فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

به یاد داشته باشیم که هنگام دیدن مشکلات دیگران، خود را تزکیه کنیم

23 اکتبر 2024 |   تمرین‌کننده فالون دافا در چین

(Minghui.org) یک روز عصر به جلسه مطالعه گروهی فا رفته بودم و مادرم نیز پس از رفتن به بازار محصولات کشاورزی، به جلسه آمد. او به من گفت یک کیسه بزرگ هویج را به قیمت عالی خریده است و از من خواست که آن‌ها را به خانه خودم ببرم و روز بعد برایش به خانه‌اش ببرم، زیرا نمی‌توانست آن‌ها را به طبقه بالا ببرد. ناراحت شدم. به‌دلیل ارزان بودن قیمت هویج، او بیش از نیازش خریداری کرده‌ بود. به او گفتم: «آن‌ها را به خانه نمی‌برم. به شما گفته بودم دیگر هویج نخری، اما گوش نمی‌دهی.» مادرم پاسخ داد: «آن‌ها را خریدم، زیرا نمی‌خواستم از تو بخواهم برایم خرید کنی. سعی می‌کنم کسی را اذیت نکنم.» وقتی فهمیدم او را آزرده کرده‌ام به درون نگاه کردم.

نباید به مادر هشتاد‌ساله‌ام، «نه» می‌گفتم. اصلاً نیکخواه نبودم، و متوجه شدم وابستگی به زود عصبانی شدن را به‌طور کامل از بین نبرده‌ام. همچنین متوجه شدم که نمی‌خواهم اذیت شوم- تمایلی به کمک به دیگران نداشتم و حمل وسایل سنگین به طبقه بالا خسته‌کننده بود. وابستگی‌ام باعث می‌شد که فکر کنم نباید خودم را بی‌دلیل اذیت کنم؛ درعوض می‌خواستم دیگران کار سخت را انجام دهند.

قبول کردم هویج‌ها را ببرم. بعد از رفتن مادرم، یکی از هم‌تمرین‌کنندگان پرسید: «خریدن چیزهایی با قیمت خوب چه اشکالی دارد؟ نمی‌خواهی بیشتر از آنچه نیاز است پول خرج کنی، اینطور نیست؟» خودم را توجیه نکردم و با او جر و بحث نکردم.

استاد بیان کردند:

«حق با اوست
و من اشتباه می‌کنم.
چه چیزی برای بحث وجود دارد؟» («حق با چه کسی است، چه کسی اشتباه می‌کند» هنگ یین 3)

احساس کردم حرف آن تمرین‌کننده کاملاً درست نیست و باید درکم را با او در میان بگذارم. آن شب نمی‌توانستم بخوابم، به این فکر می‌کردم که چه اتفاقی افتاده است و چه وابستگی‌هایی را از بین نبرده‌ام.

بعد از اینکه تمرینات صبحگاهی را انجام دادم، ناگهان متوجه شدم که به خرید اجناس ارزان وابستگی دارم. وقتی به خرید می‌رفتم، چیزهایی که در تخفیف بود را هم می‌خریدم. با اینکه نمی‌دانستم آیا واقعاً به آن اقلام نیاز خواهم داشت یا نه. زمانی که ‌می‌خواستم کت زمستانی‌ام را به خشک‌شویی ببرم، از چند خشکشویی قیمت ‌گرفتم و یکی که کمترین قیمت را داشت انتخاب کردم. آیا این به‌دلیل وابستگی‌ام به نفع شخصی نبود؟ رفتار دیگران را با فا می‌سنجیدم، اما با خودم سختگیر نبودم. در قلبم به استاد گفتم: «اشتباه کردم!»

فهمیدم مادرم به منیت وابستگی دارد. او از گپ زدن و خودنمایی لذت می‌برد. وقتی به درون نگاه کردم، متوجه شدم که نه‌تنها من هم همین وابستگی را دارم، بلکه وابستگی من قوی‌تر است. زمان آن رسیده بود که این وابستگی را از بین ببرم. جای تعجب نیست که برخی از تمرین‌کنندگان به من می‌گفتند که سعی می‌کنم با نقل‌قول از فا در بحث‌ها پیروز شوم. متوجه شدم که برخی از تمرین‌کنندگان نیز همین کار را انجام می‌دهند. رفتار آن‌ها باید برای من مثل آینه می‌بود.

