فالون دافا، فالون گونگ - سایت مینگهویی www.minghui.org چاپ

از آستانه مرگ نجات یافتم و یاد گرفتم که به‌طور کوشا تزکیه کنم

25 نوامبر 2024 |   شیائویون، یک تمرین‌کننده فالون دافا در تایوان

(Minghui.org) تمرین فالون گونگ را در سال 2004، مدت کوتاهی پس از ترخیصم از بیمارستان، شروع کردم. حدود ده سال قبل به سرطان مبتلا شدم. تحت شیمی‌درمانی قرار ‌گرفتم، اغلب در بیمارستان بستری می‌شدم و پس از هر دوره درمان، دردهای شدیدی داشتم. داروها مانع گسترش سرطان نمی‌شدند و احساس درماندگی می‌کردم. نمی‌دانستم چرا زندگی باید اینقدر دردناک باشد؛ تا زمانی که تمرین‌کننده دافا شدم، هیچ‌کس نتوانست جوابی به من بدهد.

درحالی‌که در مسیر تزکیه‌ام، آزمون‌ها و مصیبت‌های زیادی را پشت سر گذاشتم، هم از نظر جسمی و هم از نظر روانی سالم شدم. هر بار که به این موضوع فکر می‌کنم، دلم می‌خواهد از خوشحالی گریه کنم.

از استاد نیک‌خواهمان سپاسگزارم که این‌همه رنج را برایم تحمل کردند و همچنین از تشویق سایر تمرین‌کنندگان قدردانی می‌کنم. در این مرحله نهایی اصلاح فا، خودم را به‌خوبی تزکیه خواهم کرد تا به عهد و پیمانم عمل کنم. وابستگی‌هایم را رها می‌کنم، سه کار را به‌خوبی انجام می‌دهم و تعداد بیشتری از موجودات ذی‌شعور با رابطه تقدیری را نجات می‌دهم. می‌خواهم برخی از ماجراهای تزکیه‌ام را به‌اشتراک بگذارم.

تزکیه خودم برای غلبه بر تضادهای خانوادگی

شوهرم از چهار خواهر و برادرش بزرگ‌تر است. او که پسری بسیار وظیفه‌شناس است، سعی می‌کرد تا جایی که می‌توانست از خانواده بزرگش مراقبت کند. او برای بهبود زندگی والدینش در طول سال‌های بازنشستگی‌شان، از من خواست که در برخی از مسئولیت‌های مراقبتی‌شان مشارکت کنم، که از توانایی من فراتر بود، زیرا به سرطان مبتلا بودم.

پدرشوهرم صاحب یک قطعه زمین بود و برادرشوهر کوچکم اصرار داشت که زمین را بفروشد. من و شوهرم برای حفظ زمین وام گرفتیم تا بتوانیم دوسوم زمین را بخریم. بعداً وقتی برادرشوهر کوچکم بدهکار شد، پدرشوهرم خودش درخواست وام داد تا بدهی پسرش را بپردازد. این ناعادلانه به‌نظر می‌رسید، و باعث شد رنجیده شوم، و تنش در خانواده شروع شد.

یک شب به این فکر کردم که چقدر برای خانواده شوهرم فداکاری کرده‌ام، بدون اینکه از من قدردانی شود. آنقدر عصبانی شدم که بدنم واکنش نشان داد و منجر به تپش سریع قلبم شد. افکار درست فرستادم و طولی نکشید که توانستم آرام شوم. این اولین باری بود که شاهد قدرت خارق‌العاده دافا بودم.

رنجشم بعداً برگشت، بنابراین به‌ درونم نگاه کردم و وابستگی‌هایم به نگهداشتن رنجش و کینه، حسادت و نفرت را یافتم. همچنین هنگام انجام کارها به منافع شخصی‌ام اهمیت زیادی می‌دادم. فکر می‌کردم قبلاً این وابستگی‌ها را از بین برده‌ام. اخیراً یک بار، از دیدن والدین شوهرم آنقدر ناراحت شدم که مثل یک تمرین‌کننده رفتار نکردم. بعد از آن احساس بدی داشتم و مصمم بودم که علت اصلی را پیدا کنم.

با مطالعه فا یاد گرفتم که با والدین شوهرم رابطه کارمایی دارم. تا زمانی که تمام بدهی کارمایی‌ام پرداخت نمی‌شد، نمی‌توانستم حقیقتاً تزکیه را شروع کنم. آن‌ها به من کمک می‌کردند تا کارما را از بین ببرم و راه را برای مسیر تزکیه‌ام هموار می‌کردند.

