فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

تماس با ‌مأموران پلیس و کمک به نجات افراد

7 اکتبر 2024 |   تمرین‌کننده فالون دافا در چین

(Minghui.org) من تمرین فالون دافا (یا فالون گونگ) را در سال ۲۰۱۲ شروع کردم. از آن زمان، دوباره سلامتی‌ام را به دست آورده‌ام و فرد بهتری شده‌‌ام. اطرافیانم می‌گویند من قبلاً زنی خودخواه با منیتی قوی بودم، ‌‌اما اکنون مسائل را آسان می‌گیرم و باملاحظه‌ هستم. می‌دانم که این تغییراتم حاصل تمرین‌ فالون دافا و پیروی از اصول ‌حقیقت، ‌نیک‌خواهی، بردباریِ آن است.

به‌دلیل‌ آزار و شکنجه شدید در چین، بسیاری از تمرین‌کنندگان دستگیر و بازداشت شدند. من برای نجات تمرین‌کنندگان بازداشت‌شده، و کمک به ‌مأموران پلیس برای درک فالون دافا و اینکه بدانند به‌‌رغم تبلیغات افتراآمیز حزب کمونیست چین (ح‌.ک‌.چ)، این آزار و شکنجه ناعادلانه است، با ‌مأموران پلیس تماس تلفنی گرفته‌ام. در زیر، جزئیات‌ چنین تماس‌هایی را می‌خوانید.

تماس اول

یک روز در سال ۲۰۱۴، تمرین‌کننده دیگری شماره تلفن شش‌ مأمور پلیس را به من و وانگ (نام مستعار) داد و از ما خواست که با‌ آن‌ها ‌تماس بگیریم و از‌ آن‌ها ‌بخواهیم تمرین‌کنندگان اخیراً بازداشت‌شده‌ را آزاد کنند. در ابتدا کمی عصبی بودم و به یاد آوردم که چند سال پیش برای همسرم چه اتفاقی افتاد. دست‌کم ۱۰‌ مأمور پلیس در جستجوی ‌مطالب فالون دافا، آپارتمان ما را غارت کردند.

آرام شدم و تصمیم گرفتم با سه تا از شماره‌ها تماس بگیرم. وقتی شماره اول را گرفتم با زنگ تلفن تپش قلبم تند شد. یک دقیقه کامل زنگ خورد، ‌‌اما کسی جواب نداد. چشمانم را بستم و نفس عمیقی کشیدم. مأمور دوم تلفنش را خاموش کرده بود، بنابراین تماس برقرار نشد. وقتی به تماسم با مأمور سوم پاسخ داده شد، با نام او را خطاب کردم و گفتم: «لطفاً تمرین‌کنندگان فالون دافا را آزاد کن و افراد خوب را آزار و شکنجه نکن.» او به من ناسزا گفت و گوشی را قطع کرد.

کمی بعد ضربان قلبم به‌حالت عادی برگشت. می‌دانستم که بر ترسم غلبه کرده‌‌ام. گرچه فقط یک جمله با‌ آن مأمور پلیس صحبت کرده بودم، اولین قدم را برداشته بودم. وانگ هم تماس‌هایش را تمام کرده بود، بنابراین به دیدن او رفتم.

درحالی‌که قدم می‌زدم احساس می‌کردم روی پنبه پا می‌گذارم: بسیار نرم بود و بدنم بی‌وزن به نظر می‌رسید. حسی فوق‌العاده و‌ آنقدر خاص بود که تا‌‌ امروز به‌وضوح آن را به یاد دارم. از تشویق استاد لی، بنیانگذار فالون دافا، سپاسگزارم.

تیم تماس تلفنی

پس از کسب تجربه از برقراری اولین تماس‌ها، با تمرین‌کنندگانی که اغلب فا را با هم مطالعه می‌کردیم صحبت کردم و چهار نفر از ما، برای برقراری تماس تلفنی با مقامات سیستم قضایی منطقه‌مان یک گروه تشکیل دادیم. می‌دانستیم که این ‌مأموران توسط تبلیغات افتراآمیز ح.ک.چ علیه فالون دافا فریب خورده‌اند.‌ آن‌ها ‌باید از حقایق مطلع می‌شدند تا بتوانند نجات یابند.

