(Minghui.org) پس از شروع آزار و شکنجه در ژوئیه1999، شش بار تلاش کردم فا را از بر کنم. بارها بعد از ازبر کردن کمتر از 25 صفحه منصرف شدم. یک بار قبل از منصرف شدن، موفق شدم بیش از 30 صفحه را از بر کنم. هرگز موفق نشدم جوآن فالون را از ابتدا تا انتها، بهطور کامل از بر کنم.
در سال 2021 که 73ساله بودم، تصمیم گرفتم کل کتاب را از بر کنم. قبلاً دو بار در سالهای 2018 و 2019، کل کتاب را دستنویس کرده و هر کلمه را بهدقت نوشته بودم. پیشرفتم در تزکیه آشکار بود. در گذشته، کارها را با عجله انجام میدادم. اما ازطریق دستنویسی فا، ناشکیباییام از بین رفت. احساس میکردم اگر کل کتاب را از بر کنم، پیشرفتم حتی بیشتر خواهد بود.
بنابراین در سال 2021، دوباره شروع به ازبر کردن فا کردم. این بار سختتر بود. نهتنها کند بودم، بلکه بیشتر طول میکشید. بااینحال تسلیم نشدم. قبلاً بهدلیل کندی بیش از حدم در ازبر کردن، از انجامش منصرف شدم، اما آن زمان جوانتر بودم و حافظه بهتری داشتم. متأسفانه آن زمانها را گرامی نداشتم. تقصیر خودم بود؛ بنابراین وقتی مسنتر شدم تصمیم گرفتم دوباره تلاش کنم و باید سختی را تحمل میکردم. میدانستم تنها راه موفقیت این است که دندانهایم را به هم بفشارم و آهسته، اما مستمر به جلو پیش بروم.
این بار، از تمام وقت آزادم برای ازبر کردن فا استفاده کردم. هر جمله را بهطور مکرر میخواندم، و قبل از اینکه بخواهم آن را بهطور کامل از بر بخوانم، وقت میگذاشتم تا معنیاش را بفهمم. وقتی یک پاراگراف را از بر میکردم، به پاراگراف بعدی میرفتم. بنابراین 5 ماه طول کشید تا جوآن فالون را از بر کنم.
اولین باری که موفق به ازبر کردن کتاب شدم، این خبر خوب را با خوشحالی به یکی از اعضای خانوادهام که او هم دافا را تمرین میکند، دادم. سپس دوباره به ازبر کردن کتاب ادامه دادم. تلاشهای بعدی زمان کمتری از من گرفت. وقتی فا را برای ششمین بار از بر کردم، متوجه شدم که نمیتوانم سخنرانیهای کتاب را به ترتیب از بر بخوانم. چگونه میتوانم مطمئن شوم که هر کلمه در ذهنم حک شده است، تا بتوانم فا از هر قسمتی از کتاب را از بر بخوانم؟ تنها راه برای رسیدن به این هدف، ازبر کردن سخنرانی به سخنرانی بود، نه پاراگراف به پاراگراف، یعنی آنطور که من انجام میدادم. شش ماه وقت صرف کردم تا اولین سخنرانی را بهطور کامل از بر کنم و سپس شروع به ازبر کردن سخنرانی دوم کردم. موقع ازبر کردن سخنرانی دوم، قبل از شروعش، اولین سخنرانی را یک بار از بر خواندم. شش ماه دیگر طول کشید تا سخنرانی دوم را از بر کردم. به همین ترتیب، قبل از ازبر کردن سخنرانی سوم، ابتدا سخنرانی اول و دوم را از برخواندم تا مطمئن شوم که آنها را فراموش نکردهام. اکنون درحال ازبر کردن سخنرانی چهارم هستم.
با ازبر کردن فا، چیزهای زیادی به دست آوردم. اکنون میدانم چگونه بهطور راسخ تزکیه کنم. از اصول فا برای ارزیابی گفتار و اعمالم استفاده میکنم. سایر تمرینکنندگان و فرزندانم میگویند که من بهطور عظیمی پیشرفت کردهام.
میخواهم چند مثال بزنم که چگونه توانستم آموزههای فا را به خاطر بیاورم و بنابراین دنبالشان کنم.
دوازده تمرینکننده از ساعت 7 صبح تا 4 بعدازظهر روی یک پروژه روشنگری حقیقت کار میکردیم. هماهنگکننده از من خواست قبل از ساعت 7 صبح، در را باز کنم و برای تیم ناهار بخرم. صبح روز بعد، پس از فرستادن افکار درست با عجله بیرون رفتم. ناهار خریدم و بعد با عجله برگشتم تا در ساعت مقرر، در را باز کنم. به ساعتم نگاه کردم و دیدم 5 دقیقه به 7 است. خوشبختانه بهموقع رسیدم. غرق عرق شده بودم. تمرینکنندگان کمکم وارد شدند و کار روی پروژه را شروع کردیم. تا ساعت 4 بعدازظهر، به کارمان ادامه دادیم.
