فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

فاهویی کره جنوبی | اصلاح مدام خودم در مسیر تزکیه

25 نوامبر 2024 |   تمرین‌کننده فالون دافا در کره جنوبی

(Minghui.org) درود، استاد! درود، هم‌تمرین‌کنندگان!

مسیر تزکیه من با مراقبت نیک‌خواهانه و نظم و ترتیب‌های پرزحمت استاد امکان‌پذیر شده است. ابراز قدردانی من از محبت استاد فراتر از این است که بتوان بیان کرد. ازطریق این کنفرانس فا، می‌خواهم تجربه تزکیه‌ام را به استاد گزارش دهم و آن را با هم‌تمرین‌کنندگان به اشتراک بگذارم.

نظم و ترتیب نیک‌خواهانه استاد

من از جوانی، با مادرم دافا را تمرین کرده‌ام. مادرم فا را در سال ۲۰۰۴ که من در سال اول دبیرستان بودم کسب کرد. در ابتدا، دستورالعمل‌های مادرم را دنبال می‌کردم، فا را مطالعه می‌کردم و تمرینات را کم‌کم انجام دادم. به‌تدریج، ایده «من می‌خواهم دافا را تمرین کنم» در قلبم ریشه دوانید و در سال سوم دبیرستان، سفر تزکیه‌ام را آغاز کردم.

در خلال تعطیلات دانشگاهی در سال ۲۰۱۳، برای اولین بار در کنفرانس فای نیویورک شرکت کردم که تأثیر عمیقی بر من گذاشت. همچنین این فرصت را داشتم که به دفاتر تلویزیون سلسله تانگ (NTD) و اپک تایمز در نیویورک بروم. وقتی وارد شدم، زمان فرستادن افکار درست بود. هم‌تمرین‌کنندگانی را دیدم که در راهرویی طویل، بی‌صدا افکار درست می‌فرستادند، بنابراین در سکوت، به آن‌ها ملحق شدم. آن صحنه همان صحنه‌ای بود که در یک مقطع زمانی در خواب دیده بودم. این یک حس دژاوو نبود، اما صحنه‌ای که در خواب دیده بودم اکنون درحال ظهور بود.

در طول کنفرانس فا، برخی از چیزهایی که اتفاق افتاد دقیقاً مانند صحنه‌هایی بود که در رؤیاهایم دیده بودم، گویی آنچه قبلاً تجربه کرده بودم دوباره تکرار می‌شد. واقعیت و رؤیاها آنقدر شبیه به هم بودند که حتی به این فکر می‌کردم که آیا در واقعیت هستم یا در رؤیا. پس از آن، این احساس را با مادرم در میان گذاشتم و واقعاً احساس کردم که هر قدمی که برمی‌دارم به‌دقت توسط استاد نظم و ترتیب داده شده است.

استاد بیان کردند:

«اکثریت افرادی که امروز اینجا هستند مریدان دافای خارج از چین هستند. اما مریدان دافای سرزمین اصلی چین در واقع بدن اصلی هستند. زیرا پادشاهان هریک از گروه‌های قومی از هر دوره‌ تاریخ در چین بازپیدا شده‌اند و همچنین موجوداتی از سطوح بالا و حتی بالاتر.» (آموزش فا در کنفرانس فای نیویورک بزرگ ۲۰۱۳)

ازآنجاکه من چینی نیستم، قبلاً فکر می‌کردم که این مربوط به من نیست، اما در آن لحظه احساس کردم که استاد با من صحبت می‌کنند. نه‌تنها این، احساس کردم که استاد با همه مریدان در کنفرانس فا و با همه مریدان دافا در سراسر جهان صحبت می‌کنند. استاد حتی یک شاگرد را جا نمی‌اندازند، و همه مریدان دافا را خیلی خیلی گرامی می‌دارند. عمیقاً نیک‌خواهی بزرگ استاد را احساس کردم.

شعر نوشته‌شده روی بنری در محل کنفرانس فا:

«رحمت می‌تواند زمین و آسمان را هماهنگ کند، بهار را بیاورد
افکار درست می‌تواند مردم دنیا را نجات دهد» («فا جهان را اصلاح می‌کند»، هنگ یین ۲)

همچنین عمیقاً انرژی نیک‌خواهانه‌ای را احساس کردم که می‌تواند فولاد را ذوب کند و بهار را برای جهان به ارمغان بیاورد. گویی استاد مرا تشویق می‌کردند تا در سفر تزکیه‌ام در آینده، با پشتکار تمرین کنم.