ما یک بانک اطلاعاتی از ‌مأمورانی که در بخش پلیس، دادستانی و دادگستری در شهرستان‌های ‌اطراف کار می‌کردند، راه‌اندازی کردیم. شماره محل کار و تلفن همراه‌ آن‌ها ‌را ذخیره کردیم. در طول تقریباً یک سال، چهار بار با تک‌تک آن‌ها تماس گرفتیم.

در طی این روند، سه نفر از ما تماس تلفنی می‌گرفتیم، درحالی‌که تمرین‌کننده چهارم نامه‌های روشنگری حقیقت را گرد‌آوری و ازطریق سرویس پیام‌رسان چندرسانه‌ای (MMS) ارسال می‌کرد. هر بار که تماس تلفنی می‌گرفتیم، تعداد دفعات شماره‌گیری، پاسخ به آن، مدت زمان مکالمه، واکنش افراد آن سوی خط تلفن و ارسال پیامک یا پیام MMS را یادداشت می‌کردیم. هنگام تماس تلفنی بعدی، چنین اطلاعاتی کمک می‌کرد. با حمایت استاد، به بیش از هزار مأمور پلیس کمک کردیم تا در آن چهار دور تماس تلفنی، از سازمان‌های ح.ک.چ (شامل لیگ جوانان و پیشگامان جوان) خارج شوند.

تغییر ‌مأموران به‌سمت بهتر شدن

در طول آن سال، هر زمان که آزار و شکنجه در منطقه ما رخ می‌داد، ما به‌سرعت با ‌مأموران دست‌اندکار تماس می‌گرفتیم تا روند نجات تمرین‌کنندگان بازداشت‌شده را آغاز کنیم. یعنی از پایگاه داده برای پیدا کردن اطلاعات آن اداره پلیس خاص استفاده و شروع می‌کنیم با ‌مأمورانی تماس بگیریم که قبلاً حقایق فالون دافا را ‌‌آموخته و با ترک سازمان‌های ح.ک.چ موافقت کرده‌اند.

چون چند بار با‌ آن‌ها ‌صحبت کرده بودیم، مأموران صدای ما را می‌شناختند. اغلب‌ آن‌ها ‌را با نامشان خطاب و به‌ آن‌ها ‌توصیه می‌کردم که در سرکوب فالون دافا شرکت نکنند. می‌گفتم: «تمرین‌کنندگان فالون دافا افرادی بی‌گناه هستند که می‌خواهند شهروندان بهتری باشند. لطفاً به‌ آن‌ها ‌آسیبی وارد نکنید. حتی مقامات بالاتری مانند بو شیلای و ژو یونگ‌کانگ به‌خاطر کاری که انجام دادند، مجازات شدند، درست است؟» برخی می‌گفتند این را می‌دانند و برخی می‌گفتند: «من در این آزار و شکنجه مشارکتی نداشتم. درواقع، من برای هم‌تمرین‌کنندگان شما مقداری نان و آب خریدم. می‌توانید خودتان با‌ آن‌ها ‌چک کنید.»

یک بار با ‌مأمور پلیس جوانی تماس گرفتم که وقتی از فالون دافا نام بردم کلمات زشتی به من گفت. ناراحت نشدم، زیرا می‌دانستم ح.ک.چ او را گمراه کرده است، در غیر این صورت، چنین رفتاری نمی‌کرد. ۲۱ بار با او تماس گرفتم، زیرا او مدام تلفن را قطع می‌کرد. درمورد‌ فالون دافا از زوایای مختلف صحبت کردم. او ۲۰ بار به من فحش داد، ‌‌اما هر بار صدایش ضعیف و ضعیف‌تر شد. در طول تماس تلفنیِ بیست و یکم، گفتم: «صمیمانه‌‌ امیدوارم خوب باشی. توصیه می‌کنم که حزب را ترک کنی تا در آینده، در امان باشی.»

او از فحاشی دست کشید و گفت: «قانع شدم. متشکرم. لطفاً به من کمک کن از حزب خارج شوم.» گفتم باید به‌جای من، از استاد لی تشکر کند. برایش خوشحال شدم.