بعداً روی پروژه دیگری کار میکردیم. یک بار دیگر از من خواسته شد که در را باز کنم و ناهار بخرم. با عجله بیرون رفتم تا ناهار بخرم و بهموقع برگردم تا در را باز کنم. تمرینکنندگان بهموقع آمدند و بلافاصله شروع به کار کردند. هماهنگکننده دیرتر، بعد از ساعت 10 صبح، آمد. وقتی تمرینکنندهای از او پرسید که آیا کاری داشت که باید به آن رسیدگی میکرد و به همین دلیل دیر آمد، او گفت: نه. آن روز قبل از ساعت 4 بعدازظهر، کار را تمام کردیم. در راه خانه، گلایههایی در قلبم شروع شد: «تو هماهنگکننده هستی، چرا نمیتوانی زودتر بیایی تا در را باز کنی؟ مجبور شدم عجله کنم. تو فقط حدود 50 سال داری، سن من از 70 گذشته است. آیا از من سوءاستفاده نمیکنی؟»
وقتی به خانه رسیدم، ناگهان متوجه شدم: «افکارم اشتباه است. این شغلی برای دو نفر است، اما از من خواسته شد که آن را بهتنهایی انجام دهم. استاد از هماهنگکننده استفاده میکنند تا به من فرصتی بدهند شینشینگم را بهبود ببخشم! قبلاً از دست هماهنگکننده ناراحت بودم. آیا این حسادت نیست؟» بهسرعت جوآن فالون را برداشتم و بخش «حسادت» را خواندم.
پس از اینکه خواندنش را به پایان رساندم، متوجه چیزهایی شدم که به آنها حسادت میکردم: «به اینکه فرزند هماهنگکننده در درسهایش خوب عمل میکرد، حسادت میکردم؛ بهخاطر اینکه اغلب تمرینها را اشتباه انجام میداد به دیده تحقیر به او نگاه میکردم.» وابستگیهای زیادی را کشف کردم و بعد از رها کردن آنها، دیگر ناراحت نبودم. قبلاً چندین روز عصبانی میبودم و به دیگران شکایت میکردم. ازطریق ازبر کردن فا، بهسرعت متوجه شدم که اشتباه میکنم. فکر کردم: «ازبر کردن فا چقدر شگفتانگیز است!»
بار دیگر، یک روز صبح، درحالیکه شوهرم مشغول آشپزی بود، در اتاق نشیمن نشسته بودم و به رادیو گوش میدادم. صدا را زیاد کردم تا شوهرم بتواند آنچه را که من گوش میدهم بشنود. او از آشپزخانه بیرون دوید و فریاد زد: «صدا را کم کن!» او را نادیده گرفتم. گفت: «اگر کم نکنی، رادیو را خرد میکنم!» بدون فکر گفتم: «جرئت نداری!» شوهرم رادیو را برداشت و روی زمین انداخت. با عصبانیت شروع به سرزنشش کردم. او بدون اینکه چیزی بگوید به آشپزخانه برگشت. همانطور که بر سرش فریاد میزدم، صدایی در ذهنم ظاهر شد: «دوباره در آزمون مردود شدی.» مات و مبهوت بودم: «استاد هستند که به من اشاره میکنند، دوباره اشتباه کردم.»
سپس فا را به یاد آوردم. این فرصتی برایم است تا خصوصیات اخلاقیام را بهبود ببخشم. اگر واقعاً میخواهم تزکیه کنم، باید از شوهرم عذرخواهی کنم. در گذشته سرسخت و لجباز بودم و هر وقت شوهر و فرزندانم کاری را انجام میدادند که من دوست نداشتم سرزنششان میکردم. شوهرم میگفت او را مثل یک معلم سرزنش میکنم. قبلاً از او عذرخواهی نمیکردم.
فکر کردم این بار نباید استاد را ناامید کنم. باید از شوهرم بهخاطر فرصتی که برای خلاص شدن از شر تندخویی به من داد تشکر کنم. به آشپزخانه رفتم و گفتم: «اشتباه کردم. نباید با تو اینطور صحبت میکردم. استاد به من یادآوری کردند که مانند یک تمرینکننده دافا رفتار کنم. لطفاً مرا ببخش!» برخلاف انتظارم، شوهرم نیز گفت: «من هم اشتباه کردم. غذا آماده است، بیا بخوریم.» تعجب کردم. ابتدا طوفانی شکل گرفت، اما حالا همهچیز آرام بود. غذایمان رو با خوشحالی خوردیم.
از آن زمان، هرگز دعوا نکردیم. شش ماه بعد، وقتی دخترم دید که پدرش با عصبانیت با من صحبت میکند، اما من با لبخندی بر لب پاسخ میدهم، به پدرش و سپس به من نگاه کرد و خندید: «مامان، تو واقعاً تغییر کردی!» گفتم: «ازبر کردن فا واقعاً کمک کرد تغییر کنم. چرا تو هم ازبر کردن فا را شروع نمیکنی؟» او گفت: «باشد!»
ازطریق ازبر کردن فا، متوجه شدم که فرد باید بتواند به چند هدف دست یابد تا در تزکیه پیشرفت کند:
1. به استاد و فا صد در صد ایمان داشته باشید. هرچه استاد یا فا میگویند، فقط آن را انجام دهید. من بیش از دو دهه، وقتم را تلف کردم. وقتی به گذشته نگاه میکنم، واقعاً متأسفم که قبلاً متوجه این موضوع نشده بودم.
2. شما باید فا را بهخوبی مطالعه کنید و اصل پشت هر جمله را درک کنید. به این ترتیب میتوانید از فا برای ارزیابی چیزها استفاده کنید و بهطور پیوسته در مسیر تزکیه گام بردارید.
3. از تمام زمانی که دارید برای انجام سه کار استفاده کنید. اکنون زمان کمتر و کمتری برای نجات مردم وجود دارد. ما نمیتوانیم زمان را تلف کنیم. درعوض باید زمان بیشتری را صرف مطالعه فا کنیم. فقط با خوب مطالعه کردن فا میتوانیم در کمک به استاد، برای نجات مردم، بهخوبی عمل کنیم.
میدانم که هنوز از الزامات استاد و دافا بسیار فاصله دارم. اما مصمم هستم که با پشتکار، رو به جلو پیش بروم!