فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

اخبار دیرمنتشرشده: روایت بانوی اهل مغولستان داخلی از 21 روز بازداشت در یک بیمارستان روانی

22 اکتبر 2024 |   همکار مینگهویی در مغولستان داخلی، چین

(Minghui.org) خانم ژانگ یوشیا، از شهر خولونبویر، مغولستان داخلی، در اوایل سال 2016 تمرین فالون گونگ را آغاز کرد. به‌دلیل افشای آزار و شکنجه ایمانش توسط حزب کمونیست چین، ماه‌ها بعد در 16مه دستگیر و در اداره پلیس جنگل کیهه بازجویی شد. پلیس بعداً با همکاری شوهر و خواهرانش او را به‌مدت 21 روز در یک بیمارستان روانی نگهداری کرد و در این مدت هر روز تحت خوراندن اجباری و تزریق داروهای سمی قرار می‌گرفت.

در ادامه گزارش خانم ژانگ دربارۀ آزار و شکنجه‌اش آمده است.

***

نام من ژانگ یوشیا است. 56 سالم است و در بخشی کوچک در شهر خولونبویر زندگی می‌کنم. به‌دلیل صحبت کردن با کسی درمورد فالون گونگ، در 16مه2016 دستگیر و به اداره پلیس جنگل کیهه منتقل شدم. دو ‌مأمور زن مرا تفتیش کردند، اما چیزی پیدا نکردند. چند ‌مأمور لباس شخصی مرا به یک اتاق بزرگ (شاید اتاق بازجویی) بردند و دستور دادند که بنشینم. یکی از آن‌ها شماره شوهرم را خواست که به او دادم. سپس به من گفت: «حالا باید به همه سؤالاتی که می‌پرسم پاسخ دهی. در غیر این صورت اگر تو را به زندان آلیهه ببریم، شکنجه خواهی شد.» من از او وحشت کردم.

او از من پرسید: «وقتی با مردم صحبت می‌کردی چه گفتی؟»

جواب دادم: «حقایقی را درمورد آزار و شکنجه فالون گونگ به آن‌ها گفتم.»

‌‌مأمور چند سؤال دیگر از من پرسید و او پاسخ‌های مرا روی کامپیوتر تایپ کرد. آن موقع آنقدر ترسیده بودم که نمی‌توانستم به یاد بیاورم که همه سؤالات چه بود یا چگونه به آن‌ها پاسخ دادم. بعد از اتمام بازجویی دستور داد آن را امضا کنم. یک بار خواندم و اسمم را امضا کردم. سپس مرا به اتاق دیگری بردند، جایی که دو ‌‌مأمور اثر انگشت و عکس‌ از من گرفتند. شوهرم را دیدم که با چند ‌‌مأمور از اتاق دیگری بیرون آمدند. بعد از اینکه با او به خانه برگشتم، او به من گفت که پلیس او را هم خواسته است تا چیزی را امضا کند، اما من نپرسیدم که او چه چیزی را امضا کرد.

چند روز بعد از اداره پلیس جنگل کیهه با شوهرم تماس گرفتند و دستور دادند که فوراً به آنجا برود. پس از بازگشت، او به من گفت: «بیا فردا به خانه خواهر بزرگت در هیلار (منطقه‌ای در خولونبویر) برویم و ببینیم آیا او شغلی برایت دارد یا خیر.» من موافقت کردم.

وقتی به خانه خواهر بزرگم رفتم، خواهر بزرگترمان هم آنجا بود. بعد از ناهار، خواهر بزرگترم گفت که مرا به دیدن شوهرش می‌برد زیرا ممکن است او کاری برای من داشته باشد. به‌محض اینکه سوار خودرو شدم خوابم برد. وقتی از خواب بیدار شدم، خود را در بیمارستان روانی هفتم یاکشی دیدم (یاکشی شهری در سطح شهرستان است که در حوزه قضایی خولونبویر است). فهمیدم فریب شوهر و خواهرم را خورده‌ام.