یک بار با رئیس یک ایستگاه پلیس تماس گرفتیم که به حقایق گوش داد و موافقت کرد که عضویت خود را در سازمان‌های ح.ک.چ لغو کند. پس از اینکه او به‌عنو‌ان رئیس به ایستگاه پلیس دیگری منتقل شد، چند مأمور را به ملاقات یک تمرین‌کننده برد. در طول این ملاقات، او به‌طور خصوصی با این تمرین‌کننده صحبت کرد و گفت: «از این به بعد، لطفاً هر ‌مأمور پلیسی که باشد، در را باز نکن. مقامات بالاتر این کار را به ما محول کرده‌اند و ما چاره‌‌ای ‌نداریم جز اینکه به دستورات‌ آن‌ها ‌عمل کنیم و به خانه‌ات بیاییم.‌‌ اما اگر در را باز نکنی، یعنی در خانه نیستی و ما می‌رویم. لطفاً وضعیت مرا درک کن.»

روزی دیگر، پس از دستگیری یک تمرین‌کننده، با مأموری تماس گرفتیم که گفت: «هیچ‌کدام از ما نمی‌خواهیم این کار را انجام دهیم. مدیر اداره ‌‌امنیت داخلی این دستورات را صادر کرده، او وحشتناک است! شماره تلفن او را به شما می‌دهم، و شما [تمرین‌کنندگان] می‌توانید شبانه‌روز با او تماس بگیرید [تا کمی به او فشار بیاورید].» بلافاصله با مدیر تماس گرفتم که به من فحش داد. همچنین شماره تلفن او را به وب‌سایت مینگهویی ارسال کردم و همراه سایر تمرین‌کنندگان، تعداد تماس‌های خود را برای سرکوب شرارت‌های این مدیر افزایش دادیم.

یک بار، وقتی زمان مقرر آزادی یک تمرین‌کننده از زندان نزدیک بود، متوجه شدیم که مدیر اداره ۶۱۰ قرار است او را برای ادامه آزار و شکنجه، به مرکز شستشوی مغزی بفرستد. درواقع این مدیر در گذشته، همین کار را با بسیاری از تمرین‌کنندگان انجام داده بود. من و تمرین‌کننده دیگری با او تماس گرفتیم و مزایای فالون دافا را توضیح دادیم. سپس گفتیم: «اگر به این کار ادامه دهی، عواقبی در پی خواهد داشت، اطلاعات به مینگهویی ارسال و بایگانی خواهد شد. در آینده باید پاسخگو شوی.»

‌مدیر پس از ۲۰ دقیقه گوش دادن در سکوت، پاسخ داد: «می‌فهمم. و می‌دانم باید چه‌کار کنم.» روزی که آن تمرین‌کننده آزاد شد، ‌مدیر در محل حضور داشت و به او اجازه داد به خانه بازگردد.

شماره‌های ‌تماس منتشرشده در گزارش روزانه

مینگهویی روزانه گزارش روزانه‌ای از موارد آزار و شکنجه دارد و در اواخر سال ۲۰۱۵، تیم کوچک ما شروع به تماس با این شماره‌ها کرد. دو نفر از ما هر روز ازطریق تلفن تماس می‌گرفتیم، تمرین‌کننده سوم پیام‌های MMS ارسال می‌کرد، و نفر چهارم مسئول مواردی بود که در آن تمرین‌کنندگان با محاکمه روبرو بودند. علاوه‌بر این، ما یک پایگاه داده از اطلاعات تماس، برای سیستم قضایی در چین، ایجاد کردیم.

هر روز صبح،‌‌ آموزه‌های فالون دافا را مطالعه می‌کردیم و سپس برای یک ساعت افکار درست می‌فرستادیم. بعدازظهر، بعد از انتشار گزارش روزانه، موارد را دانلود و پیگیری می‌کردیم. هر کدام از ما چهار تلفن همراه داشتیم که قفل آن‌ها باز بود تا بتوانیم هر زمان که بخواهیم سیم‌کارت‌ها را تعویض کنیم. به‌دلایل ‌‌امنیتی، با استفاده از یک سیم‌کارت، دو تماس تلفنی می‌گرفتیم و سپس سیم‌کارت را تغییر می‌دادیم.

