فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

«وقتی اینترنت نداریم، چگونه آنلاین شدی؟»

23 نوامبر 2024 |   شان لیان، تمرین‌کننده فالون دافا از چین

(Minghui.org) در سال ۱۹۹۶ تمرین فالون دافا را شروع کردم. در طول این ۲۸ سال، بارها شاهد قدرت معجزه‌آسای فالون دافا بوده‌ام.

وقتی در سال ۱۹۹۹، آزار و شکنجه شروع شد، انگار آسمان بر سر ما فرو ریخت. تمرین‌کنندگان کتاب‌های فالون دافای خود را به خانه من می‌آوردند تا برایشان نگهداری کنم. مقامات مرا به‌عنوان فردی کلیدی در این منطقه در نظر گرفته بودند و در محل کارم، مدیریت هر روز با من صحبت می‌کرد. آزادی شخصی‌ام را محدود و مجبورم می‌کرد مکان حضورم را همیشه گزارش کنم.

فضا وحشتناک بود. همکارانم می‌گفتند ممکن است شغلم را از دست بدهم و زندانی شوم. اما تحت حمایت استاد، هیچ فشاری را احساس نمی‌کردم.

پلیس همه تمرین‌کنندگان منطقه ما را برای بازجویی جمع کرد، همه نگران به نظر می‌رسیدند. به آن‌ها گفتم: «نترسید، ما جنایتکار نیستیم. فقط می‌خواهیم انسان‌های خوبی باشیم.»

با آرامش، با پلیس صحبت کردم و گفتم: «در محل کارم، فردی جوان و بیمار بودم و همه این را می‌دانستند. اما حالا به من نگاه کنید: چقدر پرانرژی هستم و دیگر آن فرد بیمارِ دو سال پیش نیستم. آیا مردم نمی‌گویند که ببینید و بعد باور کنید؟ من یک نمونه زنده از شگفت‌انگیز بودن فالون دافا هستم.»

مأموران به من نگاه کردند و پاسخ دادند: «می‌توانی همین الان بروی.» با اینکه به من گفته بودند همیشه در دسترس باشم، اما هرگز با من تماس نگرفتند.

در سال ۲۰۰۷، درحین توزیع مطالب اطلاع‌رسانی درباره فالون دافا به‌طور غیرقانونی دستگیر شدم. دوباره تحت حمایت استاد، با استفاده از افکار درست آزاد شدم.

«چطور آنلاین شدی؟»

پس از شروع آزار و شکنجه، ارتباطم با سایر تمرین‌کنندگان قطع شد، زیرا در آن زمان در یک منطقه کوهستانی دورافتاده کار می‌کردم. مثل یک بچه سرگشته بودم. در سال ۲۰۰۲، برای کار به شهرستان منتقل شدم.

یک روز صبح که به سر‌کار رفتم، در را باز کردم و یک سی‌دی درمورد آتش دروغین و یک نسخه از هفته‌نامه مینگهویی پیدا کردم. سی‌دی را به محل کارم بردم و از همکارم پرسیدم که چگونه باید آن را تماشا کنم. گفتند که به کامپیوتر یا دستگاه پخش ویدئو نیاز دارم.

یک دستگاه پخش ویدئو خریدم و آن شب، آتش دروغین را تماشا ‌کردم. نمی‌دانم چند بار آن را پخش کردم، بارها و بارها آن را تماشا کردم تا اینکه چشمانم از اشک متورم شد. عهد کردم که تمرین‌کنندگان دیگر را پیدا کنم. از آن به بعد، هر جا می‌رفتم می‌پرسیدم آیا کسی هست که شخصی را که فالون دافا را تمرین می‌کند بشناسد؟

یک کامپیوتر هم خریدم. هر روز که به خانه می‌آمدم، آن را روشن می‌کردم و آدرس وب‌سایت مینگهویی را تایپ می‌کردم و سعی می‌کردم وارد وب‌سایت مینگهویی شوم. این به روال روزانه من تبدیل شد.

آسمان به کسانی که آرزوها و اراده بالایی دارند پاداش می‌دهد. سرانجام توانستم به مینگهویی دسترسی داشته باشم و توانستم معرفی مختصری از استاد و تحولات اخیر در دافا را ببینم. انقدر دلم گرفته بود که هم گریه می‌کردم و هم می‌‌خندیدم.

شوهرم فکر کرد مشکلی پیش آمده‌است و با عجله به‌سمتم آمد. با هیجان به او گفتم: «راه خانه را پیدا کردم!» مدام تکرار می‌کردم: «در وب‌سایت مینگهویی هستم!»

شوهرم پرسید: «وقتی ما اینترنت نداریم چطور آنلاین شدی؟ شگفت‌انگیز است!»

ماجرای شگفت‌انگیز خانواده برادرم

برادرم چند ماه قبل از من، شروع به تمرین فالون دافا کرد. پس از شروع آزار و شکنجه در ژوئیه۱۹۹۹، او با آزار و اذیت شدید روبرو شد و چند بار زندگی‌اش با خطر مرگ تهدید شد. بدون حمایت استاد، ممکن نبود زنده بماند.

