت ندارند. آیا تو باعث این عدم مطابقت شدی؟…»

به تراز مالی در دفترچه نگاه کردم. موجودیِ وجوه برای مکان تولید مطالب باید بیش از دوهزار یوان می‌بود. چون بیش از هزار یوان برای استفاده خصوصی برداشته بودم، موجودی کمتر بود. اما کل مبلغ در دفترچه حساب درج نشده بود. معتقدم که آن‌ها می‌خواستند به من فرصتی بدهند تا اشتباهم را اصلاح کنم، بنابراین هنوز کل مبلغ را درج نکرده بودند. مهربانی‌شان را در همان لحظه احساس کردم.

ارقام در دفترچه حساب همان ارقامی بود که ما معمولاً استفاده می‌کنیم، اما با فونت هنری زیبایی درج شده بودند. احساس کردم که اعداد همگی زنده هستند. صفحات دفتر حساب تمیز بود و درخشش ملایمی داشت. قبل از اینکه بیشتر نگاه کنم، دفتر را بست و گفت: «دوباره می‌آییم!» سپس پروازکنان از پنجره بیرون رفتند و ناپدید شدند.

نشستم و به جایی که همین چند لحظه پیش ایستاده بودند نگاه کردم. لحن صدایشان که مرا سرزنش می‌کردند، جدیت بیانشان، فونت هنری زیبای اعداد، و این واقعیت که مبلغ موجودیِ درج‌شده در دفتر حسابشان با موجودی صندوق مطابقت داشت، همه این‌ها به من می‌گفت که این یک رؤیا نبود. واقعی بود! موجودات خدایی هزینه‌های صندوق را پیگیری می‌کردند! ترسیده بودم. اشتباهم را تصحیح کردم و پولی را که از صندوق برداشته بودم جایگزین کردم.

بیش از ده سال از زمانی که آن صحنه را دیدم می‌گذرد. در این سال‌ها به ازای هر هزینه‌ای که از صندوق به‌دست من خرج می‌شد، اطمینان حاصل می‌کردم که پول به‌درستی استفاده شده باشد و بدون اشتباه و تأخیر آن را به جایی که لازم بود تحویل می‌دادم. دیگر جرئت نکردم اشتباه کنم. من تنها کسی بودم که موجودات خدایی ناظر بر صندوق به او مراجعه کرده بودند تا تراز مالی را با هم تطبیق دهند. این تجربه را با سایر تمرین‌کنندگان به اشتراک گذاشتم تا به آن‌ها یادآوری کنم که به استفاده از منابع دافا توجه کنند.

اولین باری است که این تجربه را در وب‌سایت مینگهویی به اشتراک می‌گذارم. امیدوارم تمرین‌کنندگان بتوانند از اشتباه من درس بگیرند. هیچ‌چیز بی‌اهمیتی در تزکیه وجود ندارد. اگر بتوانیم هر فکر و عمل خود را بر فا استوار کنیم، آنگاه می‌توانیم مسیر تزکیه‌مان را به شیوه‌ای درست طی کنیم.

لطفاً هرگونه اشتباه را گوشزد کنید.

دیدگاه‌های ارائه‌شده در این مقاله بیانگر نظرات یا درک خود نویسنده است. کلیۀ مطالب منتشرشده در این وب‌سایت دارای حق انحصاری کپی‌رایت برای وب‌سایت مینگهویی است. مینگهویی به‌طور منظم و در مناسبت‌های خاص، از محتوای آنلاین خود، مجموعه مقالاتی را تهیه خواهد کرد.