درنتیجه هر کدام از ما ده ‌‌دوازده سیم‌کارت داشتیم. به‌دلایل ‌‌امنیتی، پس از چند بار استفاده، آن‌ها ‌را دور می‌انداختیم. گاهی اوقات، یک سیم‌کارت که ده‌ها یوان قیمت دارد، فقط چند یوان موجودی دارد. گاهی اوقات ده‌ها سیم‌کارت خریداری می‌شد که متعاقباً مسدود می‌شد. با وجود چنین مداخله‌هایی، ما به تماس‌های ‌تلفنی ادامه می‌دادیم.

چه ‌مأموران پلیس به تماس‌های تلفنی ما پاسخ می دادند یا نمی‌دادند، ما برای هریک از‌ آن‌ها ‌پیام‌های MMS و SMS با اطلاعات زیر ارسال می‌کردیم:

الف) فالون دافا فوق‌العاده است، و قانون اساسی‌مان به ما اجازه می‌دهد آن را تمرین کنیم.ب) ح.ک.چ سعی خواهد کرد از مسئولیت خود در قبال آزار و شکنجه در آینده شانه خالی کند و از مقامات پایین‌تر به‌عنو‌ان سپر بلا (بز قربانی) استفاده می‌کند.ج) مقامات ارشد مانند ژو یونگ‌کانگ و بو شیلای نیز قبلاً دچار عقوبت کارمایی شده‌اند.

قبل از ارسال این پیام‌ها، همیشه تلفن‌ خود را بررسی می‌کردیم تا ببینیم آیا‌ آن‌ها ‌را با موفقیت ارسال کرده‌ایم یا خیر. یک بار نمی‌دانستم که آیا آن مقامات پیام‌هایی را که ما فرستادیم دریافت کرده‌اند یا خیر. درست در همان لحظه، از مأموری که به ما فحش می‌داد، پاسخ دریافت کردیم. همه ما لبخند زدیم، زیرا فهمیدیم که او پیام را دریافت کرده است.

دریافت شماره تلفن

گاهی اوقات، در مناطقی که آزار و شکنجه بیداد می‌کرد، اطلاعات تماس ایستگاه‌های پلیس و ‌مأموران به‌راحتی در دسترس نبود، بنابراین با مرکز فرماندهی پلیس ۱۱۰ تماس می‌گرفتم تا اطلاعات تماس با ایستگاه‌های پلیس ‌خاص را دریافت کنم. به این ترتیب، می‌توانستیم شماره‌های ‌مربوط به رئیس ایستگاه‌ پلیس، معاون، اداره ثبت خانوار، ‌خود مأموران و غیره را گردآوری کنیم.

وقتی تماس‌های تلفنی می‌گرفتیم، مدیران اداره پلیس و سایر ‌مأموران اغلب نمی‌دانستند که چگونه شماره‌‌ آن‌ها ‌را به دست آورده‌ایم. به‌ آن‌ها می‌‌گفتیم: «خداوند ناظر بر شماست. آنچه شما برای آزار و شکنجه تمرین‌کنندگان فالون دافا انجام دادید، در مقابل دنیا افشا شده است.» سپس شماره‌ها را به مینگهویی ارسال می‌کردیم تا تمرین‌کنندگان بیشتری بتوانند ‌برای کمک به نجات تمرین‌کنندگان و توقف آزار و شکنجه، از‌ آن‌ها استفاده کنند.

برای مدتی، مقامات یک شهرستان در شمال چین، به‌شدت با تمرین‌کنندگان فالون دافا بدرفتاری می‌کردند. به‌ویژه یکی از ‌مأموران بسیار شرور بود و اغلب تمرین‌کنندگان را مورد آزار و اذیت قرار می‌داد یا دستگیرشان می‌کرد. ازآنجا‌که در هیچ مقاله مینگهویی، شماره تلفن او نیامده بود، من از دفتر تلفن اینترنتی برای به‌دست آوردن شماره تلفن اداره پلیس استفاده کردم، با میز پذیرش تماس گرفتم و شماره‌ آن مأمور پلیس شرور را گرفتم.