روند یافتن خود واقعی

من در سال ۲۰۱۵، به‌مدت پنج ماه در تلویزیون ان‌تی‌دی در نیویورک کارآموزی کردم و پس از آن، روی تولید فیلم برای شعبه کره کار کردم. درحین کارآموزی در رسانه‌ها، آزمون‌ها و مصائب بزرگ و جزئی را تجربه کردم. با نگاه به گذشته می‌دانم که در آن زمان احساس می‌کردم درحال گذراندن یک محنت مرگ و زندگی هستم، اما اکنون چنین حسی ندارم. هر دردی که باشد، همه‌چیز خواهد گذشت. گذر از آزمون‌های بزرگ و کوچک روندی بود برای رها کردن لایه به لایۀ وابستگی‌ام به منیت.

وابستگی من به منیت، به‌ویژه در روابط بینِ فردی مشهود است. وقتی با دیگران ارتباط برقرار می‌کردم، خیلی چیزها را از منظر خودم در نظر می‌گرفتم، بنابراین اغلب بیش از حد محتاط بودم و خیلی نگران بودم که دیگران درمورد من چه فکر می‌کنند.

با افرادی که با من مهربان هستند با مهربانی رفتار می‌کردم. از افرادی که نسبت به من نامهربان هستند و مرا تحقیر می‌کنند، رنجش داشتم، که باعث می‌شد احساس ترسو بودن و انفعال کنم. گاهی اوقات غریزه محافظت از خودم ظاهر می‌شد و طوری رفتار می‌کردم که انگار می‌دانستم باید چه‌کار می‌کنم، درحالی‌که نمی‌دانستم، که مانع حرکتم به جلو می‌شد.

همیشه معتقد بودم که محیط خانه من شخصیت مرا شکل می‌دهد. من بدون محبت والدین، بزرگ شدم. پدرم شخصیتی سلطه‌جو داشت، بنابراین اگر ظاهر، لباس، اعمال یا تصمیمات من مطابق میل او نبود، آن‌ها را رد می‌کرد یا حتی عصبانی می‌شد. احساس می‌کردم پدرم من و شخصیتم را طرد می‌کند. مادرم قبل از تمرین فالون دافا، وضعیت سلامتی ضعیفی داشت و نمی‌توانست از من و برادرم به‌خوبی مراقبت کند.

بعد از اینکه تمرین دافا را شروع کردم، یک بار درباره محیط خانه به مادرم شکایت کردم. مادرم گفت: «باعث تأسف است، اما چه می‌توان کرد؟ همه این‌ها به‌خاطر کارمایت است. تو خوش‌شانس هستی که با دافا روبرو شدی و می‌توانی تزکیه کنی!» عصبانی بودم، درحالی‌که فکر ‌می‌کردم حتی اگر کارمایی دارم که باید بازپرداخت کنم مادرم همچنان باید کاستی‌های مرا تحمل کند.

خاطره فقدان عشق پدر و مادرم نسبت به من همیشه آزارم می‌دادند. بعد از آن، هر بار که با مادرم در این مورد صحبت می‌کردم، حتی اگر نمی‌خواستم گریه کنم، بی‌اختیار اشک‌هایم سرازیر می‌شد. خودم درمورد آن احساس عجیبی داشتم، زیرا این من واقعی‌ام نبود.

یک روز، هنگام مطالعه فا، ناگهان قسمتی از آموزش استاد مرا آگاه کرد.

«این نوع از عشق، از نظر خدایان، کثیف است، درحالی‌که سی‌بِی مقدس است. به‌خاطر عشق، انسان‌ها در تمایلات جنسی غوطه‌ور شدند. به‌خاطر عشق، مردم در رفتارهای جنسی منحرف و گناه‌آمیز غرق شدند. به‌خاطر عشق، انسان‌ها کارهای بد بسیاری انجام می‌دهند و کارهایی انجام می‌دهند که خدایان نمی‌توانند تحمل کنند. عشق جنبه‌ای دارد که بشریت آن را خوب در نظر می‌گیرد، که شامل کمک به یکدیگر است. همزمان، آن جنبه‌ای بد و منفی دارد. سی‌بِی، از سویی دیگر، کاملاً خوب است.» (آموزش فا در کنفرانس در شرق ایالات متحده) (سی‌بِی: نیک‌خواهی، رحمت)

وقتی قبلاً این قطعه فا را خوانده بودم، فکر می‌کردم که به عشق بین مرد و زن اشاره دارد. به‌طرز شگفت‌انگیزی، لحظه‌ای که آن روز آن را خواندم، متوجه شدم که لزوماً نباید محبت والدینم را داشته باشم یا بخواهم! دیدگاهم فوراً تغییر کرد و احساس کردم فردی متفاوت هستم. فهمیدم که استاد به شاگردان کمک می‌کنند تا تصورات بشری‌ای را که پس از تولد شکل می‌گیرند، رها کنند.