روشنگری حقیقت در مکان گردشگری کوهستانی

آلیشان یک مکان گردشگری معروف در تایوان است که افراد بسیاری، ازجمله چینی‌ها از آن بازدید می‌کنند. با اینکه دچار بیماری حرکت (حالت تهوع در اتومبیل-هواپیما-و غیره) بودم و از رانندگی در جاده کوهستانی می‌ترسیدم، اما بازهم هر ماه ترتیبی می‌دادم تا در این مکان گردشگری، حقیقت را روشن کنم. گاهی اوقات وقتی به بالای کوه می‌رسیدم، حالم خوب می‌شد، اما گاهی اوقات به‌شدت بیمار می‌شدم. با قاطعیت به خودم می‌گفتم که باید به بالارفتن از کوه ادامه دهم. بعد از چند بار، ترسم از بین رفت و بیماری حرکت ناپدید شد.

یک بار طوفانی شدید جزیره را درنوردید و باعث رانش زمین و بسته شدن چندروزه جاده کوهستانی شد. تصمیم گرفتم وقتی جاده باز شد، به آن مکان گردشگری بروم. شوهرم سعی کرد جلو مرا بگیرد و سایر تمرین‌کنندگان مرا از رفتن منع کردند، زیرا فکر می‌کردند امن نیست، اما من مصمم بودم به آنجا بروم.

بعد از باز شدن دوباره جاده، خودم با اتوبوس رفتم. هیچ خودرو دیگری در جاده نبود و وقتی به بالای کوه رسیدم، دیدم پارکینگ خالی است. در ابتدا فکر کردم که روز بیهوده‌ای خواهد بود، اما بلافاصله متوجه شدم که فکرم درست نیست و باید آن را اصلاح کنم.

وقتی به‌سمت جایگاه روشنگری حقیقت رفتم، چهار تمرین‌کننده از شهر چیایی بودند که با خودرو آمده بودند. ما با هم دست دادیم و تابلوها را به‌نمایش گذاشتیم. همدیگر را تشویق می‌کردیم و می‌گفتیم آمدن به اینجا کار درستی است. درحالی‌که داشتیم تابلوهای نمایش اطلاعات را می‌گذاشتیم، ناگهان تعداد زیادی از گردشگران چینی از همه طرف سرازیر شدند و به‌سرعت محل را شلوغ کردند. یک راهنمای تور از من پرسید از کجا می‌دانستیم که آن روز می‌آیند. لبخندی زدم و گفتم: «ما تازه فهمیدیم و منتظر شما بودیم.»

آن روز، بسیاری از چینی‌ها حقایق فالون گونگ را آموختند و از حزب کمونیست چین (ح.ک.چ) خارج شدند. از اینکه آن روز به محل گردشگری رفتم بسیار خوشحال شدم.

در یک مورد دیگر، پاهایم را زخمی کرده بودم و هنگام راه رفتن درد می‌کرد. مطمئن نبودم که باید از کوه بالا بروم یا نه، زیرا مجبور بودم چند ساعت در مقابل نمایشگر روشنگری حقیقت بایستم. این یک امتحان بود، ولی نهایتاً تصمیم گرفتم بروم.

وقتی داشتم تابلوها را تنظیم می‌کردم، دو خانم آمدند تا آن‌ها را بخوانند. بلافاصله به آن‌ها کمک کردم تا از ح.ک.چ خارج شوند. در آن روز، بسیاری از گردشگران چینی ح.ک.چ را ترک کردند. چند ساعت آنجا ایستادم، بدون اینکه در پاهایم احساس درد کنم.

تماس با مردم در چین، برای گفتن حقیقت به آن‌ها

تماس تلفنی با مردم چین، آزمون بزرگی برای من بود. احساس ناراحتی می‌کردم و از انجام آن می‌ترسیدم. برای بیش از یک سال، هر ماه قبض تلفن را پرداخت می‌کردم، حتی گرچه هیچ تماسی نداشتم. یک روز، یک تمرین‌کننده برای ترویج پروژه تماس تلفنی به محل مطالعه گروهی فای ما آمد. فهمیدم که باید پیشرفت کنم. از آن زمان، هر روز به تماس با چین با پایداری ادامه داده‌ام.

در ابتدا می‌ترسیدم و اگر کسی به تماسم پاسخ نمی‌داد احساس آرامش می‌کردم، زیرا خیلی تمایلی به صحبت با مردم نداشتم. با کمک استاد و تشویق سایر تمرین‌کنندگان، به کار در این پروژه مقدس ادامه دادم. اکنون می‌توانم با هر کسی، حتی مقامات عالی‌رتبه ح.ک.چ تماس بگیرم و با اطمینان صحبت کنم.