وقتی با آن مأمور پلیس تماس گرفتم، نامش را بردم و به او گفتم که سایر تمرین‌کنندگان را تحت آزار و شکنجه قرار ندهد. سپس برایش پیام‌های MMS فرستادیم که فهرستی از موارد آزار و شکنجه‌ای بود که در‌ آن‌ها ‌مشارکت داشت. اطلاعات تماس او را به مینگهویی ارسال کردیم تا تمرین‌کنندگان بیشتری بتوانند با او تماس بگیرند. همین کار را با بسیاری از ‌مأموران در سایر شهرستان‌ها نیز انجام دادیم.

مهربانی و خرد

یک مدیر دفتر ‌‌امنیت داخلی در شمال چین، ده‌ها تمرین‌کننده را در یک روز دستگیر کرد. با او تماس گرفتیم،‌‌ اما خانمی جواب داد و گفت شماره را اشتباه گرفته‌ایم. بعداً تأیید شد که این شماره درست است.

بعد از اینکه متوجه شدم مدیر فشار خون بالا دارد، برایش این پیامک را فرستادم: «ما سابقاً با هم کار می‌کردیم و یادم می‌آید فشار خونت بالا بود. الان چطوری؟» متوجه شدم که پیام را ‌خواند، بلافاصله با او تماس گرفتم. او گفت: «ممنونم که حالم را پرسیدی. کجا با هم ملاقات کردیم؟» به او گفتم که تمرین‌کننده فالون دافا هستم و کارهای بدی که او در آزار و اذیت تمرین‌کنندگان بی‌گناه انجام داده بود، اکنون در اینترنت است و همه می‌توانند آن را ببینند. چند جمله گوش داد و بعد گوشی را قطع کرد. فوراً برای او پیام‌های MMS و پیامک ارسال کردیم تا تبلیغات افترا‌آمیز ح.ک.چ را از بین ببرد.

یک تمرین‌کننده جوان در جنوب چین دستگیر شد و تحت بدرفتاری قرار گرفت. ما با دبیر کمیته ‌‌امور سیاسی و حقوقی حزب (PLAC) تماس گرفتیم تا توضیح دهیم که این تمرین‌کننده بی‌گناه است. همچنین نمونه‌ای از یک مدیر دفتر دادگستری در شمال چین آوردیم که حقایق مربوط به دافا را شنیده بود و طی سال‌ها پس از آن، بیش از ۱۰۰ تمرین‌کننده را آزاد کرده بود. این ‌مدیر بعداً به خارج از کشور مهاجرت کرد و تمام خانواده او از زندگی شادی برخوردار شدند. دبیر حزب حدود ۲۰ دقیقه گوش داد و گفت که کمک خواهد کرد. دو روز بعد، ازطریق مینگهویی متوجه شدیم که آن تمرین‌کننده جوان آزاد شده است، و خوشحال شدیم که دبیر حزب تصمیم درستی گرفته است.

گاهی اوقات، ‌مأموران پلیس درگیر در آزار و شکنجه، به تماس‌های ما پاسخ نمی‌دادند، بنابراین پیامی می‌فرستادیم که دوست آن‌ها هستیم. بعد از آن، مأمور به تماس‌های ‌ما پاسخ می‌داد. درواقع، ما هیچ کینه یا احساسی منفی نداشتیم. با‌ آن‌ها ‌مانند خویشاوندان خود رفتار می‌کردیم، زیرا می‌خواستیم‌ نجاتشان دهیم.

استاد بیان کردند:

«روشنگری حقایق و نجات موجودات ذی‌شعور کارهایی هستند که باید به انجام برسانید. چیز دیگری برای شما وجود ندارد که به انجام برسانید. چیز دیگری در این دنیا نیست که نیاز باشد به انجام برسانید.» («آموزش فای ارائه شده در کنفرانس فای ۲۰۱۵نیویورک»)

ما در تمام این سال‌ها این کار را انجام داده‌ایم، زیرا باید مأموریت خود را به انجام برسانیم.