یک بار، هم‌تمرین‌کننده‌ای که با من بد رفتار می‌کرد، در خوابم ظاهر شد، مرا در آغوش گرفت و گریه‌کنان گفت: «اینطور نیست که بخواهم این کار را به این شکل انجام دهم.» پس از بیدار شدن فهمیدم که این هم‌تمرین کننده به‌دلیل کارمای من، چنین رفتاری با من دارد و همچنین متوجه شدم که با دیگران بدرفتاری کرده‌‌ام.

ازآنجاکه به اندازه کافی خوب تزکیه نمی‌کردم، به‌سرعت گاه نشدم که باعث شد که آن همکار تزکیه‌کننده برای مدتی طولانی آن نقش را ایفا کند. هنگامی که والدینم و دیگران با من بدرفتاری می‌کنند، باید ضمن بازپرداخت بدهی‌های کارمایی‌ام، تزکیه کنم تا الزامات فا را برآورده کنم.

استاد بیان کردند:

«درحقيقت به‌جز خلوص و معصوميت مادرزادی یک شخص، همه‌ تصورات و عقايد، بعد از تولد به‌دست آورده می‌شوند و خودِ واقعی يک شخص نيستند.» («برای چه کسی وجود دارید؟»، نکات اصلی برای پیشرفت بیشتر)

استاد به من فهماندند تمام تصوراتی که با اصول حقیقت، نیک‌خواهی، بردباری مطابقت ندارند واقعاً بخشی از شخصیت من نیست. پس از یادگیری آن فا، استاد به‌طور متوالی فای مربوط به عقاید و تصورات «اکتسابی» و «پس از تولد» را به من نشان دادند. ذهنم باز شد، و به‌وضوح می‌توانستم تشخیص دهم که همه مفاهیم «خودم»، از «منِ» واقعی نیست.

از آن زمان به بعد، در برخورد با دیگران کمتر نگرانِ منیت بودم. اگر افکار کمتری درمورد خودم داشته باشم، برقراری ارتباط با دیگران آسان است. کارها هم آسان می‌شود و وقتی در رسانه کار می‌کنم انگیزه پیدا می‌کنم. استاد نیک‌خواه سپاسگزارم که مرا از عقاید اکتسابی بیرون آوردید.

یادآوری جدی در یک رؤیا

تابستان امسال، رسانه‌ کره جنوبی به‌شدت تحت تأثیر مشکلات مالی ناگهانی قرار گرفت، که منجر به تغییرات عمده در سیاست‌ِهای تجاری این شرکت شد.

علاوه بر این مدیران رسانه ‌به‌دلیل شرایطی که داشتند رسانه را ترک کردند و سیستم مدیریتی نیز تغییر کرد. شرکت برای غلبه بر این چالش ناگهانی، مدیر بخش ما را برکنار و شخص جدیدی را منصوب کرد.

این موضوع مدتی مرا ناراحت کرد و قلبم آرام نمی‌شد. اعتمادم را به رسانه از دست دادم. درک می‌کنم که یک شرکت یک پروژه رسانه‌ای را اداره می‌کند و می‌تواند کارکنان را تغییر دهد. اما در این روند، تصمیم‌گیرنده تنزل شغلی آن فرد را صرفاً مانعی درنظر ‌گرفت که آن فرد باید بر آن غلبه می‌کرد، بدون اینکه احساسات آن فرد را در نظر بگیرد. احساس کردم که شرکت قدر استعدادها را نمی‌داند و ناامیدی ظاهر شد که باعث شد نسبت به پروژه نگرش منفی پیدا کنم.

اما می‌دانم که یک نگرش عدم همکاری، هماهنگی کلی را تضعیف می‌کند و به نیروهای کهن بهانه‌ای برای سوء‌استفاده از کاستی‌ها و شکاف‌ها می‌دهد، بنابراین این را نفی کرده‌ام و به درون نگاه می‌کنم.

همچنین تمایلم را برای محافظت از خودم کشف کردم: ترس از مدیریت شدن توسط سرپرستی که ممکن است مرا درک نکند یا ارزشی برایم قائل نباشد. سرپرست قبلی‌ام مدتی طولانی با من کار کرده بود و مرا به‌خوبی درک می‌کرد، اما فکر نمی‌کردم سرپرست جدید بتواند درکم کند. میلم به درک شدن، تصدیق شدن و قدردانی شدن توسط دیگران را کشف کردم که با جستجوی شهرت، ثروت و محبت همراه است.