روشنگری حقیقت نیز راهی برای تزکیه و حذف وابستگی‌هاست. قبلاً زمانی که تماس می‌گرفتم، وابستگی‌هایی به امیال، رقابت‌جویی و شهرت داشتم. بسیار نگران این بودم که به چند نفر کمک می‌کنم تا از ح.ک.چ خارج شوند. وقتی در طول یک مکالمه تلفنی، یک وابستگی ظاهر می‌شد، متوجه می‌شدم که ناشی از تصورات بشری‌ام است و بعداً آن را از بین می‌بردم. آرا‌م‌آرام ذهنم پاک‌تر و نتایج روشنگری حقیقت بهتر شد.

درحین تبلیغات برای شن‌یون، مدتی در تماس‌های تلفنی‌ام سست شدم. یک شب متوجه شدم که این رویکرد درست نیست و از ساعت 9:30 شب، شروع به تماس تلفنی کردم. در کمال تعجب، با سه عضو ح.ک.چ صحبت کردم که حقیقت را می‌دانستند و فوراً حزب شیطانی را ترک کردند. از آن زمان به بعد، تصمیم گرفتم هیچ فرصتی را برای نجات مردم در چین از دست ندهم و زمان تماس تلفنی‌ام را حول وظایف دیگر تنظیم کردم.

در گذشته، به‌ندرت با افراد مهم تماس می‌گرفتم، که یا از مقامات عالی‌رتبه ح.ک.چ یا افراد رده‌بالای جامعه بودند. بعداً متوجه شدم کمک به این شخصیت‌های کلیدی که حقیقت را درک کنند، برای تمرین‌کنندگان در چین مفیدتر است، زیرا بهتر می‌توانند برای این افراد به روشنگری حقیقت بپردازند.

در یک جلسه آموزشی درمورد تماس با افراد مهم شرکت کردم. پس از چند ماه آموزش، اعتماد به‌نفس پیدا کردم و به مطالب روشنگری حقیقت تسلط پیدا کردم. این یک گام بزرگ رو به جلو در روشنگری حقیقت بود، و از همه تمرین‌کنندگانی که فداکارانه مطالب را جمع‌آوری کردند سپاسگزارم. به اهمیت صحبت دربارۀ حقایق با مردم، از دیدگاه آن‌ها و اینکه آن‌ها مهربانی مرا احساس کنند، پی بردم.

پس از شیوع پاندمی کووید19 می‌دانستم که باید تماس‌های تلفنی را بیشتر کنم. بسیاری از مردم، پس از اطلاع از پنهان‌کاری ح.ک.چ درمورد پاندمی بیدار شدند. همچنین افرادی بودند که در برخورد با این پاندمی، احساس درماندگی می‌کردند. وقتی با آن‌ها تماس گرفتم، از دانستن حقایق درمورد دافا خوشحال شدند و موافقت کردند که از ح.ک.چ خارج شوند.

یک معلم خانم در پکن گفت: «من مسیحی هستم. از کودکی فریب دروغ‌های ح.ک.چ را خورده‌ام. اما این پاندمی نهایتاً مرا از شرارت ح.ک.چ آگاه کرد. حزب بیماری همه‌گیر را پنهان کرد و باعث شد که پاندمی به‌شدت افزایش یابد و بسیاری از مردم را بکشد. این کشور هرگز اشتباهات خود را نپذیرفت و درعوض آمریکا را مقصر دانست. هر چیزی که ح.ک.چ با آن مخالفت کند باید خوب باشد.»

این معلم قبلاً فالون دافا را درست درک نکرده بود. در هنگ‌کنگ، او یک بار از پذیرش مطالب دافا از یک تمرین‌کننده خودداری کرد. بعداً از این بابت بسیار متأسف شد.

گفتم: «شما اکنون بیدار شدید. باید هرچه زودتر مسئولیت را برعهده بگیرید و به اطرافیانتان بگویید که بیدار شوند و حقایق را درک کنند.» او به‌آرامی گوش داد و موافقت کرد.

با مردی تماس گرفتم که از من پرسید اهل کجا هستم. وقتی فهمید اهل تایوان هستم، با ناراحتی گفت که مردم تایوان در بهشت زندگی می‌کنند و مردم چین در جهنم زندگی می‌کنند.

گفتم: «نباید اینقدر بدبین باشید. شما اکنون حقیقت را می‌دانید. باید به بستگان و دوستان خود بگویید که در اسرع وقت از ح.ک.چ خارج شوند. آن‌ها از برکت برخوردار می‌شوند و از فاجعه و مصیبت دور خواهند شد.»