درواقع اغلب در مقابل مادرم خودنمایی کرده‌ام، گویی بیشتر از او درباره اصول فا می‌دانم. ظاهراً بیشتر از او می‌دانستم، اما همه وابستگی‌هایی را که او قبلاً از بین برده‌ بود نادیده می‌گرفتم. وقتی رفتار او ناشی از وابستگی‌هایی بود که هنوز شناسایی‌شان نکرده‌ بود، با وابستگی شدید به احساسات و اعتبار، با آن برخورد می‌کردم. واقعاً نباید این فرصت برای بهبود خودم را از دست می‌دادم. باید درک بهتری از فا کسب می‌کردم.

وابستگی شدیدم به منیت به‌وضوح در مواردی مثل: عدم تمایلم به قبول زحمت، خلق‌و‌خوی تحریک‌پذیر، وابستگی به قیمت ارزان و شهرت و همچنین مشاجره کردنم با دیگران، با استفاده از نقل‌قول از فا نشان داده می‌شد. فهمیدم که باید خودم را مطابق با فا اصلاح و به‌سرعت پیشرفت کنم.

زمانی که با سایر تمرین‌کنندگان تبادل تجربه می‌کردیم، عزمم برای ازبین بردن وابستگی‌هایم مورد آزمایش قرار‌ گرفت. یک تمرین‌کننده موضوعی را مطرح کرد و درک خود را به اشتراک گذاشت. می‌خواستم چیزی بگویم، اما بعد با خود فکر کردم خوب است که بگذارم درک خودش را داشته باشد.

وقتی تمرین‌کننده دیگری گفت: «درست می‌گوید»، اصلاً موافق نبودم. اما به‌دلیل محافظت از خودم نمی‌خواستم این را بگویم. در‌عوض گفتم: «چرا همیشه این را مطرح می‌کنید؟» او ناراحت شد و با صدای بلند و لحنی جدی گفت: «مگر قرار نیست درک خود را با هم در میان بگذاریم؟» کمی ناراحت شدم، اما متوجه نشدم که ناراحتی‌ام نشانه این است که نمی‌خواهم مورد انتقاد قرار بگیرم.

پس از مدتی، همان تمرین‌کننده به من گفت: «تو به منیت وابستگی داری و همیشه فکر می‌کنی حق با توست. جای تعجب نیست که مئی (یک تمرین‌کننده جدید) به این موضوع اشاره کرده است.» از عصبانیت برافروخته شدم. اما ناگهان متوجه شدم که باید شین‌شینگم را حفظ کنم. دلیل اینکه او نظر آن تمرین‌کننده جدید را درباره من مطرح می‌کرد، می‌بایست به‌دلیل اشاره‌ به وابستگی‌ام باشد. باید رها و حذفش کنم. چیزی نگفتم و درعوض لبخند زدم.

منیتم باید خیلی سرسخت بود. وقتی حفاظم پایین بود، مدام ظاهر می‌شد. تا زمانی که آن تمرین‌کننده به آن اشاره نکرده بود، متوجه آن نشده بودم. فقط می‌خواستم حرف‌های دلنشین بشنوم. منیتم می‌خواست بحث کنم، اما امروز وقتی ظاهر شد جلو آن را گرفتم. آن مرا تحریک می‌کرد تا عصبانی شوم، بحث کنم و از خودم در برابر هر آسیبی محافظت کنم. چقدر سرسخت بود!

بسیار خوشحالم که با کمک آن تمرین‌کننده، منیت قوی‌ام را شناسایی کردم. مصمم به ازبین بردن آن هستم. این خود واقعی من نیست. قطعاً آن را نمی‌خواهم. خودم را تزکیه خواهم کرد و واقعاً نیکخواه خواهم بود، که این ویژگی جهان جدید است.