فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

قدرت نیک‌خواهی

17 اکتبر 2024 |   تمرین‌کننده فالون دافا در استان لیائونینگ، چین

(Minghui.org) در سال ۲۰۱۴، به سه سال و شش ماه زندان محکوم شدم و دوره محکومیتم را در زندان زنان استان لیائونینگ سپری کردم. در ابتدا، مرا در بخش اصلاح سخت‌گیرانه قرار دادند که برای آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون دافا تعیین شده بود. در ابتدا، نگهبانان خوب به نظر می‌رسیدند و در ازای رها کردن این تمرین، انواع‌واقسام مزایا را به من پیشنهاد می‌کردند. نگهبانان وقتی دیدند که تسلیم نمی‌شوم، شروع به آزار و شکنجه‌ام کردند. مرا مجبور می‌کردند تمام روز بی‌حرکت بایستم و اجازه نمی‌دادند بخوابم، دوش بگیرم یا از توالت استفاده کنم. نمی‌توانم به خاطر بیاورم که چند روز تحت این شکنجه‌ قرار گرفتم، و وقتی بالاخره به توالت رفتم، درست لحظه‌ای که چمباتمه زدم، حوضچه‌ای از خون از من فوران کرد.

نگهبانان مرا به بیمارستان بردند تا خون و ادرارم را آزمایش کنند، بدون اینکه بگویند برای چیست. احساس می‌کردم توسط موجودات شیطانی احاطه شده‌ام و درد زیادی داشتم، به‌حدی که به‌سختی می‌توانستم نفس بکشم. به‌سرعت متوجه شدم که این روند درست نیست و افکار درست فرستادم و از استاد خواستم که به من کمک کنند. بعد از ۲۰ دقیقه می‌توانستم احساس کنم که عناصر شیطانی از بین رفته‌اند و احساس بهتری داشتم و می‌توانستم به‌طور عادی نفس بکشم. می‌دانستم که استاد به ریشه‌کن‌کردن موجودات شیطانی که در اطراف من جمع شده بودند کمک کرده‌اند. بعد از زمانی طولانی متوجه شدم که نگهبانان آن روز مرا به بیمارستان بردند تا بفهمند آیا یک اهداکننده عضو مناسب هستم یا خیر.

در گذشته در زندان، بیشتر افکار درست می‌فرستادم، آموزه‌ها را می‌خواندم، و برای زندانیانی که سعی می‌کردند مرا «تبدیل» کنند، حقیقت را روشن می‌کردم. وقتی زندانی شرور خاصی سعی می‌کرد مرا شکنجه کند، افکار درست می‌فرستادم و از استاد کمک می‌خواستم. بعد از آن، او هر بار دچار اسهال شدیدی می‌شد. وی پس از مدتی، درخواست انتقال به سلول دیگری داد.

اما وقتی زندانی بعدی برای شکنجه آمد و سعی کرد مرا مجبور به انکار ایمانم کند، با او صحبت کردم، حقیقت فالون دافا را برایش توضیح دادم و آهنگ‌های فالون دافا را برایش خواندم. او که تحت تأثیر رفتار من قرار گرفته بود، یاد گرفت که چگونه آهنگ‌ها را بخواند و به صحبت‌هایم گوش می‌داد که به او می‌گفتم وضعیت سلامتی و افکارم چگونه با تمرین دافا بهبود یافت. او فهمید که هیچ مشکلی درخصوص تمرین وجود ندارد و تصمیم گرفت با من مهربان باشد. وقتی حقیقت را برای دیگران روشن می‌کردم، او کنارم می‌نشست و اشک می‌ریخت. وقتی مورد بدرفتاری یا شکنجه قرار می‌گرفتم، برایم گریه می‌کرد. وقتی از بخش ویژه اصلاح سخت‌گیرانه خارج می‌شدم، گریه می‌کرد.

در بند جدید، رئیس بخش و نگهبان، شنیده بودند که من در بند اصلاح سخت‌گیرانه چه‌کار ‌کردم و می‌دانستند که «تبدیل» من کار آسانی نیست، بنابراین زحمت شکنجه‌ام را به خود ندادند. همچنان به روشنگری حقیقت برای زندانیان آنجا ادامه دادم. استاد با نیک‌خواهی به من قدرت بخشیدند. وقتی کسی را برای اولین بار ملاقات می‌کردم لبخند می‌زدم تا بتواند نیت مهربان مرا احساس کند. اغلب پس از اینکه حقیقت را برای شخصی روشن می‌کردم، او ح‌.ک‌.چ را ترک می‌کرد.

فقط چند دقیقه فرصت داشتم تا با سایر زندانیان به‌طور خصوصی صحبت کنم، بنابراین باید دقیقاً سر اصل مطلب می‌رفتم و مطمئن می‌شدم که آن‌ها به‌سرعت حقیقت را درک می‌کنند. خوشبختانه با هماهنگی استاد، اکثر زندانیانی که با آن‌ها صحبت کردم، ح‌.ک.‌چ را ترک کردند.

در دسامبر۲۰۱۴ به خانه رفتم. اولین کاری که انجام دادم این بود که تاآنجاکه می‌توانستم برای مطالعه آموزه‌ها وقت بگذارم، کاری که در طول سه سال و شش ماه گذشته نتوانسته بودم انجام دهم. علاوه‌بر مطالعه فا، شروع به ازبرکردن آموزه‌ها کردم. در این روند، اغلب اشک می‌ریختم و می‌فهمیدم که استاد چقدر برای ما تحمل کرده‌اند.