(Minghui.org) فالون دافا را تمرین میکنم و بیش از 80 سال دارم. امسال آزمون کارمای بیماری را تجربه کردم که به شکل سکته مغزی بود. اما با کمک استاد نیکخواه و حمایت همتمرینکنندگان، بر این آزمون غلبه کردم.
من و همسرم بیش از 20 سال فالون دافا را تمرین کردهایم. معمولاً ساعت 3 صبح برای انجام تمرینات از خواب بیدار میشویم. روزی ناگهان احساس کردم سمت چپ بدنم از کار افتاده است. همسرم که دید نمیتوانم شلوارم را بپوشم، گفت: «افکارت باید درست باشد. در پوشیدن لباس کمکت نمیکنم.» بدون تردید پاسخ دادم که هیچ بیماریای ندارم. اما پس از آن نتوانستم واضح صحبت کنم. همسرم بدون اینکه با من مثل یک بیمار رفتار کند مطابق معمول مشغول کارهایش شد.
ذهنم روشن بود. تنها مشکل این بود که نمیتوانستم دست و پای چپم را حرکت دهم و صحبت کنم. اما این مانع من از مطالعه فا و انجام تمرینات نشد.
در روز اول فقط میتوانستم در تختم به آموزههای شنیداری فا گوش دهم. روز دوم توانستم روی تخت بنشینم، بنابراین با نشستن روی تخت مدیتیشن انجام دادم. همچنین توانستم موهایم را با یک دست اصلاح و مرتب کنم.
از روز سوم توانستم برای مدت کوتاهی بدون کمک بایستم. به دیوار تکیه دادم و تمرینات را با دست راستم انجام دادم. هنگام انجام وضعیت نگه داشتن چرخ، با دست راستم دست چپم را بالا کشیدم و آن را بالا نگه داشتم. با حمایت نیکخواهانه استاد، احساس کردم بدنم هر روز بهتر و بهتر میشود.
همسرم افکار درست قدرتمندی دارد. او به تشویق من برای داشتن ایمان تزلزلناپذیر به فا ادامه داد. افکار درست فرستاد و فا را با من مطالعه کرد. وقتی سایر تمرینکنندگان در مورد من پرسیدند، او گفت که درحال تجربه کارمای بیماری هستم و از آنها خواست که برایم افکار درست بفرستند.
بعد از یک هفته میتوانستم با تکیه دادن به دیوار، در خانه راه بروم. پسرم یک روز برای تعمیر تلویزیونمان آمد و متوجه هیچ مشکلی نشد.
در عرض یک ماه توانستم از پلههای آپارتمانمان پایین بروم، اما قدمهایم ناپایدار بود و تکلمم واضح نبود. یک روز دخترم از شهر دیگری تماس گرفت و خواست با من صحبت کند. همسرم بدون هیچ معطلی گوشی را به من داد. دهانم را باز کردم و ناگهان توانستم دوباره واضح صحبت کنم.
استاد بیان کردند:
«یک فکر همه این تفاوتها را بهوجود آورد. اگر در آنجا دراز میکشید و میگفت "آه، من حالم بد است. اینجای من درد میکند، آنجای من درد میکند." پس واقعاً ممکن بود استخوانهایش بشکند و شاید فلج میشد.» (سخنرانی چهارم، جوآن فالون)
در عرض دو ماه کاملاً بهبود یافتم. پرانرژی هستم و میتوانم بهطور پیوسته قدم بردارم. وقتی در مورد بهبودیام پس از سکته مغزی به فرزندان و اقوامم گفتم در نظرشان شگفتانگیز بود.
فقط دختر بزرگم حرفم را باور نکرد. او و شوهرش همیشه دیدگاهی مغرضانه نسبت به فالون دافا داشتند. او از یکی از بستگان ما که پزشک است خواست که مرا معاینه کند. وقتی آنها رسیدند من و همسرم برای خرید بیرون رفته بودیم. وقتی برگشتم، پزشک متوجه شد که سالم به نظر میرسم، میتوانم راحت حرکت کنم و هیچ نشانهای مبنی بر اینکه اخیراً دچار سکته مغزی شدهام وجود نداشت.
فرزندانم و خانوادهشان نیز در سالهای گذشته توسط مقامات مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند، زیرا من و همسرم فالون دافا را تمرین میکنیم. تجربه اخیر من باعث شد آنها قدرت دافا را ببینند، و همچنین نگرش دختر بزرگم و شوهرش را تغییر داد. از آن زمان، وقتی با کسی ملاقات میکردند که درباره دافا دچار سوءتفاهم بود، میگفتند: «اهمیتی ندارد چه اتفاقی میافتد، پدرم بعد از تمرین فالون دافا و بدون اینکه مسئولیتش را به دوش هیچکدام از فرزندانش بیندازد، سلامتی خود را بهدست آورد.»
از استاد بسیار سپاسگزارم که از من محافظت کردند و به من برکت بخشیدند تا بتوانم در این آزمون موفق شوم. این حقیقت دارد که هر چیزی که مریدان دافا با آن روبرو میشوند، خوب یا بد، همیشه چیز خوبی است.