برادرم برای شخصی خانه پیش‌ساخته فلزی می‌ساخت. یک روز درحالی‌که یک ورقه فلزی در دست داشت و روی پشت‌بام راه می‌رفت، با یک کابل [برق] ولتاژ بالا برخورد کرد. جرقه آتشی ظاهر شد و برادرم پوشیده در گلوله‌ای آتشین روی پشت‌بام غلت می‌خورد.

همکارانش از ترس مات و مبهوت شده‌ بودند و فکر می‌کردند که او توسط جریان برق ولتاژ بالا، دچار برق‌گرفتگی شده‌است. قبل از اینکه کسی بتواند واکنشی نشان دهد، برادرم طوری بلند شد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده بود.

همه شگفت‌زده شدند و با عجله به‌سمتش رفتند تا ببینند آیا صدمه دیده ‌است یا خیر. برادرم غافل از اینکه چه اتفاقی افتاده‌ بود، پرسید مشکل چیست؟ وقتی توضیح دادند، او با آرامش گفت: «مشکلی نیست، من تحت محافظت استاد هستم!»

برادرم به آن‌ها اطمینان داد که حالش خوب است، گرچه کف کفش‌هایش سوراخ‌هایی ناشی از سوختگی با برق بود. وقتی کفش‌هایش را درآورد، سوراخ‌های سیاهی به اندازه انگشت شست در وسط هر دو کف پا پیدا کرد، اما آسیبی ندیده بود.

در پاییز سال ۲۰۲۲، برادرم درحال رانندگی همراه با همسر و دخترش بود که در مسیر بازگشت، دچار یک تصادف وحشتناک شدند. خودرو کاملاً له شد، درحالی‌که برادرم و همسرش به‌شدت مجروح شده بودند، اما دختر پنج‌ساله‌شان به‌طور معجزه‌آسایی سالم ماند.

دختربچه به‌طرز شگفت‌انگیزی، بدون گریه و وحشت از لاشه خودرو خارج شد. با آرامش از والدینش کمک خواست، سپس دوباره داخل خودرو رفت تا کاغذ‌های مهم پدرش را جمع کند. حتی شماره تلفن عمویش را در اختیار امدادگران قرار داد. اگر حمایت استاد نبود، چگونه یک کودک پنج‌ساله می‌توانست اینقدر آرام و شجاع باشد؟

مردم برادرم و همسرش را از خودرو بیرون کشیدند. همسرش کاملاً خونی و آشفته بود، درحالی‌که ظاهر برادرم طوری بود که انگار آسیبی ندیده‌ بود. وقتی در بیمارستان معاینه شد، دکتر گفت که جراحات داخلی شدیدی دارد و باید به بیمارستان دیگری منتقل شود. دکتر به خانواده‌اش هشدار داد که هزینه جراحی احتمالاً بیش از ۱۰۰هزار یوان (۱۴۰۰۰ دلار آمریکا) خواهد بود.

به برادرم گفتم: «فقط استاد می‌توانند تو را نجات دهند. بیا از استاد کمک بخواهیم!» همان‌طور که او درحال انتقال به بیمارستان استانی بود از استاد کمک خواستم.

بعد از اینکه به بیمارستان استانی رسیدیم، به‌دلیل تعداد بیماران کووید۱۹، باید مدت زیادی منتظر می‌ماندیم. درحالی‌که منتظر بودیم، متوجه شدم رنگ چهره برادرم مدام درحال بهبود است. وقتی دکتر معاینه‌اش را تمام کرد، گفت: «نیازی به جراحی نیست. و درمان محافظه‌کارانه توصیه می‌شود.»

یکی از خواهرهایم فریاد زد: «چه وحشتناک! معلوم شد آن تشخیص، اشتباه بوده‌ است.» اما من و برادرم می‌دانستیم که استاد او را نجات داده‌اند.

همسر برادرم هم دچار جراحت شده بود. دکتر گفت به احتمال زیاد فلج می‌شود یا حتی ممکن است بمیرد. او بعداً به ما گفت که درحین احیا، روحش از بدنش خارج شد و افراد زیادی، ازجمله خواهرانش که درحال گریه بودند، را در اطرافش دید. وقتی می‌خواست برود، صدایی به او گفت: «برگرد.» سپس به هوش آمد.

برادرم و همسرش هردو به‌سرعت بهبود یافتند. آن‌ها توانستند در کمتر از ۲۰ روز حرکت کنند و بیرون بروند. اگر قدرت شگفت‌انگیز فالون دافا نبود، خانم برادرم که مهره‌های چهارم تا پنجم سینه‌اش دچار شکستگی شده بود، چگونه می‌توانست به این سرعت بهبود یابد؟ همانطور که استاد بیان کردند:

«تزکیه به تلاش خود فرد بستگی دارد، در حالی که تبدیل گونگ توسط استاد او انجام می‌شود.» (سخنرانی اول، جوآن فالون)

تمرین‌کنندگان فالون دافا معجزات بی‌شماری مانند این را تجربه کرده‌اند. آنچه نوشتم فقط بخش کوچکی از چیزی بود که شخصاً تجربه کرده‌ام.

استاد ارجمند، سپاسگزارم!