دو خواهرم به من گفتند که باید مدتی آنجا بمانم. از شوهرم خواستند با من صحبت کند و از خودرو پیاده شدند. شوهرم به من گفت: «دیروز تماسی که از پلیس به من شد را یادت هست؟ دستور دادند تو را برای درمان به بیمارستان روانی ببرم. تا زمانی که ما سابقه‌ای از درمانت در اینجا داریم، آن‌ها می‌توانند آن را به سرپرستان خود گزارش دهند. در غیر این صورت تو را در زندان آلیهه تحت شکنجه قرار می‌دهند.»

بعد از صحبت با دو خواهرم، شوهرم مرا با فریب به بیمارستان روانی رساند. او گفت که من فقط باید یک هفته آنجا بمانم و او یک هتل در همان نزدیکی رزرو می‌کند و منتظر من می‌ماند. خیلی عصبانی بودم و گریه کردم. به خواهرانم هم گفتم که این کار اشتباه است. آن‌ها از گوش دادن خودداری کردند و مرا به داخل بیمارستان هل دادند. به‌محض اینکه دکتر آمد، رفتند.

چند پرستار مرا به تخت بستند و یک پزشک مرد مدتی کنار تخت ایستاد. سعی کردم به او بگویم که رژیم کمونیستی چین برای افترا به فالون گونگ تبلیغات پخش می‌کند. او به من گفت: «تو فقط می‌توانی اینجا بمانی (که نشان می‌داد به این زودی‌ها نمی‌توانستم آنجا را ترک کنم)» و رفت.

بعد از آن مجبور شدم روزی دو بار انواع داروهای نامعلوم را مصرف کنم. اگر از خوردن قرص امتناع می‌کردم، پرستار به من تزریق می‌کرد که خوابم می‌برد.

به این ترتیب مجبور شدم روزانه مقدار زیادی قرص خواب‌آور و انواع داروها را مصرف کنم. همیشه احساس سرگیجه، گیجی و منگی داشتم. صورتم بی‌حال به نظر می‌رسید. حافظه‌ام به‌طور قابل‌توجهی کاهش یافت و بزاقم مدام روان بود هر چند وقت یکبار دهانم را چک می‌کردند که آیا داروها را قورت داده‌ام یا نه. اگر این کار را نمی‌کردم، به من شوک الکتریکی می‌دادند، مخصوصاً روی سرم. سعی کردم به پزشکان توضیح دهم که هیچ بیماری روانی ندارم و نباید این همه دارو به من بدهند، اما آن‌ها از گوش دادن خودداری کردند.

در نهایت 21 روز در بیمارستان روانی بستری شدم و ذهن و بدنم هر دو به‌شدت آسیب دید.

پس از بازگشت به خانه، تمرین فالون گونگ را از سر گرفتم و طولی نکشید که بهبود یافتم. یک روز تصادفاً تشخیص بیماری روانی‌ام را در کیف شوهرم دیدم. دو پزشک مسئول پرونده من لی یاجون و یو چی بودند که هر دو در مرکز بهداشت روان خولونبویر کار می‌کردند.

در آن زمان، من تازه شروع به تمرین فالون گونگ کرده بودم. فقط به این دلیل که به مردم گفتم که خودسوزی تیان‌آن‌من حقه‌ای بود که توسط رژیم کمونیستی برای افترا به فالون گونگ صحنه‌سازی شد، من اینطور تحت آزار و اذیت قرار گرفتم. خانواده‌ام نیز تهدید و مجبور به همکاری با مقامات برای آزار و اذیت من شدند. حالا واقعیت‌ها را فهمیدند و به اشتباه خود در همکاری با پلیس پی بردند.

‌‌مأموران اداره پلیس جنگل کیهه به پرستاران بیمارستان مرکزی کیهه دستور دادند که در خانه مرا مورد آزار و اذیت قرار دهند و در سال 2021 از من فیلمبرداری کردند. پرستاران در پاییز سال 2022 بازگشتند و سعی کردند نمونه خون مرا بگیرند. من با آن‌ها همکاری نکردم.