(Minghui.org) من و شوهرم هر دو در ۸۰ سالگی هستیم. او قبلاً به بیماری قلبی و همچنین مشکلات کبد و کیسه صفرا دچار بود. نمیتوانست غذا بخورد و در آستانه مرگ بود.
این مشکلات مربوط به سال ۱۹۹۵ بود که خوشبختانه از یک دوست درباره فالون دافا شنیدیم. شش ماه پس از شروع تمرین، تمام بیماریهای شوهرم بهبود یافت و هر دوی ما هیجان زده بودیم. وقتی من نیز شروع به تمرین فالون دافا کردم، اعضای خانواده ما بسیار خوشحال شدند و از ما حمایت کردند. ما خانه خود را به یک مکان تمرین گروهی تبدیل کردیم و به مکانهای زیادی سفر کردیم تا تمرین دافا را به افراد دیگر توصیه کنیم.
من میخواهم چند معجزه را که تجربه کردهام به اشتراک بگذارم.
پس از اینکه حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) در ژوئیه ۱۹۹۹ شروع به سرکوب فالون دافا کرد، مقامات شرکت ما را بهخاطر اعتقادمان ملامت کردند (ما برای یک کارفرما کار میکردیم). از آنجایی که خانه ما محل تمرین گروهی بود، بیش از ۱۰ هزار یوان جریمه شدیم. حقوق بازنشستگی ما تعلیق شد و مجبور شدیم برای گذران زندگی به جای دیگری برویم تا شغل موقتی مثل نظافت منزل پیدا کنیم. این وضعیت حدود هفت سال ادامه داشت.
همانطور که به مطالعه آموزههای فالون دافا ادامه دادیم، احساس کردیم این بیانصافیست که حقوق بازنشستگی ما پرداخت نمیشود. شوهرم با قدرت گرفتن از استاد، نزد کارفرمای سابقمان رفت و گفت که چگونه فالون دافا او را از بستر مرگ نجات داد. نه تنها این، ما از اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری پیروی کردهایم تا شهروندان خوبی باشیم. برای چند سال، ما هرگز به مراقبت پزشکی نیاز نداشتهایم و مقدار زیادی در هزینههای پزشکی برای شرکت صرفهجویی کردهایم. همه اینها بهخاطر فالون دافا بوده است.
مسئولان شرکت به حرفمان گوش کردند و تحت تأثیر قرار گرفتند. آنها تصمیم گرفتند حقوق بازنشستگی ما را از جمله آنچه در گذشته کسر شده بود، بازگردانند. پس از اینکه یک مقام بازنشسته حقایق را در مورد دافا شنید، جریمه ۱۰ هزار یوانی را پس داد! کلمات نمیتوانند قدردانی ما را از استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، برای کمک به ما و کمک به آن مقامات برای گرفتن تصمیمات درست بیان کنند.
روزی در مسیری با دوچرخه میرفتم که مرد جوانی با دوچرخهاش از پشت به من ضربه زد و باعث شد من و دوچرخهام بالای سه متر به هوا پرتاب شویم. کسانی که شاهد این اتفاق بودند مات و مبهوت شدند و به مرد جوان گفتند که باید مرا به بیمارستان برساند. سعی کردم بلند شوم، اما به اندازه کافی قوی نبودم، بنابراین از استاد کمک خواستم. من سه بار «فالون دافا خوب است و حقیقت، نیکخواهی، بردباری خوب است» را خواندم، و توانستم بلند شوم.
مرد جوان وحشتزده گفت: «من اهل استان شاندونگ هستم و در اینجا کارهای موقت انجام میدهم. هیچ پولی با خودم ندارم.»
گفتم از آنجایی که تمرینکننده فالون دافا هستم، حالم خوب است و فقط باید با دوچرخهام به خانه برگردم. مرد جوان با دیدن سه سوراخ بزرگ در شلوارم در اطراف زانویم، آدرس مرا پرسید و گفت روز بعد میآید و به من سر میزند (که هرگز نیامد). تحت محافظت استاد لی، آرام آرام با دوچرخه به خانه برگشتم. آن شب درد داشتم و بهسختی توانستم بخوابم. صبح روز بعد دیدم زانویم ورم کرده و زخمی شده است. یک ماه بعد همه چیز خوب بود.
من در آن زمان حدوداً ۷۰ سال داشتم. اگر تمرینکننده دافا نبودم، عواقب آن غیرقابل تصور بود. اما من از مرد جوان یک یوان هم نخواستم و بهبود یافتم زیرا توسط استاد لی محافظت شدم. این نشان میدهد که فالون دافا و اصول حقیقت، نیکخواهی، بردباری آن چقدر عالی هستند.
زمانی که با قطار در حال سفر بودم، مأموران پلیس برای بررسی کیف همه افراد برای یافتن مطالب فالون دافا آمدند. از پنجره به بیرون نگاه کردم و از استاد لی کمک خواستم. یک مأمور به سمت من آمد و پرسید در کیفم چه چیزی دارم؟ گفتم لباس است و او به سمت مسافر بعدی حرکت کرد. در کوپه من تنها کسی بودم که کیفش چک نشد. سپاسگزارم استاد لی.
برخورداری از برکت و رحمت دافا
حتی افرادی که فالون دافا را تمرین نمیکنند، اگر نگرش درستی داشته باشند، میتوانند از آن بهرهمند شوند. برای دیدار به زادگاهم رفته بودم که شنیدم فرزند یکی از بستگان، نینگ، در امتحان ورودی کالجش ضعیف عمل کرده است و تمام خانواده او بسیار نگران بودند. من درباره فالون دافا و معجزاتی که تجربه کرده بودم به آنها گفتم. همه اعضای خانواده ح.ک.چ و سازمانهای جوانان آن، لیگ جوانان و پیشگامان جوان را ترک کردند.
معجزهای رخ داد. حتی قبل از اعلام نتایج آزمون ورودی کالج، یک مأمور پذیرش کالج شخصاً با نینگ تماس گرفت تا از او بخواهد برای رشته تحصیلی خاصی تقاضا دهد. او طبق دستور عمل کرد و بلافاصله پذیرش شد. این اولین بار بود که چنین چیزی در این شهرستان دور افتاده روستایی اتفاق میافتاد. روستاییان گفتند که او مانند «ققنوس طلایی از یک دره پرواز کرد» و در ادامه نینگ تحصیلات تکمیلی را به پایان رساند و شغلی با درآمد خوب در یک شهر بزرگ پیدا کرد. برادر کوچکترش نیز سال بعد در یکی از دانشگاههای معروف ثبتنام کرد. خانواده میدانستند که بهخاطر باور به خوبی دافا از برکت و موهبت برخوردار شدهاند.
هر دو دخترم نیز از دافا بهره بردهاند. دختر بزرگم ازدواج کرد اما فرزندی نداشت. بعد از شوهرم و من دخترانم نیز شروع به تمرین دافا کردند و از ما بسیار حمایت کردند. سال بعد، دختر بزرگم صاحب سه قلو شد! همه آنها اکنون تحصیلات تکمیلی را به پایان رساندهاند و حتی روزنامه محلی دربارۀ آنها گزارشی ارائه کرد. دختر دومم دیر ازدواج کرد، اما در ۴۳ سالگی صاحب دوقلو شد. آنها اکنون در سن مهدکودک هستند.
من میدانم که همه اینها از برکات استاد لی است و از نیکخواهی ایشان عمیقاً سپاسگزارم.