در این مدت، رؤیای دیگری دیدم: با خانواده‌ام بودم و منتظر سوار شدن بر قطار مینیاتوری در یک شهر بازی بودم. ریل‌های قطار تا آسمان، به‌طور بی‌انتها کشیده ‌شده بودند. برادر کوچکم بلیت خریده بود و وقتی دیدم بلیت دونفره خریده، درحالی‌که ما چهار نفر بودیم، سرزنشش کردم که چرا فقط برای دو نفر بلیت خریده است. وقتی دیدم او حاضر به تعویض بلیت نیست، شروع به شکایت از او کردم.

بعداً به این طرف و آن طرف دویدم و وقتی به عقب نگاه کردم دیدم که بلیت‌ها پنج‌نفره است و همه خانواده می‌توانند سوار شوند. دوباره به عقب نگاه کردم و پشت سرم یک صف طولانی بود و من دلیل حرکت نکردن صف بودم.

این خواب یادآوری استاد برای من بود: افکار منفی و خودخواهانه در نجات موجودات ذی‌شعور اختلال ایجاد می‌کنند. متوجه اشتباهم شدم و یک یادآوری جدی دریافت کردم مبنی بر اینکه احساسات خودخواهانه تأثیری منفی بر نجات مردم خواهند داشت.

شجاعانه به جلو حرکت می‌کنیم تا موجودات ذی‌شعور را نجات دهیم

روز بعد مقاله‌ای را در وب‌سایت شن یون دیدم: «شکل‌های موازی تاریخی قسمت ۳: مولان و ژان دارک». در این مقاله آمده است: «مولان برای انجام وظیفه فرزندی خود به ارتش پیوست، درحالی‌که ژان دارک ‌به‌دلیل فداکاری معنوی به ارتش پیوست و اعتقاد خود را به خدا مانند سنگ استوار کرد و از صمیم قلب خود را وقف مأموریتی کرد که به او سپرده شده بود.»

با خواندن این مطلب، درمورد ژان دارک کنجکاو شدم، بنابراین زندگی او را جستجو کردم. او با ایمانی عمیق بزرگ شد و در سیزده‌سالگی خواست خداوند را برای «نجات فرانسه» شنید و مصمم شد که دعوت خدا را دنبال کند.

ژان دارک یک غیرنظامی بی‌سواد بود، بنابراین وقتی برای نجات کشورش قیام کرد، همه باور چندانی به او نداشتند. اما، ژان‌دارک معتقد بود که رسالت الهی‌ای که برعهده دارد خالص است. ایمان تزلزل‌ناپذیر و نگرش استوار او باعث شد مردم بی‌اعتماد نسبت به او تغییر کنند و به او اعتماد داشته باشند.

علاوه بر این، ژاندارک حتی پس از اصابت گلوله به سر، در میدان جنگ آسیبی ندید و گردنش توسط کمان فولادی سوراخ شد، اما او برخاست و روز بعد قلعه را فتح کرد، که سربازان را متقاعد کرد که خداوند از ژاندارک محافظت کرده است.

تمام اقدامات ژاندارک کاملاً فداکارانه بود. وقتی حکایاتی درمورد تلاش‌های شجاعانه و اعتقاد راسخ او دیدم، بلافاصله دریافتم که بسیاری از جنبه‌های روند تزکیه‌ام به جای فا، به خودم اعتبار می‌بخشد.

مصمم هستم این محیط در مسیر تزکیه، در پروژه رسانه‌ای را که استاد برایم نظم و ترتیب داده‌اند گرامی بدارم، هر اتفاقی که بیفتد به درون نگاه می‌کنم و مسیری را که استاد نظم و ترتیب داده‌اند دنبال کنم.

استاد، برای انجام مأموریتم در نجات موجودات ذی‌شعور، فداکارانه تلاش خواهم کرد و به‌شدت سعی خواهم کرد تا نیک‌خواهی‌ای را که شما به‌عنوان یک شاگرد به من ارزانی داشته‌اید جبران کنم!

این درکم در سطح کنونی‌ام است. لطفاً به هر چیزی که مطابق با فا نیست اشاره کنید.

سپاسگزارم استاد! متشکرم هم‌تمرین‌کنندگان!

(برگزیده از کنفرانس تبادل تجربه تزکیه فالون دافای کره جنوبی ۲۰۲۴)